گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » عالم دیگربباید ساخت وزنوادمی!
عالم دیگربباید ساخت وزنوادمی!

عالم دیگربباید ساخت وزنوادمی!

دیدگاه نواندیشی : تمام احزاب و گروههای سیاسی افغانستان اعم از مذهبی و غیر مذهبی با تزریق و تحریک افکار و تئوریهای بیگانه و جدا از منافع ملی روییدند و نقش شان تابع منافع قدرتهای بیرونی بود در فصل مناسب یعنی ایجابات مصالح همان قدرتها رشد سریع و غیر طبیعی پیداکردند بدون اینکه ریشه عمیق در فرهنگ و منافع واقعی ملی داشته باشند. این چند سطر از آن عده روشنفکرانی نیست که به نرخ روزنان میخورند و سرانجام در گردابی از منافع ناچیز مادی غوطه ور و نابود میشوند بلکه بخشی ازتحلیلی است که جناب استاد طاهر لطیفی یکی از روشنفکران مطرح در جامعه جنگ زده افغانستان درآخرین مقاله اش تحت عنوان احزاب و گروههای سیاسی افغانستان گیاه های فصلی بودند با گردش فصل پژمردند به تحریر درآورده و تاریخ و شجرة النسب تمامی احزاب و گروه ها اعم از چپ وراست را به تصویر کشیده است که وقتی به تربیون نواندیشی مواصلت ورزید تربیون نواندیشی نیز باسپاس از این دوست گران مایه برای خود حق میدهد که آنچه را که دوست عزیز ما جناب لطیفی بطورعمومی بدون توجه به مفرادات زندگی تاریخی انسان در قلمرو جغرافیای تکاملی بشر که قرآن کتاب الله نیز اینگونه آنرا به عنوان نقشه راه انسان ترسیم نموده است

ياأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ وقتی قرآن منظومه آفرینش راباستون هویتی دو واحد مذکرومؤنث گِره میزند در راستای تقویت بخشیدن به ماهیت نوشته متذکره ابراز نظر نمایند لهذا طبیعی است که ازهویت تکاملی انسان در تاریخ سخن به میان می آید و انسان را با موتوری به نام عقلانیت واجتهاد درهمه اعصار تاریخ ودرقلمرو تمامی جغرافیا رهنمائی می سازد. چنانچه می بینیم مفهوم حزب نیز به تناسب شرائط تاریخی جوامع بشری درآئینه تمدن ها انعکاس یافته است و در قرآن همچنان سائرکتیبه های تاریخی نیز بدان اشاره شده است.اما نباید فراموش کرد که انسان اعم ازمرد وزن پایه های اصلی یک تمدن راتشکیل میدهند وآنگاهی که استعمارجهانی  مانند امروزبرعقل و روان انسان غلبه نداشت هریکی ازین واحد ها درحلقه های خودجوش ودرراستای حل نیازمندی های عمومی  جامعه بنام های گوناگون مانند احزاب ، انجمن ها وسائر واحد های بشری سیاسی عرض اندام نمودند شما به همین دهه دموکراسی در افغانستان که دهه ای آزادی بیان و تشکیل احزاب  نامیده میشود توجه کنید که چگونه همه احزاب وسازمان های سیاسی و حقوقی ماسوا از چگونگی افکار شان  بدون مساعدت ها ی مشروط وغیرمشروط بیگانه هافقط بروی حق العضویت های شهروندان این کشورتشکیل می گردیدند البته این حق العضویت ها نیز که درنتیجه پیشرفت و تکامل جامعه بیشتر درراه تأمین مخارج و هزینه های تبلیغاتی ازاعضای احزاب و سازمان های سیاسی به مصرف میرسید . این بدین معناست که هرحزب وسازمان سیاسی درقلمروجغرافیاوی  یک جامعه هزینه های تبلیغاتی مانند چاپ وتکثیرپوسترها ، ارگان های نشراتی مانند روزنامه ،هفته نامه و یاهم ماهنامه که اهداف و برنامه های یک حزب و گروه را به سرتاسرکشور می رساند ازعرق کارخویش ویاهم بخشی از سرمایه اش را بخاطرحضوردر مسائل ملی وتشکیلاتی به مصرف می رساند طبیعی است که برای تنظیم بهترتشکیل احزاب ،  قانون جداگانه ای در چهارچوب  حقوق ووجائب شهروندان مندرج در قانون اساسی افغانستان درنظرگرفته شده بود که بدون شک تا اینجا همه نیروهای که حتی باهم یکسان نه می اندیشیدند یکسان از قانون متابعت مینمودند ، هرچند نظام های حاکم نیز گاه گاهی بصورت مصنوعی و کاذب در جهت کسب مشروعیت سیاسی بدون آنکه ماهیت تأسیس یک حزب رادرک نموده باشند دست  به تأسیس احزاب و سازمانها میزدند . اما آنگاه که جوهرسرنوشت جامعه وکشور بدست شبکه های استخباراتی بیگانه افتاد وخشونت جای مهربانی را گرفت و تعدادی ازشهروندان مجبور به ترک کشورشدند تعدادی ازهمین تبعید شده گان آواره با دلهره و اضطراب اما به کمک شبکه های استخباراتی کشور میزبان تعداد زیادی از چنین احزاب و گروه ها را تأسیس نمودند که نمونه های زیادی از آن را  در تحلیل جناب طاهر لطیفی نیز میتوان یافت تمام احزاب و گروههای سیاسی افغانستان اعم از مذهبی و غیر مذهبی با تزریق و تحریک افکار و تئوریهای بیگانه و جدا از منافع ملی روییدند و نقش شان تابع منافع قدرتهای بیرونی بود در فصل مناسب یعنی ایجابات مصالح همان قدرتها رشد سریع و غیر طبیعی پیداکردند بدون اینکه ریشه عمیق در فرهنگ و منافع واقعی ملی داشته باشند.چالشهای سیاسی ایجاد شده و رویداد های برخاسته ازآنها مصنوعی و تلقین شده و توهمی بودند که هیچگونه تناسب ،همپایی و همآهنگی با سطح دانش سیاسی و فرهنگی مردم نداشت.کمونیستها که خود مرغهای ماشینی مصنوعی و متورم شده بودند یکباره و ناگهانی از ماشین به بازار پریدند مانند ورزشکاران دوپه شده خواستند افغانستان را یکباره از دوره یوغ و اسپار به محراق جوامع مدرن قرن بیستم بیندازند .یکباره از همه دوره های دیترمینستی تاریخی پریده یکشبه ره صدساله بپیمایند.این روشنفکران سمارقی چقدر کار قاچاقی و راه میان برزدن را خوش دارند.

آنقدر شتابزده و بیقرارند که شور شان شعور شانرا زایل کرده است.یکباره از خواب و توهم ایدیولوژیک با سیلی مردم بیدار شدند دیدند که جایگاه تاریخی خود را اشتباه گرفته اند.اما دیر شده بود هم خود را و جامعه را در سراشیب فنا قرار داده بودند.اینطرف برادران دینی و مذهبی شان که شور و شوق شان شعور شان را در محاق برده و خطر نابودی دین و فنای دینمداری سراسیمه شان کرده بود یکباره فریاد زدند ؛

ایهالناس!  برخیزید که دین و اخرت تان بدست کمونستان بی خدا در خطر است.چه دروغ و غلط فهمی بزرگ ،بی خدا! هیچ موجودی درین عالم بیخدا نیست،اینگونه غلط اندازی خود انکار خداست.این شعار که دین در خطر است هم از سوی سامری زمان نشسته در واشنگتن و لندن به این موجودات سلیم القلب تزریق و تلقین میگشت،اینهم غلطفهمی دیگر.هرکس گفت دیانت و ایمان در خطر است بجای دویدن بکوچه های تاریک و باریک و سردرگم به قلب خود تان مراجعه کنید.این طنز جانگداز و تلخ تاریخی را ببینید که کمونیستها با عملکرد شان دین را از نو تازه کردند و همه دینداران را بر خود شوراندند.برعکس این دینداران پرشور و کم شعور که همه دیانت شان در ریش و پشم و جامه و دلق خلاصه میشود کیان و هستی دین را در خطر انداخته اند.معنی،عزت وآبروی دین را همراه با اعتبار و آبروی خود بباد داده اند.دیانتی که هیچ بچه مکتبی و انسان خواهان معرفت و کرامت و ازادی نمیتواند آنرا تحمل کند.این تب شدید و التهاب کاذب برای دین که عقلانیت صاحبانش را زایل کرده است با تحریک سامری زمانه این دینداران را از دهه ها به اینطرف به سربازان نا آگاه و افیون شده سرمایداری انسانخوار بدل کرده است.چه افیونی بدتر ازینکه بنام   دین دین را لجنمال کردن و به آله قتاله خود مسلمین بدل کردن.آنچه را   که اقبال لاهوری بزرگمرد « فی سبیل الله فساد» نامیده است.چه از خودبیگانگی رقتباری!گفتیم اینها گیاه های فصلی و مصنوعی بودند .با سحر سامری و ترفند های شیطانی امریکا و نمایندگان منطقه شان بچه مکتبی های بی تجربه و پرشور و یا ملاامامان قریه و خوجیین های ده تبدیل شدند به رهبران بزرگ جهادی و اوازه « مجاهدین» باز با بوق همان سامری تا اقصای کره زمین پیچید.با قدرت مالی،نظامی و تبلیغاتی امریکا بود که بازار بازیگران جدید رونق و گرمی گرفت.تا اینکه حریف بزرگ جهانی امریکا یعنی شوروی و ارتش سرخ به زانو در آمد و از میدان بدر رفت.مآموریت جهاد از منظر امریکا در همین نقطه پایان یافت.مجاهدین با همه بوق و کرنایشان برای امریکا فالتو شدند و تاریخ مصرف شان تمام شد.گاو مرد گاودوشه شکست.فصل گذشت و گیاهان فصلی هم پژمرده و بیمصرف گشتند.اکنون نوبت حکومت داری،ایجاد نظام سیاسی با ثبات،امنیت سراسری،بازسازی،ایجاد کار و رونق بخشیدن به اقتصاد ویران شده،رسیدن به بیوه ها،یتیمان میلیونی و معلولان دوره جهاد مقدس ،رفاه  و پناه ایجاد کردن به خانمان سوخته ها رسیده است،باید تفنگها در غلاف روند و فرهنگ و بازسازی اغاز گردد.دیدیم که همه رهبران جهادی و همه سران سیاسی گروهها درین عرصه ناتوان و بیعرضه اند،درین میدان هیچ هنری برای نمایش ندارند چون اینها فقط برای جنگ در نظر گرفته شده بودند،اینجا هیچکاره اند،هرکدام مهار شان در دست قدرتهای بیگانه و شبکه های استخباراتی انها قرار دارد،باید درین پنجاه سال مدید گذشته کادر های کارشناس متعهد و صادق تربیت می شدند که امروز به درد بی درمان این ملت مغضوب( مغضوب قدرتمندان داخلی و خارجی) میخودند.این گروهها و احزاب بی ریشه بودند،چون به هیچیک از مشکلات و نیازمندیهای واقعی مردم آگاه و متعهد نبودند،دارای اصول فکری،سیاسی وارزشی و معرفتی توآم با تعهد به ناموس خواسته های برحق و مشروع مردم،تعهد ملی و سرمشق قراردادن منافع ملی بعنوان بزرگترین مسؤلیت نبودند،اصلآ تدبر و مآل اندیش و پیشبینی چنین روزی را نداشتند.آن فصل گذشت و ما آن اهمیت را برای جهان منفعت جوی امروز نداریم،اینک از چشم منفعت بین قدرتها افتاده ایم چون جز ابزار مؤقت در دست انها نبودیم برای همین ما را باز دست و پای بسته در غیاب خود ما با تروریستها که روزی  دشمن شان تلقی میکردند معامله کردند.چون این گروهها اعم از دیندار و بیدین ریشه و اصالتی نداشتند اکنون به گروهها و دسته های قدرتجو و منفعت پرست تقلیل یافته اند،اکنون شما ماهیت اصلی شان را میبینید چون دوران شعار گذشته است،همه ماسکها از چهره ها فرو افتاده اند.این احزاب و گروههای سیاسی به اقتضای ماهیت شان محکوم به انقراض و گسیختگی اند،هر فرد و دسته های کوچک منشعب شده منفعت و مصلحت شان را در قطبها و محور های دیگر دیگر می بینند و به همان محورها جذب میشوند چون این گروهها به لحاظ ماهیت خود قدرت جاذبه و وحدت بخشی ندارند،چیزی برای عرضه کردن در بازار امروز ندارند،چسپیدن به اینها چسپیدن به کالبد های بیرمق و بیروح است،رمقی حیاتی در اینها برای بازسازی وجود ندارد.اینها اکنون آثار عتیقه اند که قابل مرمت و بازسازی نیستند در زیر باد و باران امروزی فروخواهند ریخت.« عالم دیگر بباید ساخت وزنو ادمی».نسل امروزرسالت دارد دنیای امروز خود  را بسازد،دیگر در زیر آن ویرانه ها نمیتوان زیست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا