گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » چقدردراين شهرغريب است اسلام!
چقدردراين شهرغريب است اسلام!

چقدردراين شهرغريب است اسلام!

اين چه آغازي كه تاريك مرا انجام است

اين چه قانوني كه در بند قضا بدنام است

اين چه قرآني كه در تاق و مرا اوهام است

اين چه ايماني كه در باور مردم خام است                 

   چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است                   چوكي و موتر و زر مال من است اي غافل

خانه و قصر و گهر مال من است اي غافل

هر كجا سنبل تر مال من است اي غافل

قيل تا قافِ قمر مال من است اي غافل

باش خاموش! مزن حرف جزا اعدام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

در قطر مزد بگيرم چو چراغ از كافر

چين را دوست بدانم كُلِ باغ از كافر

تكيه بر پشت من از روس و اياغ از كافر

لنگي و بوت و همه خرچِ اجاغ از كافر

ني الاغ از من و ني خانه و ني پيغام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام أست

آنچه غصب است ترا مال غنيمت به من است

آنچه در خواب تو بگذشته حقيقت به من است

آنچه در بند ترا برده حريت به من است

آنچه شرمنده ترا كرده شرافت به من است

طرح و تدبير طريقي كه كنم بي نام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

بند تنبان من و چادر ما اسلاميست

خرِ تو مي بخورد اين خرِ ما اسلاميست

واي بر لشكر تو لشكر ما اسلاميست

بتِ تو شاخ زند آذر ما اسلاميست

يك وجب پشم ميان من تو احرام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

زنِ بيچاره چه خواهد بجز از شهوت و نان

عقل او ناقص و در فطرت او سهو و گمان

درس و تعليم چه كار آيدش آرد به ميان

بزنش تا كه برد بار و بگيرد فرمان

لرزه بر دين من از غايت اين افهام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

مكتبم زور و سبق تند و عمل شبخون است

ضامنِ آخرتم ارض مرا مديون است

مردِ تقليدم و تقليد مرا مضمون است

هر چه آن غايبِ ما گفت همان قانون است

خواب من حجت و واجب به سرِ عوام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

جزيه و ماليه باشد چه كنم دردِ زكات

بركت سود، بيارد، چه نمايم بركات

اين سياست كه بخير است، نگويم ز ثبات

من خودم باب نجاتم چه كني راهء نجات

دست من سايهء تو تا به پُلِ فرجام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

بمب اگر مانده همان تاج سر و صادق ماست

آدم ار كشته همان عسكر ما لايق ماست

پيسه گر داده همان حامي ما عاشق ماست

   

 دگر اين مردم نالايقِ ما قايق ماست

شور ، دريا و مگر شهد مرا در كام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

(فرض)اگر از كفِ ما رفت خدا آرد باز

(واجب)ار فوت شود راهء وصال است دراز

(سنت)آيينهء تسبيحست به تمكين نياز

(مستحب)گير كه سرحلقهء ناز است و نماز

امن آورده ام و قلب همه آرام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

عزت نفس ترا كَشتم و بر دار زدم

آبرو بردم و لمبيدم و نشخوار زدم

حرفي نا گفته ترا تاپهء غدار زدم

راست اين جوب خدا بود كه بيخار زدم

تا دگر هيچ نگويي صفتم اكرام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

خرِ من زين در اين باديه جولان جولان

عقل من بسته به دندان خرم بي ريسمان

آسمان چاك شو و نورِ شهابم برسان

تا كجا امتِ آواره رود سرگردان

چهار تكبير مرا بر سر چهار اندام است

چقدر بر در اين شهر غريب اسلام است

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا