گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » این چه روزگاریست یارب الجلیل؟
این چه روزگاریست یارب الجلیل؟

این چه روزگاریست یارب الجلیل؟

درین نوبت لازم امد تا در مورد چند نکته که آقای حکمتیار در خطبه نماز جمعه گذشته اش مطرح کردند نظری بیاندازیم و بررسی مختصری بنماییم.نکته اول سخن بر سر تجلیل از روزهای تاریخی کشور بود که درآن گفتند هرچند بیگانگان و اشغالگران خارجی در افغانستان شکست خوردند اما هیچگاه بجایش حکومت اسلامی واقعی بوجود نیامد.این ملاحظه درست اما هیچ توضیحی در عوامل آن ندادند.

آنچه در تمام این رویدادها و دوره های تاریخی نمایان و چشمگیر است مقاومت،سلحشوری،مبارزه و فداکاری ملتیست که در عین فقر و محرومیت و برهنه پایی با تمام نیرو در صحنه فداکاری حاضر است و دشمنان ابرقدرت زمان خویش را به زانو دراورده و شهره افاق گشته است اما هیچگاه توفیق نیافته است زمام امور خویش را خود بدست گیرد،صاحب استقلال واقعی،نظام سیاسی ملی با ثبات،وحدت ملی و خودکفایی و رفاه شود،این چه تناقضی است و ازآن چه میتوان آموخت.در کنار این حماسه افرینی و سلحشوری نمایان فقدان رهبریت کاردان،با درایت،صادق و متعهد به منافع ملی بوده که کار را از بیخ لنگ ساخته و همه تلاشها و قربانی ها را برباد داده.رهبران و زمامداران قبیلوی و بدوی که هرگز بالاتر از منافع شخصی و سلطه قومی خود نمی اندیشیدند و همه پیروزیها و دستاوردهای مردم را قربانی منافع خانودگی و قبیلوی خود گردانیده اند. تفرقه جویی،تبعیضات قومی و ستیز در برابر اقوام دیگر و متشتت گردانیدن مردم عامل همیشگی سرافگندگی ،اسارت و نوکری بیکانگان و فقر پایدار در افغانستان بوده است.ملت هرچه تاب و توان داشته درطبق اخلاص گذاشته اما رهبران بیکفایت،بی تعهد به منافع ملی و وابسته به بیگانگان همه را ضایع و بی اثر ساخته است.از دورترین دوره های تاریخی تا کنون این مشکل همچنان سرجایش باقیست،رهبران و زمامداران بیعرضه ازان زمان تا کنون یکقدم هم پافراتر نگذاشته اند.ما ملت شیربچه ها و قهرمان همیشه نوکر،وابسته به دشمنان بیگانه و خصم خونین یکدیگر بوده ایم.زیرکی و عقلانیت دشمنان درین بوده که به مجرد شکست نظامی و فرار از میدان نبرد از راه دیگر ما را دوباره توسط خود ما شکست داده و سرنوشت ما را در دست گرفته انداین خیانت ملی و افتضاح از حکومت احمد شاه درانی تا امروز یکسان تکرار میشود.

مسئول این سرافگندگی و افتضاح رهبران و زمامداران اند که در دوره رهبران مجاهدین تا طالبان که برآیند کارنامه مجاهدین اند به اوج نمایش شرماور خود رسیده است و ملت را در سراشیبی تاریکی قرارداده که عمق ان معلوم نیست.در جای دیگر ازین خطبه بی محل میفرمایند امان الله خان با اصلاحات بیمورد و بیگانه با فرهنگ و ارزشهای مردم زمینه شورش و شکست خود را رقم زد.هیچکدام از رهبران و زمامداران ازان دوران تا کنون دست ازین اصلاحات سرسری و آبکی و مردمفریبانه بر نداشته اند.میگویند پترکبیر بعد از سیر و سیاحت در دیار اروپا به سویس رسید.دید اینکشور اینهمه تمیز و اراسته و پیشرفه و مرفه است به تفکر فرو رفت بیدرنگ به این نتیجه رسید که اینهمه پیشرفت و تمدن به این علت است که شهروندان سویسی یکبار صبح و یکبار شب ریش های خود را پاک میتراشند.به مجرد بازگشت به روسیه فرمان داد تا همه ریشهای سنگین از دم تراشیده شود،تفتیش مقرر فرمودند تا در شهر کسی از حکم شاهانه تخطی و غفلت ننماید.

بعد از مدتی باز متوجه شدند که هرچند همه ریشها از ریشه برکنده شده اند باز ریشه بدبختیها همچنان باقیست.امروز طالبان دریافته اند که علت همه بدبختیها از کمبود ریش و پشم است.حکم امارت دادند تا همه ریش بپوشند،محتسب مقرر فرمودند تا کسی از ریش نزند و کم نیارد.اما دیدیم باز ریشه همه بدبختیها سرجایشان اند،فکر نمیکنم جناب حکمتیار از علت العلل همه بدبختیها که همان ریش است غافل باشند.باز گفته انددر تمام این دورانهای اسارت و اشغال روز تاریخی بنام روز استقلال هم تجلیل و برگزار میشد.ماییم که با مصروف کردن مردم به امور سطحی و فروعات کم اهمیت ملت را فریب میدهیم و به ریش مشغول میکنیم تا کسی به ریشه بدبختیها نیاندیشد.این عمق از خودبیگانگی و اسارت است که به بهانه دین و شریعت مردم را همچنان در جهل و انحطاط نگهدارند و دین را افیون مردم سازند تا ازانها آسانتر سواری گیرند.اوج جهالت درینست که در عین اسارت خود را ازاد و در قعر فلاکت زدگی و انحطاط خود را خوشبخت تلقی کنیم.دشمن ازین بیشتر چیزی از ما نمیخواهد که خود عامل اسارت خود باشیم.دین که خواهان آزادگی،عدالت و سعادت بشر است انرا وارونه ساخته اسباب بدبختی و اسارت مردم نموده اند.طالبان اند که امروز پوستین دین را وارونه برتن کرده اند تا انسانیت و دنیا را از دین رمانده و اسلام را به عالم مانند طاعونی جلوه دهند که همه ازان بگریزند.در جای دیگر فرموده اند این اراده الهی بود که امریکا و دیگر اسلاف استعمارگرش را در افغانستان گرفتار هزیمت و سرافگندگی ساخته است،این درست اما کل ماجرا این نیست ،اراده الهی همچنان بر آن قرار گرفت که رهبران و زمامداران کاذب جهادی را مانند اسلاف کمونیست شان رسوا و مفتضح نماید.

خدای صاحب اراده که خویشاوندی و تبانی با کسی ندارد همه را رسوا میکند.بندگان ناقص العقل اگر چند روزی فریب ریش و پشم را بخورند خدا در بند هیچکدام ازین مجاملات و تفنن های مقدس مآبانه نیست.همچنان میفرمایند که دشمنان کار هایی را که خود از انجام آن عاجزند توسط نوکران بومی و داخلی خود انجام میدهند،اینهم درست اما خطبه با این مقدار کامل نمیشود،باید گفت امریکا و دیگر استعمارگران مآموریتی را که خود از انجام ان علیه شوروی عاجز بود به نحو تماشایی توسط مجاهدین انجام داد و رهبران آنها را چون عروسکهای بی مغز و بی اختیار به نوکری خود گماشت تا جایی که همانها بودند که جلو خر استعمار اشغالکر امریکا را گرفته وارد افغانستان کردند.امروز کمک کمک به بیهودگی خود شان پی میبرند،اما دیر شده است.کمال جهالت شان درینست که هنوز هم تن به خواسته های مردم نمیدهند و به اراده ملت تمکین نمیکنند.ازهمه تعجب اور تر اینکه از مردم میخواهند این روز استقلال و ازادی را در دوره حاکمیت دیوسالار طالبان با عظمت و شوکت هرچه بیشتر تجلیل نمایندزیرا به داوری و قرائت ایشان از دین و شریعت حکومت جاهلی طالبان تحقق تام و تمام حکومت اسلامیست که در هیچ دوره دیگر تاریخ افغانستان رخ نداده است.اگر حکومت طالبان تحقق راستین حکومت اسلامیست دنیا و خود مسلمین حق دارند چون طاعون ازان فرار نمایند و هرگز چنین خیال واهی را در سر نپرورانند.

ایشان از کدام عظمت و افتخار طالب سخن میگویند؟ از بستن دروازه علم و معرفت بر روی زنان و مردان جامعه ،از فقر و گرسنگی همه ملت و نمایش حقارت ان در چشم جهانیان،از خفقان،شکنجه و کشتار خودسرانه مردم در همه ولایات،از فرار میلیونی مردم از حاکمیت جهل و اسارت،از انزوا و مغضوبیت سلطه طالبان بوسیله همه کشور های دنیا،از جهالت مرکب طالبان و رهبران شان که تاریخ افغانستان شاهد چنین دوره سیاه و شرم آور نبوده است.همینها را عظمت و شکوه طالبان حساب میکنید.به نظر من سکوت کردن کامل نسبت به این نوع اظهارات به مراتب بهتر و بی ضرر تر میباشد.اما رسیدن به مقام سکوت اینچنین ارزان نیست.همینطور در جای دیگر از افتراق جبهه مقاومت و دیگر مخالفان تبسم رضاییت آمیز بر لب میآورند.تفرقه و نزاع درونی میوه تلخ حاکمیت های قبیلوی و جاهلی چون حکومت طالبان در افغانستان است که هنوز ما به آن مقام معنوی و معرفتی همدگر پذیری،اخوت دینی و همزیستی انسانی نرسیده ایم ،این چه خورسندی و رضاییت را میشاید که ازان افتخار میکنید.وابستگی و نوکری بیگانکان و غلامی استخبارات قدرتهای بدخواه منطقه چیزیست که تاریخ افغانستان همیشه این بار را برده است.این گروه منحط و جاهلی طالبان اند که همه را بسوی دشمنان و اجانب میرانند وبه مقاومت وستیزوامیدارند وگرنه کیست که بعد از اینهمه ویرانی وخانمانسوزی بازبه جنگ ومقاومت دست یازد.طالبان اند که با زنده ها و مرده ها و قبرستانهای شان دشمنی و ستیزه دارند.این گروه بدوی،قبیلوی و تکامل نیافته است که با دیگران و فرهنگ شان ستیزه دارند.کمترین درس از تاریخ اینست که همزیستی و تحمل یکدیگر را یاد گیریم و بنام دین توحید مروج تفرقه و جنگ قومی نشویم.یکی دیگر از قواعد طلایی اینست که جایگاه،تکیه گاه ،پناهگاه و محل تغذیه شخصیتها بهترین معرف خود آنهاست.پناه گرفتن به دیو و حاکمیت دیوسالار در عین حال سخن گفتن از خدا و موعظه مردم براه خدا سخنیست متناقض و نفی کننده هدف خویش.سخن طنزآمیز و خوشمزه کارل مارکس درین مورد شنیدنیست که میگفت؛« بمن بگویید چه میخورد تا من به شما بگویم چه فکر میکند.»

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا