گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » کـــدام جــامـــه ای بــــر تـــــن مـــــا راســـــت خــــواهـــد امــد؟
کـــدام جــامـــه ای بــــر تـــــن مـــــا راســـــت خــــواهـــد امــد؟

کـــدام جــامـــه ای بــــر تـــــن مـــــا راســـــت خــــواهـــد امــد؟

شنیده ایم که گفته اند هرچه بکاری همان میدروی،این سخن حاصل تجربه بشریست از روز خلقت تا کنون.این قول زرین به همان پیمانه ایکه ساده است مورد غفلت همه است بویژه ما مردم که بگونه حیرت انگیزی خطا ها و عبث کاریهای گذشته خود را پیوسته تکرار میکنیم و هر با در همان چاله قبلی فرو می غلطیم و خود و نسل فردای خود را در همین چرخه عبث محکوم قرار میدهیم.وقتی با نتیجه عملکرد های گذشته خود که چون صخره غول پیکر که تراکم عبث کاریها و ناکامیهای خود ماست روبرو میشویم به جزع و فزع می افتیم و ناله سر میدهیم که ما مظلومیم و قربانی جفا و ستم ستمگران .انسان از همان روز اول در جهانی پرتاب گشته است که پر از ناسازگاریها و سنگلاخهاست، این فقط ماییم که هر فرد باید با پای خود این راه پرصخره و سنگلاخ را از خاک تا خدا بپیماییم.                                                                                                       

   اینکار با نیروی اگاهی و مسولیت و تعهد انجام میشود.انکه درین خاکدان اگاهانه زندگی نمیکند و تعهد انسان بودن و مسولیتش بر دوش نمیکشد هنوز فلسفه وجودی خویش را درنیافته است.همین اگاهیست که انسان را در محور این جهان سرد و ساکت قرار میدهد.ما در جهانی زندگی میکنیم که هر فرد در پی منفعت خویش میدود ،برای منفعت و مصلحت دیگران گوش کر دارد.راهیست پر سنگلاخ که هزار توطءه پشت سر دارد و هزاران خطر در پیش،باید هر قدم را با اگاهی برداشت.ما نمیتوانیم پیامد های عمل خویش را نادیده گیریم و با فرافگنی دیگران را مسول ناکامیها و بد بختیهای خود بدانیم. مشکلات بین المللی و خطرات عوامل بیگانه سنت دیرپاییست معلول رقابت وحشی قدرتها و تعارض منافع شان در سطح جهان.جهان به ما به چشم طعمه مینگرد تا در موقع مناسب به تاراج ما بپردازند.جهان با انگیزه اخلاقی و ترحم بما نمی نگرد.بدتر ازان اینکه ما حق نداریم خود را موجودات صغیر و ناتوان جلوه دهیم تا جهان از نو به نجات ما بیاید،شاید ما با بی لیاقتی و انحطاط خود یک فرصت بزرگ مناسب برای بیداری و بپای خود ایستادن را از دست دادیم.با وجود فروغلطیدنهای مکرر و ناکامیهای جانکاه ما هنوز در نیافته ایم چه نظام سیاسی درخور حال ماست و راه حل مشکلات کثیر خود ساخته ما در شکل و فورم کدام نظام سیاسیست.عده ای با نا اگاهی و جهالت و از شتابزدگی بهشت موعود و کمشده را در کمونیسم می پنداشتند بر سر قدرت تاختند و بقول خود شان شاهکلید همه معضلات اجتماعی را که قدرت سیاسیست بدست گرفتند اما دیدیم که با خونریزی و دیکتاتوری فراوان فاجعه افریدند و سرنوشت سیاه و بی پایانی را برای ملت نا اگاه رقم زدند.عده دیگر راه رستگاری دنیا و اخرت مردم را در امارت جاهلی و تسلط مذهبی قبیلوی جستجو کردند و دیدیم که فاجعه را چند برابر کردند.عده ای هم جمهوریت را راه بیرون رفت از همه بدبختیها میدانستند اما باز دیدیم که در فساد و فاجعه گوی سبقت از سلف خود ربودند و در صدر مفسدین عالم قرار گرفتند تا راه را باز برای امارت جاهلی سیاه و بربریت ثانی هموار کردند.مشکل در کجاست؟ در کمونیسم،در جمهوریت،یا در اسلام ؟ اگر مشکل در اینها باشد میتوانیم اینها را طرد کنیم، ایا انگاه خوشبخت خواهیم شد؟ یقینا نخیر زیرا مشکل در خود ماست.

کس به زیر دم خر خاری نهد خر    ز درد ، رنج همهی بر میجهد

بر جهد هردم خار محکمتر کند      عاقلی باید که بر مرکز تند

هرکسی را خار در پایش خلد      پای خود را بر سر زانو نهد

با سر سوزن همی کاود سرش      ور نیابد میکند با لب ترش

خار در پا شد چنین دشوار یاب      خار در دل چون بود واده جواب

امروز عده دیگر از فرط خواب سنگین و بخار شکم یکشبه دریافته اند که همه گره ها فقط با دست توانای فدرالیسم و جدایی طلبی باز خواهند شد. ما بدون اینکه محاسن و برتری های دیموکراسی،جمهوریت و فدرالیسم را دست کم گیریم و دست اورد های بزرگ این نظامها را برای ملل اگاه ،توانا و لایق نادیده گیریم برین نکته تاکید میکنیم که ما مانند انان از همه رویداد های خونین و خانمانسوز جنگهای داخلی ،مذهبی و قومی و نژادی گذشته خود درس عبرت نیاموخته ایم، دلها و دماغهای ما ازان تعصبات و جاهلیت قرون رها نشده اند. ما هنوز از مرحله صغارت و خامی بیرون نشده ایم تا معنی بلند دیانت و اخلاق جهانشمول انسانی را با تلاش و تجربه خود درک کرده باشیم.دیموکراسی، جمهوریت و فدرالیسم دست اوردهای گرانبهای تاریخی و تلاش اگاهانه ملتهاست که دریافتند و عزم کردند تا دیگر به بربریت و جاهلیت برنگردند.مشت دزدان و مفسدان الدنگ و فراری که در حسرت غنایم و ثروتهای دزدیده خود خواب از چشمشان رفته برای دستیابی مجدد به این ثروتهای باد اورده به شعار هایی سر میدهند که خود نه لیاقت درک انها را دارند و نه کمترین صداقت و تعهدی به این چیز ها فقط قصد دارند برادران همجنس طالب خود را بترسانند تا انها را شریک غصب و غارت خود کنند.اینها به این شعار ها نه ایمانی دارند و نه تعهدی فقط یک اخور پر میخواهند.تمام بن بستهای سیاسی و خانمان سوزی های ملت معلول مغز های عقیم و متصلب این رهبران بی صداقت بی تعهد به دین و اخلاق و ارمانهای مردم است.انسانهای جاهل، کاذب و منحط اند که همه چیز را با خود منحط و منفور میگردانند.مقام و مرتبت دیانت،جمهوریتو دیموکراسی را تا نفسهای ازذل و خواستهای پست شخصی خودشان تنزل میدهند.این انسانست که خاک را زر والماس را به سنگ ناسره بدل میکنند.فساد و فجایعی را که اینها افریدند نه در دینست،نه در دیموکراسی،نه در جمهوریت و نه درفدرالیسم.اینها در نفس خود شان جامه های فاخرند اما بر تن هرکسی راست نمی اید.اول باید خود راعوض کرد انگاه جهان را.

چون به جان در رفت جان دیگر شود

جان چو شد دیگر جهان دیگر شود

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا