گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » سنـــگ مـــــولوی مجیب الرحمن هـــــم در کــــوزه افتـــاد
سنـــگ مـــــولوی مجیب الرحمن هـــــم در کــــوزه افتـــاد

سنـــگ مـــــولوی مجیب الرحمن هـــــم در کــــوزه افتـــاد

انسانها همانگونه که می زیند و زبان اختیار میکنند همانگونه میمیرند،این همان قاعده طلایی و مشیت جاری در هستیست.انسان ها با گزینش نوع زندگی و نوع رابطه ایکه نسبت بدیگران در پیش میگیرند نوع مرگ خود شان را هم رقم میزنند.البته گزینش نوع زندگی بمراتب مشکلتر از نوع مردن است.مشیت الهی در زمین برین قرار گرفته است که مقدمات،مراتب تدریجی و تمهیدات شیوه زیست انسان پیامدها و عواقب متناسب با خود را ببار می اورند.         

این یک قاعده زرینست که باید به کودکان خود در مکتبها اموخت که اینچنین انسان سرنوشت خویش را رقم میزند.اگر مرگ صدها هزار بیگناه در سرزمین ما تآسف ایمانی و اخلاقی قدرتمندان و پیشوایان جامعه را بر می انگیخت هموطنان ما اینگونه آسان و ارزان نمی مردند.چه چیزی در روی زمین ارزشمند تر از جان انسانست که اینگونه گمنام بدنیا می آیند و گمنام از دنیا می روند .اگر براستی ما همنوعان خود را همجانان خود حساب میکردیم دنیا اینگونه ارزان بر سر ما معامله نمیکرد.مرگ یک بیگناه باید هفت اندام بشریت را بلرزاند.ما مرگ هیچکس را ارزو نمیکنیم و توقع گرفتن جان هیچ زنده جانی را نداریم.قتل انسانها بدست یکدیگر بر مبنای احساس انسانی تآسفبار است.

ما باید در پیکر قطعه قطعه شده کشته شدگان پیکر خویش را ببینیم،پیکر انسانیت را ببینیم.آزروها و توقعات ما که برخاسته از احساس و حالات روانی خودماست بر اساس ان قاعده زرین نه کسی را مستحق بهشت میگرداند و نه محکوم به دوزخ.دوزخ ما همینست که بدست خویش آفریده ایم و در آن میسوزیم.صلح و خوشبختی ایرا که ارزو داریم کمترین مقدمات و تمهیدات انرا تهیه ندیده ایم.ما همانگونه که خوشبختی و سعادت دنیا را مجانی و بی زحمت توقع داریم بهشت سرای دیگر را نیز مجانی می طلبیم.در حالیکه خدا برای عطای بهشت شرایطی تعیین نموده است.ارزو های ما مشیت جاری در هستی را نه تغییر میدهد و نه متوقف میکند.فتوای زندگی و مرگ فقط در دست خداست که یکبار میدهد . یکبار میگیرد.ما موجودات خام ،بدوی و دور از معرفت چه صلاحیت داریم تا به قتل یکدیگر فتوی بدهیم.ادمهای تنکمایه و تنگ نظر که توهمات و تخیلات بی بنیاد خود را حکم خدا میداند و خود را در جایگاه خدا قرار میدهد آنهای اند که گرفتار طلسم دیو درونی خودشان اند،این مرتبه نهایی از خود بیگانگیست که باید درمان شود‌.در فضای هراس انگیز آشوب و خودسری و بیقانونیکه طالبان بوجود آورده اند گویی هول قیامت است و هرکس را دلهره جان خویش تا درین تاریکستان هول انگیز و حاکمیت دیوان هریک از انسانها باید سرخویش گیرند و جان خویش را  در فضای که مرگ از هرطرف میبارد نجات بخشند .هیچ چیز در امنیت نیست،نه زندگی و جان مردم،نه خانواده و ناموس شان،نه کار و معیشت شان،نه عزت انسانی و کرامت شان،نه مسکن و مواشی شان و نه سلامت و امنیت شان و نه زیبایی و بکارت دختران شان و نه عزت و ابروی مردان و ریشسفیدان شان.هیچ زمانی اینگونه تمامیت زندگی مردم مورد هجوم و تهدید قرار نگرفته بود حتی در زمان اشغال دشمنان.علم و معرفت توهین و لگدمال میشود،عقلانیت و اخلاق به تمسخر گرفته میشود.امروز از هر زمانی بیشتر مردم برای قیام و مقاومت انگیزه یافته اند زیرا از هر زمانی بیشتر به زمینگیری و استیصال کشیده شده اند.در خارج هم آبرو و اعتباری برای کشور و مردم نگذاشته اند.زندگی مردم به هیچ نمی ارزد اگر همه شان دربدر و اواره شوند،اگر خانمان شان بسوزد،اولاد و اینده شان به سیه روزی و بدبختی بیفتند،هیچ مرگی و قتلی ارزش یک تحقیق را ندارد چه رسد به اجرای عدالت.زندگی روزمره مردم و اولاد شان به تار مویی بسته است.کافیست کمترین بهانه ای ناچیزی به طالب مسلح داده شود ولو با اندک اشتباه تا زیر رگبار گلوله قرار گیرند.یا به بهانه های واهی کسی زیر لت و کوب و قنداغ تنگ طالب قرار گیرد.دانشمندان گفته اند قوانین دیکتاتوری هم نسبت به وضعیت بیقانونی بهتر است.کشور ما اکنون در بیقانونی و خلای مطلق قانون قرار دارد.پس هیچ امری در امان و سلامت نیست.قوانین شرعی جز فریبکاری و سرپوش گذاشتن به خودسریهای طالب نیست.هر فردی میتواند ادعای نمایندگی از خدا و تطبیق هوسهای خودش زیر نام شریعت بنماید.در کشوریکه مدعی حکومت دینیست درانجا قانون نیست،اراده و هوس حاکمان فرمان خدا میشود.بیدلیل نبود که کنفوسیوس حکیم چینی میگفت؛ اگر به سرزمینی وارد شوم که دران دو شهر میباشد بر سر در یکی نوشته قانون و دیگری نوشته خدا من به شهر قانون وارد خواهم شد زیرا در شهر خدا هیچ قانونی وجود ندارد اراده هر فرد قانون خواهد بود.طالبان اینهمه بحرانی که هر روز بدست خود می آفرینند قادر به حل هیچکدام نخواهد بود،در قاموس طالب آبادانی و گرهگشایی وجود ندارد.وجود طالب خود بحران است.اینهمه رنج و درد و مصیبتی که برای اهالی ایجاد میکنند و اهانتهایی که نسبت به انها روامیدارند در جانهای مردم متراکم خواهد شد و طالب روزی در آتش خشمهای متراکم و فروخورده انها خواهد سوخت.علمای دینی ما که اینهمه بر عواطف و احساسات مردم تآکید و تمرکز میکنند تا اتش تعصب آنها را علیه مردم بنام حفاظت از دین افروخته تر سازند و دین را وسیله جنباندن عوام و . پیوستن شان به صف تروریستان و افراطیون ساخته اند تعجبی ندارد که خود روزی طعمه همین حریق شوند.این سطحی نگری و جزم اندیشی شان بهانه بیشتر به دین هراسان داده و اهل علم و عقلانیت را از دین گریزان خواهند کرد اینکار آشکارا آب ریختن به اسیاب دشمنان خواهد بود.ریشه ایمان و صداقت را میسوزانند و زمینه دشمنیها و تعارض میان مسلمانان را هموار میکنند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا