سخن پیشین با ارائه آیات و شواهد قرآنی درباره «اسلام رحمانی»، در تبیین فراگیری رحمت الهی، از جمله بر دین و سیاست، ممکن است چرایی وفور آیات مربوط به جهاد و قتال در قرآن را مطرح سازد که اگر دین ناظر به اخلاق و معنویات و حسن روابط انسانها با یکدیگر در سایه خداپرستی است، چه نیازی به قدرت سیاسی یا نظامی دارد، آیا بهتر نیست حساب دین را از سیاست جدا کرد؟ البته نهاد دین از نهاد قدرت به دلیل هدف و برنامه جداست ، ولی به دلایل عدیده نمیتوانند بی اعتنای به یکدیگر باشند.سالیانی پیش عنوان: «گل سرخ توحید را تیغ نگهبان است» شنیده بودم! به تجربه نیز دریافتهایم که «آزادی و امنیت» در برابر تجاوز زورمندان به حقوق فرودستان، از جمله در انتخاب دین و آيین را جز«عدالت» پاسداری نمیکند. عدالت نیز نیازمند «قدرت قانون» برای «دفاع» از حقوق مردم است که پس از هزارهها در اواخر قرن بیستم در ماده نخست منشور سازمان ملل متحد به تصویب رسید. اما سخن ما مربوط به اقلیتی است که ۱۴ قرن پیش از «بُت پرستی» آباء و اجدادی به «یکتا پرستی» ایمان آورده و به دلیل شکنجه و آزار از مکه رانده و به مدینه مهاجرت کرده بودند، آیا چنین مردمی حق داشتند در هجرت از ایمان و امنیت خود دفاع کنند؟ با اینحال، اگر آیات مربوط به جهاد و قتال در طول دوران رسالت را که (به طورمستقیم یا غیرمستقیم) ۲۸۲ آیه، معادل ۴/۵٪ آیات قرآن، با ۵۰۳۳ کلمه، معادل ۶/۴٪ کلمات کل آن (مطابق جدول شماره ۳۸ کتاب سیر تحول قرآن) میباشد در نظر بگیریم، متوجه میشویم این نسبت درباره مهمترین موضوع آن زمان ، یعنی جنگ دفاعی! که به دوام و بقای یک اقلیت موحّد در میان اکثریت معتصّبان خشن و بُتپرست شبه جزیره عربستان (در ۱۴ قرن قبل) ارتباط مستقیم داشته، چقدر اندک است! اصل دفاع الهی از آزادی ایمان را، به طور کلی برای همه انسانها، از جمله در آیات زیر مطرح کرده است.حج ۳۸ تا ۴۱ – «إِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ. أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ. الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ. الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»بیتردید خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند، بیتردید خدا خیانتکارانِ حق ستیز را دوست ندارد، (از این روی) به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده، چون مورد ستم قرار گرفتهاند اجازه (دفاع) داده شده است، و بیتردید خدا بر یاری آنان تواناست. همانهایی که به ناحق، تنها به این (جرم) که میگویند ارباب ما خداست ( نه جباران و طاغوتها)، از دیارشان اخراج (آواره) شدهاند، و اگر خدا (در نظاماتش) بعضی از مردم را توسط بعضی دیگر دفع نمیکرد، بیتردید صومعهها و دیرها و کنیسهها و مساجد، که نام خدا در آنها بسیار یاد میشود ویران میگردید، و بیتردید خدا کسانی را که او را یاری کنند یاری خواهد کرد، بی تردید خدا بسیار نیرومند شکست ناپذیر است.ماجرای نجات قوم بنی اسرائیل از جباریّت جالوت و جنود او شاهدی دیگر بر این مدعاست. این جنبش که به سرداری طالوت و برانگیخته شدن داود موجب انتقال قدرت به صالحانِ با علم و حکمت گردید، چنین پیامی دارد:بقره ۲۵۱ ـ «…وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»…اگرخدا بعضی از مردم (ستمگر) را به وسیله بعضی دیگر نمیکرد، زمین (دنیا) را تباهی میگرفت، اما خداوند ( با دفع فاسد) به جهانیان فزون بخشی دارد.این که خدا دفع ظالمان را به خود نسبت داده، با آنکه آدمیان از خود دفاع میکنند، بیانگر همان عزّت نفس فطری و نیروی حیاتی نهفته در نهاد آدمی است که وقتی ظلم و ذلت از حدّی گذشت، برانگیخته و بیدار میشود. درسرآغاز ماجرای ابتلاء بنیاسرائیل، از مردمی یاد میکند که به رغم جمعیتی بسیار، از ترس رویارویی با دشمن، مخاطب این فرمان تکوینی خدا قرار گفتند که «بمیرید»! سپس با «مرگ روح ملی»، به تدریج عزّت نفسشان بیدار و نفس مرده شان زنده شد: « ثم احیاهم»!پس از این مقدمه، یادآور این نعمت فراموش شده الهی به ملتهای مأیوس از رهایی میشود:«إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» (۲۴۳)بیتردید خدا بر مردمان فزون بخشی دارد ولی بیشتر مردم شکر آن نمیگذارند (از این استعداد استفاده نمیکنند)آنگاه به ذکر تاریخ بنیاسراییل، میپردازد که چگونه این قوم رانده و آواره شده از شهر و دیارشان، از پیامبری که پس از موسی داشتند، تقاضای تعیین سرداری میکنند تا تحت فرماندهی او بجنگند. او با یادآوری بهانهجوییها و ترس همیشگی آنان از رویارویی با دشمن، ابراز تردید از جدی بودن درخواستشان میکند و آنان به ذلت از دست دادن دیار و پسرانشان را دلیل میآورند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند! (آیات ۲۴۳ تا ۲۵۱)اما با وجود همان ضعف و زبونی و ترس و بهانه جوییها، همین که معدود جوانان شجاع و خداترسی در میانشان قد علم کردند و آماده مقابله با دشمن شدند، سرنوشتشان تغییر کرد و با شکست دادن جالوت و سپاه نیرومندش، زمینه ساز حاکمیت ملت و تحقق فرمانروایی داود و سلیمان و تمدن باشکوهی پس از آن شدند.شاهد دیگر، دعایی بسیار آشنا در مجالس مذهبی است که همواره برای رفع پریشانی از گرفتاران خوانده میشود. این دعا برخلاف کاربرد فردی متداول و نیمه خواندن آیه! دقیقا کاربرد ملی دارد و دعایی برای آزادی ملت از سلطه ستمگران است که در سوره نمل، به دنبال تجربه تاریخی ۵ پیامبر (موسی، داود، سلیمان، صالح و لوط) در مصاف با جباران و متجاوزان آمده و با حمد و سپاس خدا و نقش بندگان برگزیدهاش در این جنبشهای حق طلبانه تاریخی آغازشده است.«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللهِ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ» (نمل ۶۲)آیا آن (خدایی) که درمانده (به ستم) را آنگاه که او را (به کمک) بخواند، اجابت میکند و گزند را برمیدارد و شما را جانشینان (نظام ستمگر حاکم) درزمین (دیارتان) میسازد (آیا مساوی است با معبودانی که فاقد چنین توانایی هستند)، آیا معبودی (دیگر) با خدای یکتاست؟ اما کماند کسانی که پند میگیرند.به مصداق: «سُنَّةَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِيلا» (فتح ۲۳) این سنت تغییر ناپذیر الهی در دفاع از مردم که در طول تاریخ همواره تکرار شده، شامل مسلمانان نخستین نیزمیشود؛ آنهایی که ۱۳ سال در مکه به جرم امتناع از پرستش بتهای آباء و اجدادی و ایمان به خدای واحد، تحت شکنجه و حبس و حصر و آزار و اذیت مشرکان قرار داشتند. همانهایی که برای حفظ جان خود ناچار به پناهندگی به حبشه و سرانجام، با ترک خانه و دیار ناچار مهاجرت به مدینه شدند. درآنجا نیز چاره ای جز دفاع از خود و آرمانشان در برابرمشرکان، منافقان وقبایل یهودی نداشتند و باید با چنگ و دندان در برابر دشمنانی چندین برابر خود دفاع میکردند.همین ضرورت بود که برای تقویت روحیه مسلمانان ضربه خورده و فراری از مکه، که ناخودآگاه دشمن را قوی و غالب میدیدند، آیات سال اول دوران مدینه بردفاع قاطع و جسورانه توصیه مؤکد شده است. تلاوت این آیات دراین روزگار و در راحت و رفاه و دنیا و دردهایی دیگر، بدون توجه به مقتضیات آن ایام، بدیهی است که خشن تلقی شود. از این روی شناخت آیات قرآن برحسب سال نزول در بستر زمان و مکان و مقتضیات خود ضروری است.جهادیترین سورههای قرآن «انفال» و «محمد» است که هر دو در اوایل هجرت پیامبر به مدینه پس از نبرد «بدر» نازل شدهاند، این آیات مهاجرانی را که برای حفظ جان مخفیانه از مکه گریخته بودند، برای دفاع در برابر کافران مکه و قبایل بُت پرست که تماماً دشمن آیین توحیدی مخالف دین آباء و اجدادی خود بودند، آماده میکرد.درهمین ارتباط، کتاب «سیر تحول قرآن» نوشته مرحوم مهدی بازرگان، سیر تحول موضوعی و محتوایی قرآن را مورد بررسی قرار داده است؛ سیر تحول محتوايی درباره ترتیب مطرح شدن موضوعات قرآن برحسب سالهای رسالت، و سیر تحول موضوعی، به عنوان زیر مجموعه آن محتوی، درباره ترتیب مطرح کردن تدریجی موضوعاتی متنوع است مثل: حرمت شراب، ربا، فحشاء و زنا، پدیده نفاق، معرفی ابراهیم،، آفرینش آدمیزاد، تزکیه، موسی و بنی اسراییل. از جمله این موضوعات «جهاد» است که ترتیب نزول آیات مربوط به آن در ۲۳ سال رسالت در (جدول ۳۸)، در یک طبقه بندی سه گانه معرفی شده است:
۱ – دوران تدارک ( سال ۳ تا ۱۳ بعثت در مکه)
۲ – دوران تشریع و تحکیم ( سالهای نخست در مدینه)
۳ – دوران اجرایی (آخر مدینه)
این مطالعه موضوعی (که در صفحات ۱۳۵ تا ۱۵۳ کتاب مذکور با ۲۲ جدول آمده است)، میتواند برای مطالعه «جهاد و قتال در قرآن» بسیار رهگشا باشد، نوشته حاضر تنها به شدیدترین آیات جنگی، که عمدتاً در اولین سال هجرت به مدینه در باره مشرکین بُت پرست نازل شده و نحوه مقابله بعدی با منافقین و اهل کتاب را، که به ظاهر خشن میآید، مورد بررسی قرار میدهد.بیشترین آیات جهادی قرآن درارتباط با « کافران» است، منظور از کافران، هرگز مردم بی اعتقاد و به تعبیر امروزی «دگراندیش» ولائیک ولامذهب ولاادری… نیست، آنها خداباور معتقد به شفاعت بتها، یعنی مشرک بودند. «کفر» آنها به دلیل پوشاندن حقیقت با انکارحق تغییر دین و آئین از طریق شکنجه و آزار و قتل و تحمیل جنگ به مسلمانان بود. تعمیم امروزی این عنوان بی توجه به منطق آن نادرست میباشد.جنگ «بدر»، اولین نبرد نابرابر مسلمانانِ رانده شده از مکه در برابرسپاه سه برابر ومجهز و مسلح بُت پرستان متجاوز قریش بود، در مقدمه آیات مربوط به این نبرد، ناخوشایندی و وحشت برخی از مسلمانان را از مواجه شدن با گروهی مسلح و مجهز نشان میدهد که گویی به سوی مرگ میشتابند، به دنبال آن مقدمه است که چنین قاطعیتی را ضروری میشمارد:محمد ۴ – «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»پس هرگاه با کسانی که کفر ورزیدند (مانع ایمان آوردن مردم به خدای یگانه شدند، در جبهه جنگ) برخورد کردید ( نترسید، راه دفع تجاوزشان) زدن گردن (متجاوزان) است تا زمینگیرشان سازید، آنگاه بند (اسیران جنگی) را محکم کنید، سپس (از موضع قدرت و یک جانبه) آزادشان سازید و یا با فدیه (غرامت) بگیرید تا سنگینی جنگ فروکش کند. چنین است ( شیوه مقابله قاطع با متجاوز) و اگر خدا میخواست، (خود) از آنان نجاتتان میداد، ولی میخواهد شما را ( درمناسبات و مقابله) با یکدیگر پالایش (و پرورش) دهد و کسانی که در راه خدا کشته شدند، هرگز اعمالشان نادیده و بی نتیجه گرفته نخواهد شد.همانطور که در مقدمه گفته شد، دو سوره «محمد و انفال» جهادی ترین سوره های قرآن محسوب میشوند، آیات زیر از سوره انفال است:انفال ۱۲ – «إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ»به یاد آورید آنگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم ، پس کسانی که ایمان آورده اند ثبات قدم بخشید، به زودی در دل کسانی که کفر ورزیدند رُعب خواهم انداخت. پس بالای گردنها و پنجههای( شمشير برکشيده) آنان را بزنید. در این دو سوره به «زدن گردن و پنجه»های متجاوزین در جنگ توصیه شده که ناخودآگاه عملکرد« داعش» را تداعی میکند. بدیهی است در ادوار پیشین که خبری از توپ و تانک و مسلسل نبود، شمشیر و نیزه سلاح معمول ملتها به شمار میرفت، زدن گردنِ گردن کشان و سر پنجههای شمشیربرافراشته تجاوزکاران، قاطع ترین دفاع برای پس راندن دشمن محسوب میشد، هرچند در افکار عمومی این دوران بمباران هزاران غیر نظامی درعراق و افغانستان، لیبی و یمن و… کمتر خشونت احساس و بیان میشود، تا گردن زدن داعش. ملتهای غربی نیز یک صدم حمایتی که از مردم آسیب دیده اروپایی «اوکراین» میکنند در بمباران عراق نکردند!با اینحال ازتفاوت لغوی، دو تعبیر: « ضرب الرقاب» و «فوق الاعناق» (که در محمد۴ وانفال۱۲ به کار رفته)، چه بسا نکات دیگری بتوان استنباط کرد که معنای ظاهری را تبیین کرده و تحتالشعاع قرار میدهد؛کلمه «رقاب» و مفرد آن رقبه، ۸ بار دیگر در قرآن تکرار شده که تماما به معنای «برده» میباشد. آیا از همین اشتراک معنی نمیتوان منظور از «زدن گردن» در دو آیه فوق را فهمید؟ مگر غیر از این است که سپاهیان و سیاهه لشکر سلاطین در طول تاریخ «برده وار» به دنبال توسعه طلبیهای آنان کشیده میشدند؟ آیا منظور از«ضربالرقاب» نمیتواند پس زدن و فراری دادن جنگجویانی باشد که ناخواسته به دنبال تمایلات اربابان خود کشیده شدهاند؟ این شیوه میتواند از سهلترین (ترساندن) تا سخت ترین (کشتن) باشد.اما کلمه ضرب (زدن) جمعا ۵۸ بار در قرآن تکرار شده که بیش از نیمی از آن (۳۱ بار) در باره «ضرب المثل» است! بقیه موارد: گام زدن در زمین «ضرب فی الارض» (۷ بار)، عصا زدن (۳ بار)، ذلت زده شدن (۳ بار)، روسری را به گردن زدن، زدن فرشتگان به وجوه و ادبار (رویکردها و پشت کردنهای) کافران، مخلوط کردن و به هم زدن، زدن گوساله قربانی به بدن مرده (قتل را به حساب آن وابستگیها گذاشتن)، زدن حائلی میان دو فضای مجازی، پس زدن روی توجه خدا به بندگان و…از این ۵۸ مورد تنها یک مورد که مربوط به ضربه ابراهیم خلیل به بتهاست، بدیهی مینماید که منظور همان زدن با دست است، نمونه دیگر که مورد تردید کسان زیادی قرار گرفته، زدن زنان ناشزه است و سومین مورد همین گردن زدن است. هرچند به اصلاح اعراب «آخرین درمان داغ کردن است»، ممکن است در شرایط اضطراری تنها راه دفاع از جان، کشتن جانی باشد، اما نمیتوان همواره آخرین درمان را به همه شرایط تعمیم داد.اما درباره تعبیر «فوق الاعناق»؛ عُنُق همان گردن و اعناق جمع آن است، اما از ۹ مورد تکرار این کلمه در قرآن ۷ مورد آن معنای مجازی در دنیا یا آخرت دارد، مثل «سرنوشت هرانسانی را به گردن خودش قرار دادهایم» (اسراء ۱۳).در توبه ۱۲ آمده است، با رهبران کفر پیکار کنید. آنها بیگمان هیچ پایبندی به عهد و پیمان ندارند، باشد تا دست بردارند. آیا نمیتوان گفت «فوق الاعناق» همان مقام مافوق و فرمانده گردنکش جنگ باشد که بار مسئولیت و سرنوشت سپاه را به گردن دارد؟ وگرنه در گردن زدن مگر تفاوتی در بالا و پایین آن وجود دارد؟نکته دیگر درباره «أَثْخَنْتُمُوهُمْ» (متوقف وزمینگیرشان سازید) میباشد که در بعضی از ترجمهها «ریختن خون دشمن» آمده است. معنای دقیقتر این کلمه که در آیه ۶۷ همین سوره نیز (يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ) تکرار شده، الزاماً «ریختن خون» نیست، هرچند ممکن است ناگزیز چنین شود، در زبان عربی وقتی مایعی (مثل شیره) غلیظ و بیحرکت شود، همین واژه را برای آن به کار میبرند، از این روی ضربه کاری به متجاوز وارد کردن و ممانعت از گسترش تجاوز را «اثخان» میگویند، نه برای اطفاء آتش خشم وغضب!اما اسیر گرفتن از دشمن، در شرایطی که هنوز توان تهاجمیاش باقی است، مشغول شدن به نگهداری اسیران و غفلت از یورش مجدد آنها میباشد. هرگاه دشمن تار و مار شد و انسجامش را از دست داد، آنگاه میتوان اسیر کرد، سپس از موضع قدرت آزاد ساخت، یا غرامت تجاوز گرفت.۶۷ – «مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»هيچ پيامبری را نسزد که برای او اسيرانی باشد (تا برای آزادی آنان فديه بگيرد)، مگر زمانی که در زمين (ميدان نبرد) دشمن را زمين گير (متوقف و تار و مار) ساخته باشد. شما (به انگيزه اسير گرفتن) بهرههای دنيا را طلب میکنيد در حالی که خدا (برای شما زندگی) آخرت را میخواهد و خدا شکست ناپذيری محکم کار است.۶۸ – «لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»و اگر نبود قانونی (اختيار و مهلت به آدمی برای امتحان) که از سوی پروردگارت (بر قانون علت و معلولی و بازتاب فوری عواقب اعمال) پيشی گرفته، در آنچه (از اسيران که به نيت منافع دنيایی) گرفتيد عذابی بزرگ دامنگيرتان میشد.انفال ۱۵ و ۱۶ – «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ. وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»ای کسانی که ايمان آوردهايد، هرگاه با کسانی که کفر ورزيدند برخورد جنگی کرديد، به آنها پشت نکنيد. و هر که در آن روز به آنان پشت کند (بگريزد) – مگر برای تغيير موضع جنگی يا پيوستن به جناحی ديگر- به خشمی از خدا گرفتار میشود و جايگاهش دوزخ است که بد سرانجامی است.انفال ۳۰ – «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»و (به ياد آور) آنگاه که کافران عليه تو مکر میکردند (نقشههای خائنانه ميکشيدند) تا تو را سر جايت بنشانند (متوقف سازند) يا بکُشند و يا اخراجت کنند، آنها مکر میورزيدند (توطئه میکردند) و خدا نيز مکر مىکند (نظاماتی دارد) و خدا بهترين مکرکنندگان است.انفال ۳۸ و ۳۹ – «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينِ»(ای پيامبر) به کسانی (متجاوزينی) که کفر ورزيدند بگو: اگر (از تلاش برای بازداشتتن مردم از اسلام) باز ايستند، آنچه گذشته است (زجر و شکنجه مؤمنين و آواره ساختن آنها از مکه) بخشيده میشود؛ و اگر (به شيوه گذشته خود) بازگردند، سنّت (خدا که در کيفر) پيشينيان گذشته است (در مورد آنها نيز تکرار خواهد شد). با آنها پيکار کنيد تا بساط فتنه (سلب آزادی تغيير دين) برچيده شود و دين يکسره برای خدا باشد (از کنترل قدرتمندان آزاد گردد)، پس اگر (از تهديد مؤمنين) دست برداشتند، در اين صورت خدا به آنچه میکنند بسی بيناست.به این ترتیب انتقام گیری و ادامه جنگ و پاک کردن خون با خون برای تسویه حساب گذشته، در قرآن محکوم است. این اصل را درباره رباخواری (بقره ۲۷۵) و منافقین (احزاب ۶۰) و نیز مؤمنین (انفال ۱۹)، و مسیحیان (نساء ۱۷۱) تکرار کرده است. هدف از هر شدت عملی جلوگیری از ظلم و ستم است، همین که متجاوز دست برداشت، گذشته ها نادیده گرفته میشود، پیامبر اسلام نیز فرمود: «الاسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ» (اسلام پیش از خود را می بخشد – با تسلیم حق شدن گذشته پاک میشود).آیات بعدی سوره انفال نشان میدهد شدت عمل توصیه شده شامل کافران غیر معارض و بیطرف نبوده، بلکه تنها کافرانی را مورد نظر داشته که پیمان صلح و همزیستی مسالمت آمیز را نقض کرده بودند و به اصطلاح فقهی « کافر حربی» نامیده میشدند. بدیهی است حساب دفاع در برابر متجاوزین از مخالف دینی جداست.۵۶ – «الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لا يَتَّقُونَ»کسانی که (به دفعات) با آنها پيمان (همزيستی مسالمتآميز) بستهای و هر بار عهد خود شکستهاند و(از عهدشکنی) پروایی ندارند.۵۷ – «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»پس اگر در جنگ بر آنان دست يافتی، پس (با برخورد قاطع با صفوف مقدم دشمن، نفرات) پشت سر آنها را پراکنده ساز تا به خود آيند. ۵۸ – «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ»و اگر از خيانت قومی (در پيمان شکنی، به استناد شواهدی) بيم کردی، متقابلاً و به تساوی عهدشان را به خودشان برگردان. مسلماً خدا خائنين را دوست ندارد.۵۹ – «وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ»آنان که کفر ورزيدند (عهد شکنی کردند)، مپندارند که (از نظامات ما) پيشی گرفتهاند، آنها نمیتوانند (خدا را) به تنگ آورند.آیه زیر فراهم کردن نیرو و تجهیزات نظامی، متناسب با زمانه، را با تمام امکانات موجود توصیه میکند، اما نه برای توسعه سرزمین و صدور اسلام و مسلمان کردن دیگران، بلکه، به اصطلاح «قوی باش تا خورده نشوی»، برای این که دشمن همواره در بیم تجاوز به شما باشد. توصیه به انفاق در نیمه آخر آیه، تدارک بودجه ارتشِ «فی سبیل الله» است که سودش با سلامت ماندن مردم به خودشان میرسد:۶۰ – «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»تا آنجایی که در توان داريد، برای (مقابله با) تجاوزات آنها از نيرو(های نظامی) و اسبان جنگی فراهم کنيد تا بدين وسيله دشمنان خدا (دینتان) و دشمنان خودتان، و غير از آنها (منافقان، دورویان داخلی)- که شما آنها را نمیشناسيد (ولی) خدا میشناسدشان – در بيم و هراس نگه داريد. و (بدانید اگر در تدارک مخارج دفاع) هر چه در راه خدا هزينه کنيد، (با سلامت جامعه) به خودتان برمیگردد و ضرر نمیکنيد.بدیهی است اگر جنگ تنها به کسانی اجازه داده شده که مورد حمله قرار گرفتهاند ( حج ۳۹)، پیشنهاد صلح دشمن دفاع را منتفی میسازد. اتفاقا توکل به خدا موقعی توصیه میشود که شخص نگران نتایج آن باشد، حتی اگر تصور فریب هم از ناحیه دشمن، به منظورخرید زمان برای حمله مجدد باشد، باز هم باید پیشنهاد صلح پذیرفته شود. در همین توقف جنگ و روی آوردن به مذاکره آشته جویانه است که امکان الفت و برادری فراهم میآید.۶۱ – «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»و اگر(دشمن) به صلح تمايل نشان دادند، تو نيز تمايل نشان ده و به خدا توکل کن که مسلماً او همان شنوای داناست.۶۲ – «وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ»و اگر هم بخواهند (با پيشنهاد صلح) فريبت دهند، (نگران مباش) خدا تو را کافی است، اوست همان که تو را (پیشتر) به ياری خويش و (حمايت) مؤمنان نيرومند ساخت.آیه بعد آشکارا نشان میدهد که استقبال از پیشنهاد صلح دشمن و سعه صدر نشان دادن جز این نیست که زمینه آشتی و الفت پدید آید:۶۳ – «وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰكِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»و ميان دلهای آنها (همين قبايل متخاصم و غارتگر) الفتی پديد آورد که اگر هرآنچه را که در زمين است خرج میکردی نمیتوانستی ميان دلهاشان الفت برقرار کنی، اما خدا (به نيروي ايمان) ميان آنان الفت داد.دربیشتر کشورهای دنیا رفتن جوانان به جنگ اجباری است، اگر کسی نخواست درجنگی که به آن باور ندارد شرکت کند، چرا باید به زور قانون به آن اعزام شود؟ کسی که به زور به جبهه فرستاده شود، آیا الزاما به سود خود و کشورش تمام میشود؟ ملتی که فرماندهانش را از خود بداند، حتما در دفاع از سرزمینش شرکت میکند و اگر نکند، دودش به چشم خودش میرود و در هر حال آزاد است.۶۴ – «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»ای پيامبر، (ياری) خدا برای تو و مؤمنانی که پيرو تو هستند کافی است (به او توکل کنيد و نگران نباشيد).۶۵ – «یا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»ای پيامبر، مؤمنين را به پيکار (بامتجاوزان) مشتاق کن، اگر بيست نفر از شما صابر باشند، بر دويست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر، بر هزار تن از کسانی که (حقيقت را) انکار کردند، پيروز خواهند شد، زيرا آنها مردمانی هستند که (حقيقت را) در نمیيابند.۶۶ – «الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»(ولی) اينک خدا بر شما سبک گرفت و دانست که در شما ضعفی است، پس اگر صد نفر از شما صابر باشند، بر دويست نفر پيروز میشوند و اگر هزار نفر، به اذن خدا (طبق نظامات او) بر دو هزار نفر پيروز میشوند و خدا با صابرين است.آنها در باطل شان متحدند، شما چرا در حق تان متفرقيد!؟اشتراک منافع استیلاگرایان و ارباب زر و زور و تزویر ایجاب میکند از یکدیگر حمایت کنند، شاهد امروزی آن جناح بندی دو قدرت بزرگ زمانه و حمایت اقمارشان از آنها، و به خصوص حمایت آمریکا از اسرائیل در برابر کشورهای اسلامی است. در زمان نزول قرآن نیز اتحاد قریش و قبایل مشرک عرب به کارگردانی یهودیان اطراف مدینه که اوج آن در جنگ احزاب با همبستگی همه آنان بود (رک به مائده ۵۱، انفال ۷۳ و جاثیه ۱۹).۷۳ – «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ»کسانی که کفر ورزیدند (مانع اسلام آوردن مردم شدند) یاور یکدیگرند، اگر (دفاع) نکنید فتنه و فسادی بزرگ در زمین (دیارتان) خواهد شد.منافقین مورد نظر در آیات زیر به ظاهرمسلمانانی در مکه بودند که با وجود هجرت ناگزیر پیامبر و سایر مسلمانان به مدینه ( برای حفظ جان) که منجر به مصادره اموالشان نیز گردید، باقی ماندن در میان دشمنان ایمانی خود را تحمل میکردند و حتی برای حفظ ظاهر همراه لشکر کافران در جنگهای بدر و اُحد علیه مسلمانان همباور خود شرکت کرده وبعضا کشته شده بودند. چه دورویی و نفاقی بدتر از این که فاصله میان ادّعا و عمل چنین دور باشد؟این افراد چون عموما از خانواده و خویشان یا دوستان مهاجران به مدینه بودند، پیوندهای احساسی وعاطفی مانع از تشخیص خطر جدی این گروه و آلت دست قرار گرفتنشان میشد، از این روی میان مسلمانان دو دستگی در برخورد جدی با آنان پدید آمده بود که آیات زیر داوری در این تفاوت نظر و توصیه قاطعیت میباشد. این آیات در سال ۸ هجرت، یعنی دوسال پیش از رحلت پیامبر نازل شده و نوعی تهدید و اتمام حجت و پیشگیری میباشد. عملکرد منافقانه آنان را از آیه ۷۵ تا آیه زیر شرح داده است:نساء ۸۸ تا ۹۱ – «فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللهُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ؛ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا ؛ إِلاً الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً ؛ سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَٰئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا»چرا درباره منافقین (با شناختی که از سوابق آنان دارید) دو دسته شدهاید؟ حال آنکه خدا (شخصیت) آنها رابه خاطر عملکردشان واژگونه کرده است. آیا میخواهید کسی را که خدا در گمراهی رها کرده هدایت کنید؟ و آن را که خدا در گمراهی رها کرده باشد راهی برای او نخواهی یافت. آنها دوست دارند که شما هم همانطور که خودشان( با دو رویی) مرتکب کفر (حق پوشی) شدند، کافر شوید و یکی شوید، پس از آنان یاری نگیرید، مگرآن که در راه خدا هجرت کنند، پس اگر روی برتافتند (نخواستند ماندن در جبهه دشمن را ترک کنند) پس هرکجا آنان را یافتید، دستگیرشان کنید و به قتل رسانید و از آنان هیچ یار و یاوری مگیرید ؛ مگر گروهی که به قومی (قبیلهای) بپیوندند که میان شما و آنان پیمانی (صلح) برقرار است، یا آنکه (با موضع بیطرفی و تعهد) نزد شما آیند که از جنگ با شما یا با قوم خود به تنگ آمدهاند ( بیطرف شدهاند) و اگر خدا میخواست مسلما آنان را بر شما مسلط میکرد تا با شما بجنگند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و دیگر با شما نجنگیدند و از در مسالمت با شما برآمدند در این صورت خدا هیچ راهی برای شما علیه آنها قرار نداده است ؛ به زودی گروه دیگری را خواهید یافت که میخواهند از شما و نیز از قوم خود در امان باشند، هرگاه به سوی فتنه کشیده میشوند، واژگونه به آن کشیده میشوند، پس اگر از شما کناره نگرفتند و از در مسالمت برنیامدند و دست از شما برنداشتند، پس هرکجا به کمینگاه آنها دست یافتید، دستگیرشان کنید و بکشید، (تنها) همینها هستند که برای شما علیه آنان دلیلی آشکار قرار دادهایم.منظور از جهاد در قرآن الزاماً برخورد جنگی نیست، این سخن پیامبرمکرم خطاب به مجاهدان از جنگ بازگشته است که: «از جهاد اصغر بازگشتهاید و بر شما باد جهاد اکبر»! پس جهاد با نفس جهادی بزرگتر است نوع دیگر، جهاد آگاهی بخش به وسیله قرآن است که موثرترین شیوه در ارتباط با کافران و منافقین میباشد. اتفاقا پیامبر اسلام هرگز جهادی نظامی با منافقین برپا نکرد و حتی یکنفر از آنان هم کشته نشد، بلکه همواره آنان و حتی رهبرشان «عبدالله بن ابیّ» را تحمل میکرد. دو آیه زیر در همین ارتباط است.فرقان ۵۰ تا ۵۲ – «وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاً كُفُورًا… فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا»از کافران اطاعت نکن و به وسیله آن (قرآن) با آنها جهاد کن، جهادی کبیر.توبه ۷۳ و تحریم ۹ – «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ…»ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت باش.آیه زیر نیز در سال هشتم هجرت، همزمان با آیه مربوط به منافقین مسلح محارب، در اتباط با اهل کتاب به اصطلاح «شناسنامهای» است که از اهل کتاب بودن فقط هویت تاریخی آنرا حمل میکردند، آنها نه تنها اهل فسق و فجور بودند، بلکه از پرداخت مالیات (جزیه) هم خودداری میکردند. متاسفانه کسانی با بی اطلاعی تمام، این آیه را دلیلی بر ضدیت مسلمانان با یهودیان و مسیحیان گرفتهاند.توبه ۲۹ – «قَاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»با کسانی از اهل کتاب که نه ایمان به خدا دارند، نه به آخرت، نه آنچه را که خدا و رسولش حرام کردهاند، محترم میشمارند و نه (اصلا) به دین حق یایبندی دارند پیکار کنید، تا به نیرو(ی قانون) جزیه (مالیات) را از موضع خضوع و تسلیم ( نه گرنکشی) بپردازند.حشر ۲ – «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ. وَلَوْلا أَنْ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ»اوست آنکه کافران اهل کتاب را ( که عامل توطئه جنگ احزاب بودند) در نخستین بسیج نیرو از دیارشان بیرون کرد، شما فکر نمیکردید که آنها (به این آسانی) کوچ کنند و خودشان هم میپنداشتند دژهاشان نگهدار آنها در برابر خداست، اما از جایی که هرگز حساب نمی کردند خدا به سراغشان آمد و ترسی در دلهاشان افکند که خانههاشان را ( برای عدم استفاده بعدی مسلمانان) به دست خویش و به دست مومنان ویران میکردند، پس ای اهل بصیرت، عبرت بگیرید.احزاب ۲۶ – «وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا. وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا»و (نیز) کسانی از اهل کتاب (یهودیان همجوار مدینه که به پشتیبانی احزاب پرداخته بودند) را از برج و باروهای (مستحکمشان) به زیر کشید و در دلهاشان (از قدرت یافتن مسلمانان) هراس افکند، (به گونهای که) عده ای را کشتید و عده ای را به اسارت گرفتید.مائده ۸۲ تا ۸۵ – «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ ؛ وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ؛ وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ ؛ فَأَثَابَهُمُ اللهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ»بیشك دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را (از) یهودیان و كسانی (بُتپرستان و پیامبرپرستان مسیحی) خواهی یافت كه شرك ورزیدند، و بیشك نزدیكترین آنان را در دوستی نسبت به مؤمنین، كسانی خواهی یافت كه گویند: ما نصاری (یاران خدا) هستیم زیرا برخی از آنان كشیش و راهبند و (مهمتر این كه) تكبّر نمیورزند ؛ (آنها) هرگاه آیات نازل شده بر پیامبر را بشنوند، از حقایقی كه شناختهاند چشمانشان را اشكبار میبینی، (و به دعا) میگویند: پروردگارا، ایمان آوردیم! ما را در زُمره شاهدان (گواهی دهندگان به این حقایق) بنویس ؛ و (به همكیشان معترض خود) میگویند: چرا به خدا و حقایقی كه بر ما رسیده ایمان نیاوریم؟ و (با آن كه) آرزومندیم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد ؛ پس (بدینسان) خداوند به خاطر سخنانی كه (با شجاعت و آزاداندیشی و ایمان) گفتند، به آنها باغهایی (از بهشت) كه از زیر آن نهرها جاری است پاداش داد كه در آن جاودانه باشند. و چنین است پاداش نيكوكاران.بقره ۱۹۰ تا ۱۹۴ – «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ؛ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ؛ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ؛ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»در راه خدا با آنان كه به جنگ شما برخاستهاند بجنگید و(لی از حدّ) تجاوز نكنید كه خدا متجاوزان را دوست ندارد ؛ و هركجا بر آنها (متجاوزین كمین كرده، با مهارت) دست یافتید بكُشیدشان و از آنجا كه بیرونتان راندهاند بیرونشان كنید و (بدانید) فتنه از كُشتن سختتر است و با آنها در حریم مسجدالحرام نجنگید مگر آنكه با شما در آن مكان بجنگند. پس اگر با شما جنگیدند، پس آنها را بكُشید. چنین است سزای كافران ؛ پس اگر (از تجاوز) باز ایستادند، خداوند آمرزندة مهربان است (شما نیز از آنان درگذرید و به صلح گرایید) ؛ با آنان پیكار كنید تا فتنهای نباشد و دین برای خدا باشد (كسی به خاطر عقیده و آیین آزار نبیند). پس اگر باز ایستادند، هیچ تجاوزی جز بر ستمگران نیست ؛ ماه حرام در برابر ماه حرام است (اگر با شكستن حرمت آن ماه بر شما یورش آوردند، حرمت آن مانع دفاع شما نشود، زیرا شكستن) حرمتها قصاص (مقابله به مثل) دارد. پس هر كه به (شهر و دیار) شما تجاوز كرد، همانگونه كه تجاوز كرده با او مقابله كنید و از خدا (در زیاده روی) بپرهیزید و بدانید كه خدا با پرهیزكاران استصف ۲ تا ۴ – «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ ؛ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ ؛ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»ای كسانی كه ایمان آوردهاید، چرا حرفی میزنید كه (به آن) عمل نمیكنید؟ ؛ كار بسیار زشت (خشمآوری) است نزد خدا كه حرفی بزنید كه به آن عمل نمیكنید ؛ بیگمان خدا كسانی را كه صف زده (به صورت متشكّل و منظم نظامی) همچون دژی پولادین در راه او (با متجاوزان) پیكار میكنند دوست دارد.مائده ۸ – «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»ای كسانی كه ایمان آوردهاید، همواره ایستاده برای (دفاع از ارزشهای) خدا، شاهدانی (نمونه و الگوهایی در عمل) به عدالت باشید و مبادا دشمنی با گروهی (از مخالفان)، شما را به ترك عدالت وادارد.عدالت كنید كه به تقوا (تسلط بر نفس) نزدیكتر است و از خدا پروا كنید كه مسلماً خدا بر آنچه میكنید بس آگاه است.ممتحنه ۷ تا ۹ – «عَسَى اللهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللهُ قَدِيرٌ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ؛ لا يَنْهَاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ؛ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»امید است كه خدا میان شما و كسانی از آنها كه با یكدیگر دشمنی میورزید، دوستی پدید آورد و خداوند توانا و آمرزندهای مهربان است ؛ خدا شما را از نیكی سرشار و رعایت عدالت در حق كسانی كه در امر دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان آواره نساختهاند نهی نمیكند؛ مسلماً خدا عدالتگران را دوست دارد ؛ (بلكه) خداوند شما را تنها از دوستی كردن (سلطهآور) با كسانی كه در دین (به خاطر عقیده) با شما جنگیدند و از اخراجتان پشتیبانی كردند نهی میكند و هر كس آنها را به ولایت بگیرد، چنین كسانی آناناند ستمگران.
به به چه مطلب جان بخش و تازه. الحق و الانصاف که مطالب شما سازنده و نجات بخش است. امید وارم خواننده گان گرامی مطالب را بدقت بخوانند و از نظرات شان سایر خواننده گان را مستفید سازند.
قلم تان نویسا تر و تفکرات تان ژرف تر باد
برادر نهایت بزرگوار محسنی عزیز با عرض احترامات تشویق های بی الائیشانه شما توشهء راه ما است ، شما در حق این تارنما و دست اندرکاران آن همیشه لطف داشته اید موفق وسرافراز باشید