هنر مظهر جلوه های جاودانگی انسانست که از لطیف ترین و پنهانی ترین احساسهای اصیل و شریف ادمی چه شاد و چه غمین ،روایت میکند .هنر موجیست از تلاطم دریای جان ادمی که در زیر لایه های ضخیم پستی و روزمرگی زندگی غریزی پنهان گشته است.جهالت عمیق و فقر نکبتبار جمعیت های انبوه بشری را از دست رسی و برخورداری از هنر بازداشته است.هنر چون روح جانبخش در پیکرهای افسرده می دمد و چون خون در رگهای جان ادمی میدود.هنر تا در بستر حریر فرهنگ و معنویت ما متولد میگردد بیدرنگ به اغوش عرفان ومعنویت قرار میگیرد و ازان قلزم مواج چون حافظ و مولانا سیراب میگردد که اوای دلکش و جانبخشش بازبر دلها و جانها می نشیند.
هنر از بدو پیدایش و دورترین و تاریکترین زوایای اسطوره های بشری تا کنون ان مقام را در حیات انسان داشته که ابراهام مازلو ان را از عالیترین نیازهای انسانهای معرفت اندیش و فرهیخته می شمارد و نیچه انرا برتر از حقیقت می نشاند که اگر حقیقت یک امر انتزاعی و دغدغه اندیشگی انسان باشد هنر جلوه و تجسم انست.اسفبار اینست که در روزگار ما هنر در بازار پلشت سرمایداری به لجنزار پول و سکس فروغلطیده است.اگر مشهور اینست که اکسیر فلزلت پست را به مس و طلا بدل میکند سرمایداری همه چیز از جمله هنر را در تماس با خود به لجن سود می الاید.اوای شورانگیزش تا دور ترین افقهای زندگی پرطنین باد.