گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » بزرگداشت یک قهرمان مصنوعی!
بزرگداشت یک قهرمان مصنوعی!

بزرگداشت یک قهرمان مصنوعی!

مانده ایم بر سر دوراهی ؛  دراین نیم قرن آخیر هیچگاه اینگونه دروادیی حیرت نه مانده بودیم ! اما چه شد که ماندیم برسر دوراهی ؟ اجمال قضیه اینکه امروز وقتی در یک فضای مجازی گروهی از ورشکسته گان  و ناز دانه های تبعیدی گردهم آمدند و فضائل و کرامات کسی را بیان میکردند که در اوج قدرت مافیایی اش صاحب آرگاه وبارگاه مبارکه و زندان و قین وفانه بود ،شگفت انگیز ترین سخنان ازین جمع ورشکسته گان سخنان دوتن از لافوکان معروفی بوده که شجرة النسب مرحوم رازق خان پهلوان را که از سرزمین پایلوچها سر بلند کرده بود با غلط و در مغائرت با اظهارات و کارنامه های وی با خود نسبت می دادند . چنانچه شخصی بنام عطا محمد نور که لقب استادی را نیز باخود میبرد و آخیرأ بنام امپراطورشکست خورده  شمال یاد میگردد در این جمع مجازی پهلوانی بنام رازق اڅکزی را که طی یک توطئه مرموز  استخباراتی به قتل رسیده بود در چهار مین سالگرد قتل وی چنین اظهارداشت :

فرارسیدن چهارمین سالگرد شهادت دوست وبرادرعزیزم سنگردار عزت وشرف مردم فرزند صدیق کشور سترجنرال عبدالرازق اڅکزی را خدمت برادر گرامی حاجی تأدین خان اعضای خانواده معظم ایشان ومردم سربلند لوی قندهار وهمه کشور تسلیت عرض نموده روانش را شاد و نام اش را جاویدان می خواهم . چهار سال پیش در چنین روزی مردم افغانستان یکی از خدمت گذاران صدیق خود ویکی از مبارزان راست قامتی را از دست داد که همیشه در برابر تروریزم به عنوان یک سپر دفاعی استوار و قامت برافراشته حضور داشت . مردی که به شجاعت ، مردم دوستی و قاطعیت شهره داشت و با شهادت او جامعه کثیر القومی افغانستان اندوه مشترک را شاهد بودند و این امر نشاندهنده میزان محبوبیت آن مجاهد آزاده و شهید و فرهنگ هم پذیریی و پاسداری از حق مردم و حقوق مردم و مبارزه برای عدالت بود .شاید جناب عطا محمد نور امپراطور شکست خورده شمال فراموش کرده ویاهم فرصت نیافته است تااظهارات ومواضع پایلوچ رزاق خان را درباره شرائط و اوضاع مملکت چنانچه بوده است ازنظرعبوردهد زیرا همین پهلوان رزاق که از قول عطا نور اڅکزی بود باری در باره جهاد سمت شمال چنین گفته بود .

مجاهدین زیاد بودند ازبندر حیرتان تا کابل بیست تانک نه سوخته اند در حالیکه در ژیړیی کندهار قوماندان حلیم صد تانک را حریق نموده اند .اگر بنام  مجاهدین و جهاد باشد قهرمان اصلی ما ملا داد الله است ملا داد الله بسیاریک مجاهد خوب بوده و ی که در جهاد پا ها را نیز از دست داده بود وتنها ملا داد الله این همه رهبران را تا کولاب رساند یک ملا داد الله که به جهاد وی ، این نعره های جهاد و مقاؤمت در جای خود !که گویا آنها جهاد کرده اند و یاهم مقاؤمت نموده اند،نه جهاد کرده اند ونه مقاؤمت نموده اند! باظهوریک ملا داد الله تمامی شان فرار کردند و از کولاب عبور نمودند و در مشهد پنهان شده بودند ویاهم در کولاب تاجکستان به سرمیبردند اصلأ در افغانستان حضور نداشتند . ..

یکی دیگرازتبعیدیان رژیم مافیائی سابق که با زنده یاد پهلوان عبدالرازق خان اڅکزی وجه مشترک تشکیل وبراه اندازیی شکنجه گاه ها و زندان های شخصی داشت و درسالیاد پهلوان موصوف به تعریف و تمجید پرداخت همانا یونس خان قانونی بوده که بیشتر در سخنانش تعریف وتمجید از خود به نظر می آمد زیرا ایشان طی سخنان کوتاهی که در فضای مجازی ایراد میکرد گفت : من یک عمری جنرال صاحب رازق شهید را شناخت داشتم

اولین شناخت ما به جنرال رازق شهید دردوران مقاؤمت ملی اول افغانستان حاصل شد که در کنار باقیه بزرگان قندهار منجمله عارف خان نورزائی وبقیه دوستان وعزیزانی که از قندهار ….در آنجا بودند …هنوز جنرال صاحب عبدالرازق که یک نوجوان بیش نبود در مقاؤمت اول برای آزادی افغانستان و شرکت در مبارزه علیه تروریزم شرکت داشتند . در آن زمان که من هم در کنار قهرمان ملی افغانستان حضورداشتیم جنرال صاحب رازق شهید را درآن وقت دیدم . بار ها به دفتر من مراجعه میکردند چون من در خدمت شان بودم و در تماسی که داشتیم همراه بقیه بزرگان قندهار که در آنجا حضور داشتند و پیوسته در ختم ملاقات با من یک کلمه داشت که می گفت ، قانونی صاحب با شما چند گپی  دارم !باز من برایش گفتم که مهربانی کنید قوماندان صاحب چه می گوئید ؟ البته در آن زمان قوماندان هم نبود بخاطیکه بسیار نوجوان بود و همیشه می گفت که بگذار من به جبهه بروم من برای جهاد آمده ام بخاطریکه این وطن را از دست شان آزاد کنیم …بگذار که به  خط اول جنگ بروم !

من برایش گفتم که ای جوان ! تا هنوز تو نوجوان هستی بگذار که با دیگر بزرگان بروی تو تنها چه میکنی که خدا نخواسته ضائع می شوی ! بحث براین بو جناب داؤد زی صاحب ! که این آدم به حدی باروحیه و با جرئت بود که تنها حرف اش این بود که من در دفاتر چه کنم ؟ بگذار که بروم سلاح دارم ..هرچه دارم نیرو هم دارم …از همین خاطر همین آدم با همان روحیه و آن جرئت این کار را نه میکردیم . یکروز تقاضا کرد که اگر شما یک مرتبه مرا همراه آمر صاحب شهید یکجا باهم ببینیم ..من زمینه ملاقات را با جمعی از قوماندان صاحبان همراه شان در دفتر استاد سیاف بزرگوار که خدا حفظ اش کند تنظیم کردیم که دفاتر ما بسیار نزدیک بود و پیوسته همین تأکید داشت که آمر صاحب مرا به جبهات رهی بکند .امر صاحب حرف شان  برای من جناب استاد نور این بود که به تعبییر خود شان که می گفت : این جوان بسیار با غیرت و باروحیه است کار نکنید که خدای نخواسته این ضائع شود و این برای آئنده افغانستان به درد میخورد .

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا