گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » بدیل سیاسی وپُتانسیل نجات
بدیل سیاسی وپُتانسیل نجات

بدیل سیاسی وپُتانسیل نجات

گفته امدیم که هر پدیده ای درین عالم پوتانسیلهای تحقق وجودی خویش و همینطور بقای خویش را در خود نهفته دارد.که این پتانسیلها و استعداد های ذاتی سرشت فزاینده و اشتدادی دارند.با به فعلیت رسیدن این نیروهای بالقوه ان پدیده با همه عوامل بیرونی موثر چه مثبت و چه منفی و پیرامون خودش در تعامل قرار می گیرد.تناسب این نیروهای درونی فعال پدیده است که میزان رشدیابندگی و بقای او را تضمین مینماید.همین قاعده در قلمرو موجودات نامی و حیوانات به همان استواری صدق میکند.این فرایند در موجود انسانی چه فرد و چه اجتماع با پدیده خوداگاهی،کمال پذیری و خلاقیت جهش حیاتی بی نظیری نسبت به انواع مادون ان پیدا میکند طوریکه این نیروی چهنده و دینامیسم درونی انسان را در رده ای از انواع زنده قرار میدهد که هردم میتواند از خویش فراتر رود و هر لحظه در باز شوندگی اش در برابر جهان گسترش و تعالی پیدا میکند.بی جهت نبود که بعضی از متفکران از تسخیر جهان بدست انسان و تصرف روزافزون او درین عرصه سخن گفته اند.انسانها و جوامع بشری همه ای این پتانسیلها و استعداد تعالی و تحقق وجودی خویش را در خود دارند و میتوان گفت که هزاران برابر بیشتر ازان را نیز دارند که تا کنون به دست انسان در زمین تحقق پیدا کرده است.اقبال لاهوری حکیم برخاسته از قلب مشرق زمین که اعماق فرهنگ جوشان مغرب زمین را نیز درنوردیـــــده است این معجـــزه این فرزانه حکیم دردمند که از بی سامانی قوم جانش به گداز امده بودهمین نکته را با تعبیر {نیروی خودی} بیان میکند و مسلمانان را به استحکام نیروی خودی دعوت میکند. متذکر شویم که این مطلب در مورد همه انسانها صادق است اما اقبال مسلمانان را به احیا و اعمار خودی همراه با نیروی ایمان که حیات و حرکت صدچندان به انسان میدهد فرا میخواند.او انحطاط ، رخوت،رکود ،فشلبودگی و بی سامانی قوم را به غفلت، بداموزی دین،بی ارادگی ،فقدان اگاهی و سختکوشی نسبت میدهد که این عوامل انحطاطی شیران درنده را به میشان ترسنده و لرزنده بدل میکند.از همه مهمتر او رخت بستن توحید را از میان مسلمین که رمز وراز استحکام هستی و ملت دران است عامل این استیصال و انحطاط میشمارد.در عرصه سیاسی و روابط بین المللی این تنازع بقا شوربختانه نمایان ترین رفتار و شگرد دولت ها را تشکیل میدهد.هرقدر یک کشور یا یک ملت از استحکام درونی برخوردار باشدوزنه و نفوذش در میان ملتها و دولتها بالاتر و قویتر خواهد بود.این استحکام و ثبات ملی در قدم اول از همسویی و وحدت ان ملت به میان می اید.این وحدت و همدلی مانند قلعه استوار اهنین ان کشور یا ان ملت را به دژ تسخیر نا پذیر بدل میسازد.به همان پیمانه ایکه ما در فعال ساختن استعداد ها و امکانات موجود توفیق حاصل کنیم و باز به همان میزانیکه ما این امکانات و استعداد ها را همسو ساخته و در یک جهت سوق دهیم به همان تناسب در صحنه جهانی اثر خواهیم داشت .هرقدر این مومنتوم در ما قویتر و دارای تبلور عینی باشد جهان به ما اعتبار و ارزش خواهند داد.همین روند استحکام بخشی تعیین کننده نوع کنش و رفتار جهان و تغییر دهنده عوامل منفی و بی تفاوت به سود ما خواهد بود.در صحنه بین المللی اشکارا و چشمگیر تر از هر زمانی این عامل قدرت است که نوع روابط و و تناسب انها را تعیین میکند. این یک واقعیت است که همه دولتها و ملتها دارای دشمنان و مخالفان و توطیه گران اشکار و پنهان و هزاران خطر فعال و بالقوه در پس و پیش خود میباشند اما این قدرت ذاتی و درونیست که به تناسب وسعت و قوت خود این عوامل مخالف را نه تنها بی اثر و خنثی میسازد بلکه انها را به نفع خویش سمت و سو میدهد.بقول فریدریک نیچه انکه تو را نکشد قویتر میسازد.در صورتیکه ما این مولفه های استحکام درونی و دینامیک را نداشته باشیم هر باد ضعیفی میتواند ما را از جا بکند.اینچنین کتله اجتماعی ضعیف و بی ثبات هیچگاه توفیق تحقق یک جامعه سیاسی و فراتر ازان یک دولت را نخواهد داشت زیرا دولت به تعبیر هگل نماد تحقق کمال همه ان مولفه هاست. طبیعیست که درین صورت ان ملت خودش قادر به تعیین سرنوشت خودش نمیباشد.زیرا هیچ تکیه گاه استوار و ثبات درونی ندارد بنابرین قدرت کنشگری و اثر گذاری خود را از دست میدهد و برعکس منفعل و اثر پذیر میگردد.با رسیدن هر موجی از جا می پردو خود در کنترول خودش نیست و مانند پر کاهی بیقرار و بی ثبات میگردد.فرانسویان میگویند هرکس قادر به مدیریت خویش نباشد کسی دیگری پیدا میشود که او را در کنترول بگیرد.در چنین حالتی نمیتوانیم صلح و ثبات و سعادت را در عوامل بیرونی که اغلب مخالف یا دشمن اند یا در بهترین صورت در پی منفعت خویشند جستجو نماییم.کسی میتواند از فرصتها و امکانات احتمالی بین المللی سود برد که قبلا این

هسته درونی محکم را داشته باشد.اگر خود ضعیف،بی نظم و پراکنده باشیم حمایتها و امکانات خارجی نه داروی شفا بخش بلکه موجب فساد و اختلاف بیشتر خواهد گشت.این ثبات و استحکام خودی یکباره و از غیب به ما نمیرسد بلکه در اثر حرکت سیاسی اگاهانه و پیوسته تاریخی به تدریج حاصل میگردد که نتیجه جهد و مبارزه همگانیست.درین حرکت اگاهانه جمعی سیاسی هر خطای گذشته بایداصلاح و هر خلا کار باید پر گردد.از هر عامل ضعیف کننده وحدت و ثبات درونی باید پرهیخت . همانطوریکه تذکر رفت هر فرد انسانی دارای پتانسیلها و استعداد های درونیست که حق ندارد انها را سر به مهر با خود به گور ببرد زیرا اینکار خود سند محکومیت انسان است در پیشگاه خالقش.این استعداد ها مصرف همین دنیا و همین زندگی اند،بد به حال انکه سر این گنجینه را نگشاید.هیچ انسانی بیچاره و مظلوم نیست اگر خود تن به این مظلومیت،بیچارگی و بردگی نداده باشد.بیچارگی و مظلومیت در پیشگاه عقل عذر معقول نیست.بیچاره و مظلوم کسیست که هیچ استعداد ،امکان و پتانسیل زیستی و ذاتی نداشته باشد.این بیچارگی و بی ارادگی که موجب بد بختی و ذلت است از سوی هیچکس و هیچ عامل بیرونی برطرف شدنی نیست مگر با اراده،اگاهی و کنشگری خود شخص.اگر یک ملت چهل میلیونی خودش را در برابر یک مشت الدنگ ،فاسد و خاین و یک گله تروریست جاهل بدوی مظلوم و بیچاره بخواند ایا این عذر معقولیست؟ باید خود را دریابیم.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا