گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » تکــون رهبـــریت سیــــاســــی !
تکــون رهبـــریت سیــــاســــی !

تکــون رهبـــریت سیــــاســــی !

رهبریت سیاسی در خلا بوجود نمی اید ،دو عامل اساسی در کنار ویژگیهای دیگر در ایجاد یک رهبر سیاسی نقش اساسی دارد یکی استعداد ذاتی سیال و قدرت ابتکار در شخص برای سازماندهی و رهبریت تشکیلات بسوی هدف تعیین شده و دیگری مساعدت شرایط سیاسی بین المللی به عنوان عامل بیرونی.پیداست که شرایط بیرونی برای یک جنبش سیاسی که هدفش ازادی،تحقق خود اررادیت ملی و ایجاد عدالت اجتماعی در جامعه است دلخواه و مساعد نیست بلکه همه عوامل در جهت مخالف این اهداف قرار دارند.رهبر سیاسی باید دارای تفکر پویا و متناسب با زمانه خویش باشد تا بتواند با ابتکارات فکری که رهگشای عمل باشند ان حرکت را از موانع عدیده و بن بستها برهاند.برای یک رهبر سیاسی انباشتن اطلاعات و دانشهای سنتی مرده و تاریخ زده که هیچ ارتباطی به جهان کنونی ندارند و برای هماهنگی و همسویی شان با معارف جدید بشری سیال نشده باشند به هیچصورت رهگشا و منشا اثر نخواهد بود.بی جهت نبود که هگل فیلسوف المانی  میگفت فیلسوف کسیست که زمانه خویش را بشناسد.هر نوع تفکری به شمول معرفت دینی اگر خودش را همگام با هستی سیال و زمان شتابنده نسازد و برعکس در نقطه ای متوقف و ایستا بماند خواهد مرد و در رویاوویی با رویداد های نوشونده سرنوشتی جز شکست ندارند.رهبرانی با چنین اندیشه های ایستا و جزمی وقتی در تلاطم روابط قدرتهای بین المللی قرار میگیرند منفعل و بی ابتکار میشوند چون دارای خلاقیت فکری و فعال نیستند که با رویداد ها کنش فعال و اثر گذار داشته باشند ،در نتیجه خود به ابزار دست قدرتهای غالب بدل میشوند، اراده ازاد نداشته و اخرالامر کارگزار عوامل بیرونی و بیگانه میشوند.رهبران جهادی که عموما شخصیتهای جوان و بدون تجربه سیاسی بودند با مهاجرت به پاکستان در چنگال رهبران نظامی کارازموده و گرگهای باران دیده و همینطور سران استخباراتی که مستقیم درس از شیطان میگرفتند گیر افتادند.همه نقشه ها ،امکانات و مدیریت جهاد افغانستان در دست توانای انها بود و مجاهدین و رهبرانش محتاج انها.اختیار و مدیریت جهاد در انحصار پاکستان و حامی بزرگ ان امریکا قرار گرفت.

رهبران جهادی با همه کر وفر و بوق و کرنای شان مانند مومی در دست استخباراتی های پاکستان و ناظر بالاسر ان امریکا قرار داشتند .سران و کارگزاران کاخ سفید در انتظار رخدادن فرصت طلایی ای بودند تا ارتش سرخ شوروی را در دامی بیفگنند که رهایی ازان بدون ناکامی و سرافگندگی برایشان میسر نباشد.با ورود ارتش سرخ به افغانستان زبگینیف برزنسکی مشاور امنیت ملی کارتر در دفتر کارش از خورسندی به رقص برخاست.به او گفتند از کشاندن پای ارتش سرخ به افغانستان پشیمان نیستی؟ جواب داد من از خدا چنین روزیرا میخواستم تا ویتنام را به شوروی پس بدهیم،اکنون روزش فرارسیده است.ویلیم کیسی مدیر کل سی ای ای بقول استیو کول با شور و شوق عجیبی منتظر کارگردانی در صحنه ای بود که خود انرا نقطه ضعف شوروی میدانست،او و رونالد ریگان مجاهدین را قهرمانان و جنگاوران مثل  جنگاوران انجیل و مسیحی میدانستند.او و اطرافیان مذهبی تندرو جمهوری خواهش مذهب را یکی از عوامل فوق العاده موثر برای مقابله و کنترول شوروی در دوران جنگ سرد میدانستند.به هر صورت چنین فرصت طلایی برای امریکا در افغانستان پیش امده بود که نباید انرا برای شکست حریفش از دست میداد.همینطور چارلی ویلسون سناتور دیموکرات شیفته تر از همه در برابر کانگره با شور و شوق تماشایی خواستار ارسال سلاحهای موثرتر و پیشرفته تر برای پیشروی و پیروزی مجاهدین میشد.امریکا این نقش را در برابر شوروی موفقانه بازی کرد تا انتقام ویتنام را ازو بگیرد.رهبران الدنگ مجاهدین ایا در طول اینهمه سالها از خود نمی پرسیدند که امریکا برای چه اینهمه شیفته جهاد ماست یا اینکه میدانستند اما مست خواب امارت و خلافت امریکایی در افغانستان بودند.با ادامه این روند رهبران مجاهدین مانند ارتش سرخ در تله مرگ اور امریکا و پاکستان گیر افتاده بودند که امکان و استعداد رهایی ازان را نداشتند.اینها در جاده یکطرفه ای افتاده بودند که امکان بازگشت برایشان نبود، اینها باز هم بقول هگل ابزار و و مواد سوختی شده بودند در دست تاریخ سازان جهانی که سرنوشت شان جز سوختن و مصرف شدن برای دیگران نبود.در طول تاریخ افغانستان بویژه بعد از کودتای هفتم ثور همه زمامداران و رهبران عوامل بی اختیار قدرتهای بیگانه چه شرقی و چه غربی بودند که سرنوشت محتوم همه شان یکی پی دیگر زوال و مرگ حقارتبار چیزی دیگری نخواهد بود.

اینها به تمام معنی مهره های سوخته اند که نقش شان را به عنوان ابزار نا اگاه بازی کردند و دیگز به درد دنیای امروزی نمی خورند.داشتن راهکار های اصولی و چوکاتهای ارزشی که تعیین کننده حدود و چگونگی عمل رهبران است از شرایط اجتناب ناپذیر مبارزه برای ازادی،منافع ملی،خود ارادیت ملی و برقراری عدالت اجتماعیست که وفاداری و پابندی به اینها رهبران را از انحراف و خیانت باز میدارد.وفاداری و انقیاد به این اصول و ارزشهاست که یک سازمان و حزب و رهبریت ان را اصیل میسازد. وقتیکه رهبران تا پای جان به این نوامیس نایستند هیچگونه اصالتی ندارند .پیامد کار چنین رهبرانی جز ناکامی و سرافگندگی برای خود و ملت نخواهد بود.رهبریت سیاسی مانند غواصیست که شخص دل به دریا میزند و با اتکا به اندیشه خلاق و ایمان به اهداف والای ملی و انسانی با تمام امواج درهم کوبنده مخالف مصاف میدهد و عاقبت خود و ملتش را به ساحل پیروزی رهنمون میگردد.رهبران اینچنینی در تاریخ بشر بسیار اندک اند که مهاتما گاندی یکی ازانهاست که استواری،زیرکی و ایمان استوار به هدف او را بر پیرذال کهنه کار استعمار انگلیس پیروز گردانید.نیلسون ماندیلا یکی دیگر ازین رهبران بود که با عبور از کوره راههای جهنمی و ازمونهای سخت بر دژخیم بی ازرم خویش توفیق یافت هرچند توفیق لاغر.این نکته لازم به یاداوریست گه پایداری در جهت اصول و ارزشها و اصرار بر اهداف والای ملی با تکیه بر اندیشه های پویا ،درایت و کاردانی سیاسی،کنشگری خلاقانه و فعال با همه عوامل مخالف با لجاجت،سماجت و پای فشردن بر افکار جزمی و متحجر و عقیم فرق دارد.جزم اندیشان و متحجران بدوی یک دندگی و کله شقی غیر عقلانی را اصولیت می نامند.اینها رو به عقب دارند و از پس تغذیه میکنند.اصرار دارند تا زمانه و دوران را به عقب برگردانند.نظام بدوی و قبیلوی ،خام و غریزی طالبان تبلور عینی این جزمیت فکریست که خود و جامعه را در چنبره کور جاهلیت ،علم گریزی و عقل ستیزی قرار داده است.رهبران مجاهدین که در طول همه کارنامه شان یک نکته نو نه در دین اوردند و نه در امور دنیا عامل و مقدمه اصلی فاجعه طالب شدند.داشتن نگاهای پویا و اندیشه های خلاق ،ابتکار راه حلهای راهگشا و ایده های همگام با زمان ،رهایی از  روشهای  تقلیدی از شرایط اجتناب نا پذیر رهبریت است.در طول پنجاه سال مبارزه و کوره راههای تکاندهنده و بیدار گر  از انبوه رهبران خود خوانده مجاهدین یکتن باید با کاریزمای ملی و مورد پسند مردم ظهور میکرد اما دیدیم که از هیچ کلوخی اتش بر نخاست.همه یکنوع در سطح عوام ،عوام مشرب و عوامفریب که جای شایسته همه شان  موزیم است.اگر افراد و رهبران این عصر اینگونه عقیم و بی حاصل بودند امید برین میرود که نسلهای اینده خود را ازین یوغ اسارتبار برهانند و همتا و هم قامت عصر خود شوند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا