گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » حاکــــــمیت جـــــدا از مــــــــــردم بــــــــی ریشـــــــــه اســــــت
حاکــــــمیت جـــــدا از مــــــــــردم بــــــــی ریشـــــــــه اســــــت

حاکــــــمیت جـــــدا از مــــــــــردم بــــــــی ریشـــــــــه اســــــت

به اتفاق عموم فلاسفه سیاسی و صاحبنظران این عرصه نظام سیاسی یا دولت حاکم بر یک کشور دستگاهیست که رابطه ارگانیک با مردم تحت حاکمیت خود دارد.دولت نهادیست دینامیک که حیات و حرکت خود را از ملت میگیرد.با همراهی و هماهنگی با مردم در تمام ابعاد زندگی هم خود بالندگی و استحکام پیدا میکند و هم پیوسته به ملت بعنوان یک منبع بالقوه فعلیت و خلاقیت میبخشد.نظام سیاسی حاکم در محور ارگانیسم بزرگ ملت نقش دستگاه عصبی و مرکز نظام دهنده را دارد که خود از همین منبع تغذیه کرده و متقابلا به همه اعضا و اندام این ارگانیسم نظم ، جهت و کمال میبخشد.بزرگترین مسوولیت و نیز مهمترین ویژگی ان استعداد و شایستگی دولت است در سازماندهی،شناسایی و فعال ساختن استعداد های نهفته،معطل و سرکوب شده و فلج گشته ملت به دلایل مختلف و بکار گیری این نیروهای ازاد شده در جهت استحکام و شگوفایی خود ملت.استعداد و نیروهای بالقوه و نهفته مردم حد و مرزی ندارد در صورت مساعدت شرایط و میسر گشتن امکانات برابر به همه افراد و احاد یک ملت استعداد ها و خلاقیتهای سرشار از هر سو جاری و فعال خواهد گشت.گروهها و احزاب سیاسی هرکدام بصورت جداگانه شیوه و مرام خاص خود را دارد اما در صورت پیروزی و حاکمیت با همه مردم رابطه ارگانیک و مسوولیت همگانی پیدا میکند و در برابر تمام اقوام و نژادها ،و اصناف و اقشار مختلف مردم تعهد و مسوولیت رسمی،مدنی، اخلاقی و انسانی دارد.انگاه حق ندارد خودش را قوم و قبیله جداگانه شمرده که بر مقدرات همه مردم مسلط گشته است.در صورت دسترسی به قدرت سیاسی در برابر همه حتی گروهها و سازمانهای مخالف مسوولیت رفتاری یکسان دارد.اگر نظام حاکم استعداد و شایستگی ،صداقت و تعهد ملی وانسانی داشته باشد میتواند همه نیروها حتی نیروهای مخالف را بر محور منافع ملی و همگانی با خود همرا و همگام سازد زیرا این هدف ملی همه را در بر میگیرد و همه در برابر ان مسوولیت دارند.کسیکه این مسوولیت را می پذیرد در برابر همه مسوول و جوابده خواهد بود.چون حاکمیت ملکیت و حق عموم شمرده میشود بنابرین دولت باید از خواسته ها و اراده عموم اطاعت کرده استراتژی و روش حکومتداری اش را در هماهنگی با خواسته های مردم عیار گرداند.چون حاکمیت متعلق به همه مردم است یکدسته از مردم یا یک گروه خاص حق ندارد انرا در تملک و انحصار خویش دراورد،همینطور حق ندارد اراده خاص یک گروه را بر همگان بقبولاند.

در صورت تصادم خواسته ها و اراده های مختلف ناگزیر باید حد متوسط عمومی خواسته ها و ضروریت اجتناب ناپذیر همگانی را محور کار نظام سیاسی قرار داد که در انصورت همه مردم به حد متوسط نیازمندیهایشان میرسند.محدودیت ها و محرومیتها نباید فقط بر یک قسمتی از مردم تحمیل گردد که در غیر ان مبارزه و مقاومت ملی حق مشروع مردم میگردد.تحمیل اراده یک اقلیت چه سیاسی و چه قومی کاریست نامشروع و غیر قانونی حتی اگر این اقلیت حاکم دینی باشد،دینی بودن به استبداد و جنایت مشروعیت نمیدهد.یک گروه و یک بخش از دینداران نیز حق تحمیل اراده خود را بر همه ندارد.دینداران شیفته قدرت سیاسی اول باید اختلافات و افتراقات میان خودشان را که تا سرحد مقاتله و انتحار میرسد حل کنند انگاه با پشتوانه اجماع علمای جهانی مسلمین از حکومت دینی سخن بگویند.در مرحله دوم اختلافات نظری خود را با همه گروههای مختلف دیگر به شمول گروهها و سازمانهای غیر دینی برطرف نمایند چون این اقتضای مسوولیت ملی و مدنیست که یک امر بیرون دینی شمرده میشود زیرا درین حقوق همه یکسان اند.حکومت دینی باید موافقت و رضاییت ملی بدست ارد تا بتواند این مسوولست همگانی را بدست ارد.طالبان به مثابه یک گروه ارهابی و خشونتگرکه حاکمیت ملی را به گونه غصبی و نامشروع تصاحب نموده است از هیچکدام استعداد ها و شایستگی های فوق الذکر برخوردار نیستند.کارنامه و تاریخچه فعالیتهایشان بگونه منحصر متکی بر عملیات تروریستی و نظامی و استخباراتی ایست متکی به قدرتهای بیگانه.کمترین راهکار و مانیفست سیاسی، اقتصادی ملی تا کنون به اگاهی عموم عرضه نکرده اند.

از روز غصب حاکمیت به شیوه نظامی و تبانی استخباراتی با قدرتهای خارجی تا کنون هیچگونه راهکار و اقدام عملی ایرا که دران اراده و رضاییت مردم منظور شده باشد انجام نداده اند.مانند یک گروه دهشت افگن و فاشیستی به شیوه گانگستری و هرعوب سازی همه ملت را گروگان خواسته های قبیلوی و فرقه ای خود گرفته اند.طالبان جاهل و عامل دست بیگانه مردم را مملوک و برده و کشور را ملک مفتوحه خود میپندارند.در عملکرد یک و نیم ساله شان نه به موازین دین،اخلاق و انسانیت پابندی داشته اند و نه به موازین ملی و بین المللی و نه به انچه حقوق بشر خوانده میشود.خامی، بدویت و جهالت شان ازین اشکار میشود که فکر میکنند با تشدد و خشونت مردم را در داخل و با لجاجت و یک دندگی شان دنیا را با خود همسو خواهند ساخت.به عقیده من بزرگترین عامل فروپاشی و سقوط طالبان دیر یا زود خود طالبان اند زیرا روش خام و خشن شان در مواجهه با مردم و نا هماهنگی و بی تناسبی شان با جهان روز بروز اسباب سرنگونی و بدفرجامی شان را مهیا میسازد.طالبان نه استعداد و نه صلاحیت تغییر روش خود را دارند، انچه هدف طالبان و حامیان بیرونی شان است اقتضای همین نوع حکومتداری را می نماید.هرقدردرپرتوشرایط اشفته بین المللی وحمایتهای مغرضانه قدرتهای استفاده جو دوام بیاورند مصیبت و فاجعه شان بیشتر دامن ملت را خواهد گرفت.طالبان خم نمی شوند اما یکباره خواهند شکست. طالبان معتقد و مصربرمعادله یا همه و یا هیچ اند که باماهیت انجمادی وبدویت شان همخوانی دارد.پذیرش خواسته های مردم وهمگامی وتابعیت ازاراده انها توسط نظام سیاسی یکی ازبزرگترین اصول پذیرفته شده دنیاست که قویترین وقابل اعتماد ترین منبع مشروعیت حاکمیت شمرده میشود.طالبان کاملا درجهت عکس ای اصل حرکت دارند که تداوم این روش دیریا زود انها راراهی زباله دان تاریخ خواهد کرد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا