کثیری از دانشمندان بزرگ امروز معتقدند که انسان امروزی در بحران معنایی یا معنوی بسر میبرد.بی معنایی و پوچی وقتی به انسان عارض میگردد که رفتار و هنجارش بر هیچ اصل و ارزشی ابتنا نداشته باشد.عده ای از متفکران بزرگ چون روسو،هایدگر و گادامر معتقدند که مدرنیته و تکنولوژی بی لجام انسان را به بی معنایی و نوع نهیلیسم مدرن سوق میدهد.هیچ امر بیرونی و صوری نمیتواند به زندگی انسان معنا ببخشد زیرا معنا از عمق درون ذات خود انسان بر میخیزد.معنی وقتی در فعل انسانی تجلی پیدا میکند که دگرگونی و انقلابی در درون انسان ایجاد گردد.همین امر است که انسان را یک قد و قامت در طول موجودات دیگر قرار میدهد،اگر این دگرگونی که حاصل بصیرت و خوداگاهی انسان با اراده است رو ننماید انسان در عرض و در قطار دیگر موجودات باقی خواهد ماند.میتواند زنده جانی در سطح دیگر حیوانات حساب شود اما انسان نمیشود،انسان همراه با اگاهی،اراده و ازادی توام با معنا متولد میگردد .در اثر پرورش و بالندگی خوداگاهی و کمال انسانیست که تصعید معنایی در انسان ایجاد میگردد.معنا خورشیدیست که از درون طلوع میکند و الهامیست که کمال انسانی را تحقق می بخشد.
اگر این خوداگاهی درون جوش و بصیرت معنایی که گشاینده استعداد های انسان گشوده بسوی هستی در درون انسان نروید هیچ امری بیرونی به شمول خدا و دین به انسان تقدس و تعالی نمی بخشد.قران به همین دلیل از انسان تغییر درونی و معنایی میخواهد تا تغییر سازنده در زندگی اجتماعی او رونما گردد.خدا خودش درین امر مداخله و وساطتی نمیکند که ناقض این اصل باشد.استعداد ها و پتانسیل های درونی خود کفا در انسانها وجود دارد که در صورت به فعلیت درامدن و تحقق یافتن رستگاری انسان را تامین نماید.در یک تعبیر میتوان گفت که هدف خلقت انسان به فعلیت دراوردن و شگوفا کردن همین نیرو های ذاتی نهفته در انسان است،در صورتیکه این پتانسیل ها و قابلیتها به فعلیت نرسند هنوز انسانی متولد نگشته است.انسان باید قبل از ایمان اوردن قابلیت درک و فهم ایمان را داشته باشد و نیز این درجه عقلانیت را در خود ایجاد کرده باشد که با اگاهی واراده خودش جایگاه دین درزندگی را بداند.ایمان او با موهبت عقلانی و جایگاه عقل در تعارض قرار نگیرد.ما بدون ابزار عقل جایگاه و کاربرد هیچ امری را درک نخواهیم کرد.ما بدون این ابزار هدف زندگی را گم خواهیم کرد.ما تا قابلیت و ظرفیت درونی نداشته باشیم چگونه میتوانیم معنی و اهمیت امری را که تعیین کننده سرنوشت ماست درک کنیم.بدون مساعدت و دست اندر کاری نیروی عقلانی چگونه میتوانیم پیام دین و هدف وحی را دریابیم.قران به همین دلیل مثل میزند که اگر الاغی را کتاب بار کنیدولو کتب مقدس ان الاغ مومن و مقدس نخواهد شد.تابعیت و اطاعت کورکورانه از حکم خدا تقدس و تعالی ای به انسان نمیدهد،این اطاعت همانند اطاعت از فرمانده نظامی است که شخص بدون تامل و تعقل انرا عملی میکند یا همانند اطاعت یک برده است از اربابش که هیچ تعالی و ارزشی به زندگی او نمی بخشد.ایمان همراه با بصیرت و اگاهی درونی تحقق پیدا میکند.تحکم و اجبار و اکراه با ماهیت و هدف ایمان تعارض دارد و همینطور با جوهر اخلاق در تناقض قرار دارد.
یک ادم بدوی،خام غریزی و بیسواد قبیلوی با تظاهر،تفنن و تصنع به صورت و ظاهر شریعت مومن نمیشود.اجبار و اکراه و بربریت و خشونت چه دینی و چه غیر دینی تفاوتی با هم ندارند.دین و ایمان برای این امده تا ما را از بربریت و خشونت جاهلی برهاند و انسان سازد.همانطور که یک سنگ سیاه در مجاورت و تماس با طلا به طلا تبدیل نمیشود یک ادم خام بدوی خشونت پیشه و دیوسیرت نیز با تظاهر به دین دیندار و مومن نمیشود.حافظ این شیوخ و جاهلان مقدس را خام ریشان نام میدهد.دکتر علی شریعتی انها راخشکه مقدسان یا خرمقدسها نام میگذارد.ایمان یک انقلاب درونیست که بد را خوب میسازد وگرنه ایمانی درکار نیست.