گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » یک توهم آشفته ومعیوب !
یک توهم آشفته ومعیوب !

یک توهم آشفته ومعیوب !

هواداران و شیفتگان حکومت دینی تصور میکنند که قرآن یک قانون اساسی کامل،مکتوب و آماده است فقط یک چیز کم است و آن به چنگ آوردن قدرت سیاسیت که اگر این مآمول براورده گشت همه چیز بگونه معجزآسا روبراه خواهد شد،همینکه چماق قدرت را بدست گرفتید مثل اینست که صاحب ید بیضا و عصای موسی شده اید.شاهکلید همه درهای بسته و معضلات اجتماعی بچنگ تان افتاده است.اگر گردون بکام تان نچرخد میتوانید زمین را بکام خویش بچرخانید..چنین اعتقادی این تصور باطل را در صاحبش ایجاد میکند که این عصای موسی آنها را از عقلانیت،فهم و درک پدیده ها،شناخت جهان امروز وموقعیت خود درآن،درک مناسبت تاریخی و مکانی دین بی نیازمیگرداند.رنج فهم عالم و بارسنگین عقلانیت را از دوش ایشان برمیدارد.نه تنها این بلکه وحشتناکترازان به دشمنی و منازعه باعقل وعلم بر میخیزند واصحاب علم و عقل را بددین وگمراه می انگارند.فهم و درک بدوی،جزمی و انتزاعی خود شان از دین را عین حکم خدا و خود شان را صاحب مآموریت الهی برای تطبیق این احکام بالای موجودات گمراه و بد دین که در چشم شان بهایمی بیش نیستند میدانند. همین تصور وحشت آور سبب میشود که بجان انسانها کمترین بهایی قایل نیستند،از همینرو اینگونه ارزان آدم میکشند.کمونیستان همین کار را تحت عنوان حکم تاریخ که خدای موهوم و بیرحمی بود که ورای اراده انسانها بر همه فرمان میراند و ارابه بیرحمش جوامع بشری را زیر چرخهای خود له میکرد انجام میدادند.با این تخیل تکاندهنده و دهشتناک در تمام سرزمینهای تحت قلمرو شان یکدهم نفوس کشور ها را از دم تیغ میکشیدند.بطور متوسط طبق امار های انجام شده از هر ده میلیون یک میلیون را میکشتند.چه شباهت عجیب و ارعاب اور میان شیوه عملی و میکانیسم کار بیخدایان و خداباوران در بی ارزشی جان آدمیان مشاهده میکنیم.هردو فرقه به قدرت بعنوان شاهکلید حل معمای تاریخ مینگرند و هردو خود رامآمور اجرای حکم خدا میپندارند،یکی خدای تاریخ و دیگری خدای دینی ،یکی دیندار و دیگری بیدین .عده زیادی جامعه شناسان کمونیسم و فاشیسم را نیز در عداد مذاهب شمرده اند زیرا نوع اعتقاد و شیوه عملکرد هردو یکسان است و انسان در نظر هردو بی قیمت.هردو یکسان از واقعتهای اجتماعی،تاریخی و روانی و فرهنگی جامعه جاهل و بیگانه اند.حکم شان را از توهم وحشتناک ذهنی خود میگیرند و هردو یکسان بریده از واقعیتهای تاریخی و غافل از تاریخیت دینداری و ایدیولوژی اند.هردو معتقدند که با چماق قدرت و نیروی معجزآسای زور میتوانند سر تاریخ را به دم آن گره بزنند و خنگ وحشی زمان را در زیر ران در اورند.ما حتی نظیر چنین تصور و کاری را در چنگیز خان و آتیلا هم نمی بینیم که سبوعیت و وحشت عریان خود را صبغه خدایی بدهند.تجربه یکصد سال اخیر در سرزمینهای اسلامی نشان میدهد که عاشقان و دلباختگان حکومت دینی گرفتار چنین توهم مرگبار و اسیر جهالتی بودند که چون زنگیان مست با شمشیر قدرت تر از خشک نمیشناسند.بجای خدمت به دین الهی خود را به خسران دنیا و اخرت افگنده اند.امروز با طاری شدن تعصب،استبداد،کور نگری و جزم اندیشی،ظلم،تبعیض فاشیستی و برادر کشی مومنان توسط حکومتهای دینی آن توهم بهشت و رستگاری و عدالت اجتماعی آشفته گشته و به جای آن بازار دروغ،عوامفریبی،ستم و فساد بنام دین رونق پیدا کرده.بجای آوردن بهشت و فضای برادری مسلمانان را در کابوس وحشتناکی فرو افکنده اند.اینک به نیکی در می یابیم که معنی سخن هگل که میگفت « فیلسوف کسیست که زمان خودش را بشناسد» چیست.او که فیلسوفان را در قله تعقل بشری قرار میداد وظیفه شان را شناخت زمانه خودشان میدانست.امروز ما گرفتار حاکمان دینی ای گشته ایم که نه زمان خود ان را میشناسند،نه مردم خود و نه رابطه ایندو با یکدیگر را و قصد دارند سر تاریخ را به دم آن گره بزنند.آشفتکی این توهم( حکومت دینی) بما نشان داد که کار ما از بیخ خراب است و بر ماست تا همه چیز را از بن تا برگ از نو بیندیشیم.این آشفتگی نشانگر خطای معرفتی ماست از ماهیت دین،ماهیت قوانین اجتماعی،رابطه هردو با یکدیگر،ماهیت استعمار و روابط قدرتها در جهان.البته آشکار است همه به این نتیجه نرسیده اند.زنگیان شمشیر بدست مست همچنان اسیر توهم و سوار بر مرکب جهالت خودند.

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل درین خیال که اکسیر میکنند.

این اژدهای هفت سر بنیاد گرایی و تروریسم که امروز در چنگال آن گرفتاریم با تصور جهاد و برقراری حکومت اسلامی و احیای مجد و عظمت از دست رفته مسلمین در آستین گروه های سیاسی- اسلامی پرورده شد و ثمره آن توهمات و تخیلاتیست که ما از حکومت دینی داشتیم.گروههای افراطی و خون آشام چون القاعده ،داعش،بوکوحرام و طالبان ثمره صد سال جنبش اسلام سیاسیست که رهبران شان ازانروز تا کنون یک انچ از قالبهای تنگ فقهی و کلامی هزارو دو صدسال قبل پافراتر نگذاشتند و تا کنون یک ابتکار فکری و حرف تازه ای نداشته اند که معرفت دینی شان جوابگوی مشکلات و اقتضاات امروزی مسلمین باشد.هیچکدام شان اجرای حدود شرعی که در قرون ابتدایی اسلام مرعی بود را در شرایط امروزی مورد سئوال قرار ندادند.بطور نمونه کمترین سخنی و دست اوردی در زمینه حقوق زنان از حجاب گرفته تا حق کار و تحصیل در اجتماع و موقعیت علوم جدید در جامعه امروز ندارند و همه در سطح معرفت دینی عامیانه قرار دارند.در قلمرو معرفت دینی ،فرهنگی و سیاسی با طالبان هیچ تفاوتی ندارند.در طول تاریخ دیده ایم که قشر ملا ها که مروج دین عامیانه اند همدست و همداستان خوجئینها،ملک های قریه،سودخواران،چارکلاها و زورگویان بوده اند و مانند آنها از خون مردم تغذیه میکرده اند.امروز هم همین حاکمان دینی به راحتی میتوانند با سودخواران،مافیای اقتصادی،زورگویان ،قاچاقچیان و باند های جنایتکار بین المللی و استخبارات قدرت های خارجی براحتی کنار آیند اما نمیتوانند احزاب سیاسی،فعالان مدنی،فعالان رسانه ها و حقوق بشری،جنبش زنان،متفکران دگراندیش و مذاهب و اقوام دیگر را تحمل کنند.تشدید اختلافات قومی،سمتی ومذهبی بطور بیسابقه محصول همان توهمات است.چنین حکومتی هم سنخی و رابطه تنگاتنگی با بیسوادی،خرافات و عوام صفتی و عوام فریبی دارد،چنین حاکمیتی یک جامعه ای بی علم و بیسواد،گوسفند صفت ،سربزیر و مطیع میخواهد.این یک نظام چوپانیست که فقط یک گله و یک طویله میخواهد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا