گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ۲۶ دلــو روز خــروج نیــروهــای ارتــش ســرخ از افــغــــانســـتان
۲۶ دلــو روز خــروج نیــروهــای ارتــش ســرخ از افــغــــانســـتان

۲۶ دلــو روز خــروج نیــروهــای ارتــش ســرخ از افــغــــانســـتان

شکست دادن ارتش اشغالگر بیگانه بدون شک پیروزیست برای یک ملت اما اگر افراد یا گروه اندک این پیروزی را از ملت بدزدد و دست اورد شان را برباد دهد انگاه داستان روایتی دیگر میشود.ژنرال دوگول فرانسوی در مورد جنگ ۱۹۶۷ گفته بود ما نبرد را باختیم اما جنگ را بردیم، یعنی شکست مقطعی و موضعی در مقایسه با هدف برحق و پیروزی طویل المدت قابل توجیه است.اما ما افغانها برخلاف سخن دوگول نبرد را در برابر ارتشهای اشغالگر بیگانه بردیم اما جنگ را باختیم.به این معنی که ما ارتشهای بیگانه را شکست دادیم اما به اهداف بزرگ ملی نرسیدیم.ظاهرا ارتشهای خارجی را از وطن راندیم اما همچنان زیر سلطه و اسیر بیگانگان باقی ماندیم.

رمز این پارادوکس در کجاست. علت این تراژدی درینجاست که در هر رویداد تاریخی جنگها و قربانیهای ما یک عمل نا اگاهانه،اوتوماتیک،غریزی و شرطی شده بود ،جنگیدیم برای اینکه بجنگیم،یا جنگ برای جنگ یا به عباره دیگر ما با شعور و اگاهی کامل پیگیر نتایج و اهداف کار خود نبودیم.مردم جنگیدند اما نظامهای حاکم همان وطنفروشهای سابق و نوکر قدرتهای بیگانه همچنان با دشمنان بر سر والاترین اهداف ملی معامله پنهان داشتند تا امروز.بنابرین برخلاف نگاه سطحی و عوامفریبانه هیچ افتخاری ازین سلحشوریها و فداکاریها نصیب ملت نشد.نه به ازادی ملموسی رسیدیم نه استقلال نه ثبات سیاسی اقتصادی و نه حاکمیت ملی که در نتیجه ان مردم ما ازاد،باکرامت،در امنیت و یا عدالت اجتماعی و در رفاه زندگی نمایند.بنابرین من چندان دلیل واقعی برای رجزخوانی نمی بینم و به ذکر چند نکته برای ساختن اینده میپردازم.خواندن تاریخ اگر ارزشی دارد همینست که در پرتو ان راه اینده خود را بگشاییم.همه چیزفهم های عالم درین نکته اتفاق دارند که فرق بین عمل انسان و حیوان درینست که انسان از سر اگاهی و معرفت و عاقبت اندیشی عمل میکند،اهداف بزرگ و دراز مدت در نظر دارد که با این اهداف عملکرد روزمره خود را توجیه میکند. عمل برای عمل،کار برای کار و جنگ برای جنگ نیست همه اینها برای اهداف بزرگ انسانی انجام میشوند.یا اینکه انسان موجودیست عاقبت اندیش برخلاف حیوانات که بطور اوتوماتیک و غریزی عمل میکنند،شرطی شده غرایز خود اند و نقشه واهدافی برای اینده خود ندارند.شرطی شدگی عملیست تقلیدی و از روی عادت که تامل و عاقبت اندیشی دران نیست.خیلی از متفکران هویت انسان را با همین اگاهی و معرفت او تعریف میکنند که در حیوانات دران سطح دیده نمیشود.از نظر این حکیمان بزرگترین و محوری ترین مشکل ادمیزاد در این زندگی همین شرطی شدگی اوست.پس عمل موجود انسانی ناظر به یک هدفیست نه عمل برای عمل.ما برای حسن عاقبت خود وارد یک عمل میشویم.وقتی انسان از روی عاقبت اندیشی و تامل تمام و اگاهی در حد ممکن عمل میکند شکستهای موقت و موضعی یا تاکتیکی قابل پذیرش و قابل توجیه اند که این افتادنها و شکستها لازمه تکامل ادمیست.این چندان عجیب نیست که قدرتهای بزرگ توسعه طلب و زورگو مکررا و یکی بعد دیگر این تجاوزات خود یا دیگران را تکرار میکنند عجب اینست که یک ملت بار ها بجنگد و در جنگ پیروز شود اما باز هم در درازای تاریخ اسیر و زیر دست دیگران باقی بماند.یعنی از یکجا بارها گزیده شود و درس عبرت نگیرد،چیزیکه پیوسته بر ما میگذرد.عمل اگاهانه و مال اندیشانه و مسوولانه ولو پیروز هم نشود درداور و تاسف اور نیست برعکس عمل ناعاقبت اندیشانه که تاسف دوامدار در پی دارد.عمل نا اگاهانه،تقلیدی و شرطی شده حتی عبادت هم باشد معنی و کمالی در خود ندارد.چه خوب گفته بود شریعتی دردمند که اگر کسی نفهمد چه به خدا سجده کند یا به بت تفاوتی با یکدیگر ندارند.اگاهی و معرفت را در کلام جاودانه مولانا بنگریدکه

ای شهان کشتیم ما خصم برون

ماند خصمی زو بتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست

شیر باطن سخره خرگوش نیست

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا