گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » نقش انسان دربرابر متون تاریخی
نقش انسان دربرابر متون تاریخی

نقش انسان دربرابر متون تاریخی

قبل از بررسی و داوری در صحت و سقم افکار و متون موجود باید دریابیم موقعیت انسان در قبال این متون و ارا و افکار موجود چیست.تمام متفکران و فلاسفه ،صرف نظر از اختلافات درجزییات،درین امرمتفق القول اند که انسان موجودیست صاحب اگاهی،صاحب اراده ازاد ودارای قابلیت کمال.تنها انسانست که درردیف موجودات زنده خود و جهان پیرامون خود را درک میکند ونسبت به ان حساسیت دارد.اوخود ازین اگاهی اش اگاه است.اوخود نسبتش را با عالم پیرامون خود تعریف وتعیین مینماید.عده ای از متفکران بزرگ ودورانسازمانند امانویل کانت انسان رابا ازادی اش تعریف میکنند.همینگونه قدرت تفکرودرک نسبت خود با هستی انسان راازهمه موجودات دیگرمتمایز میگرداند.

مارتین هایدگر انسان را با ویژگی شناخت و تفکر انتقادی و قدرت اگاهی اش توصیف و تبیین میکند.با فهم کردن عصاره ارای این اندیشمندان بزرگ و نیز ژرفکاوی در درون خود یا به عباره دیگر نظاره خود در می یابیم که انسان صاحب و مولد این افکار است اعم از افکار درست و نادرست.انسان خالق و مولد و مصرف کننده این افکار است.این افکار در ما ایجاد میشوند و در ما رخ میدهند نه ما در انها.پس انسانها صاحب و مدیریت کننده افکار خود و دیگران اند.ما با درک عالم خارج چه درک پدیداری و یا نوع درک دیگر این تفکرات و اندیشه ها را میسازیم و میبافیم و یا  میشکنیم و بی اعتبار میسازیم.همه انواع تفکرات مخلوقات ذهن ادمی اند،می ایند و میروند و زایل میشوند،اغلبا ما با بعضی ازین افکار می چسپیم و انها را ابدی و مقدس می پنداریم و خود در برابر انها زانو میزنیم و مخلوقات ذهنی خود را میپرستیم.اغلب این افکار و بافته های ذهنی فقط در چنبره ذهن و کاسه سر ما میچرخند و امواج شان به هم میخورند و در ما غوغا بر پا میکنند و هیچ ارتباطی با این عالم و زندگی جاری در ان ندارند.ماییم که از عالم گریخته ایم و درین صندوقچه جادویی کوچک خود پناه گرفته ایم که بعضی از صاحبنظران انرا یک خود کاذب نامیده اند.

هرچه هست ما صاحب اختیار و تصمیم گیرنده این افکاریم، اگر این جریان را تصویرگری بنامیم این تصویر پیوسته در تحول و دگرگونیست،تا انسان است این تابلو کامل و ثابت نخواهد بود.این نشان میدهد که انسان فقط یک صیرورت یا شدن پیوسته و حرکت ناتمام است.متون تاریخی به میراث رسیده به ما ازین قاعده بیرون نخواهد بود ،همه چیز باید از غربال ذهن و فهم بیقرار ما بگذرد و این ذهن و فهم ناقص ما مهر نقصان خودش را بر همه چیز میکوبد و صیرورت و سیالیت خویش را بر همه چیز جاری میگرداند.موقف ما در برابر این متون منفعل،بی تفاوت و بدون واکنش نیست.ما زنده ایم و فهم و ذهن ما هم زنده است و مانند یک زنده در برابر ان واکنش نشان میدهد.کسیکه به این متون تقدس و ثبات قایل است و میخواهد این متون را به عنوان قوانین ابدی بی کمترین تغییر و اصلاحی بر همه اعصار و نسلها تطبیق نماید انسانها را موجودات مرده،بیروح،بی اگاهی و بی قدرت تفکر ،بیصلاحیت نقد و فاقد قدرت داوری میپندارد.اگر ما انسانیم دارای اگاهی،اراده و نیروی کمال یابی اصولا و منطقا باید دارای قوه عقلانی برای اداره و نظام مند سازی زندگی خود باشیم.وقتی ما دارای این اوصاف باشیم در برابر متون گذشته منفعل،فلج و بی اختیار نیستیم.ما در برابر متون تاریخی نقش فعال،تصرفگر و سازنده داریم،میتوانیم غنای فرهنگی و منتقل کننده اصول و ارزشهای بزرگ معنوی و اخلاقی گذشته را مایه و اساس ابتکارات و تولیدات نسل حاضر سازیم.ما نمیتوانیم به گذشته پشت پا زنیم و مایه تاریخی خویش را نادیده انگاریم.اما اینکار باید همراه با شناخت درست از جامعه خود و نیازمندیهای ان در کنار شناخت فراورده های فرهنگهای دیگر باشد.اینده نگری،قدرت خلاقیت،تکیه بر نیروی های زاینده و قابلیتهای نا تمام مردم و هضم دستاورد های مفید بشری در خود میتواند ما را با کاروان اینده ساز  بشری همراه سازد.همانطوریکه پشت کردن به گذشته از سر درد ها و احساسات مشکلی از ما حل نمیکند و دردی را دوا نمی نماید اقتباس تقلیدی و کورکورانه از دیگران نیز ما را به خوشبختی رهنمون نخواهد کرد.پیوند با گذشته و همراهی با کاروان پیشرو بشری هردو باید بر اگاهی،قدرت داوری و خلاقیت توام گردد.انسان در قبال هر دستوری به شمول دستور خداوند منفعل،بی اراده و بی قوه تمییز از خویش نیست،اگر انسان دارای قوه تمییز،خوداگاهی و اراده ازاد نبود درانصورت دستورات اخلاقی خیر و شر بی معنی میشدند،ایمان هم معنی خودش را از دست میداد.اگر اطاعت از خدا برای انسان فضیلت است سرپیچی از دستورات نیز نشانگر ویژگی بزرگ دیگر انسان که ازادیست هم میباشد.اگر ایمان به خدا و اطاعت از دستورات او مشروط و مبتنی بر ازادی انسانست درانصورت گروه جهول طالبان و افراطیهای دیگر نظیر انها بزرگترین طاغیان و متجاوزان از حکم خدا شمرده میشوند.همچنین اشکارترین دشمنان دین خدا و مومنان به حساب می ایند.ادعای شریعت همراه با وحشت وبربریت،استبداد ومردم فریبی و تخطی ازهمه حدود اخلاقی ومعنوی فقط ازویژگیهای حکومتهای فرعونی وجاهلیست.انچه خیلی حایزاهمیت است و دانستنش ضروری می نماید اینکه نگرش اصلاحی به متون گذشته رفوگریهای متفرق ، توجیهات سرسری وسرهم بندیهای موضعی ومقطعی نیست بلکه اتخاذ یک پارادایم راهبردی معرفت شناسانه جدید وروشمند وسیستماتیک میتواند تبیین سازنده وراهگشا به دست دهد درغیران همین بازاراشفته تایید ها و تکذیبها وسرگردانی نسل کنونی همچنان ادامه یابد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا