گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ایا عصر انقلابها سپری شده است؟
ایا عصر انقلابها سپری شده است؟

ایا عصر انقلابها سپری شده است؟

در سیر و سیاحت در دنیای مجازی به مضمونی از اقای مهدی خلجی برخوردم به همین عنوان.علاقمند خواندن مطالب ایشانم اما اینبار این مضمون در ضمن اختصار کل مقاله حاوی گزاره هایی مختلف بود که هرکدام باز به نوبه خود در کمال اختصار بیان شده بودند در حالیکه هر یک از گزاره ها اقتضای توضیح مختصری را مینمودند.دیدم تبصره کوتاه به مطلب ایشان حق مطلب را ادا نمیکند لازم دیدم این بیان را در همان رابطه حضور خوانندگان محترم عرضه نمایم.                             

امیدوارم در صورتیکه نظر ایشان به این تبصره بنده بیفتد از رفع ابهام و تصحیح برداشت بنده دریغ نفرمایند.حکم سپری شدن انقلاب ها به همان اندازه تیوری گونه و دارای خاستگاه ایدیولوژیک است که حکم اثبات ان.این حکم چه ایجابی و چه سلبی دارای اعتبار یکسان است و هیچکدام را نمیتوان بر دلایل متقن عقلانی و یا علمی استوار نمود.همانگونه که در گذشته ایدیولوژی ها و تفکرات ارمان خواه حکم به انقلاب میدادند نفی ان نیز میتواند یک ادعای ایدیولوژیک باشد.نظام سرمایداری در حالیکه سپری شدن دوران انقلاب را اعلان میکند ادعایش باز مبتنی بر انگیزه ایدیولوژیک است.ادعای پایان تاریخ از سوی فوکویاما از همان منبع اب میخورد.اعلان دیموکراسی و لیبرالیسم به عنوان نظام نهایی تاریخ،قطعیت  و تقدس بخشی به بازار ازاد و انگیزه منفعت خود برساخته یک ایدیولوژیست که نظام سرمایداری انرا تقدیر تاریخ میشمارد.درست است که انقلابات پیشین نتوانستند به خواستهای بشر جواب دهند و ثمره شان سرخوردگی و لغزش به انگیزه های انحرافی بوده اما حرکت و طغیان مردم برخاسته از خواستهای واقعی و جمعی بود که براورده نشدند.ایشان می افزایند که انقلاب بدون ایدیولوژی ممکن نیست در حالیکه انقلابات جوشیده از خواستها و نیازمندیهای واقعی مردم بودند این ایدیولوژیها بودند که ره زدند و انرا بسود توتالیتاریسم کشاندند.ان خواستها و انگیزه ها هنوز برجاست.همچنان اقای خلجی به درستی میگوید که قلمرو خصوصی از بی باوری و بدگمانی توان جهتیابی خود را از دست داده است.زندگی انسان در گرداب بی باوری،بی هدفی و بی معنایی سرگردان گشته است.جدیت و غیریت از زیست جهان کنونی انسان رخت بر بسته است.اکنون نه دروغ معنی دارد و نه ریا چون حقیقت و فضیلت از دست انسانها رفته اند.واقعیت مرده و روایت فردی جایش را گرفته .نکات فوق همه در قالب تیوریهای فلسفی جدید برای نهادینه کردن ذهنیت و تصوراتیست که نیولیبرالیسم انرا به دور انسان امروز  تنیده است.همه اینها همراه با مفهوم پر ابهام ازادی فردی که کسی نمیداند چیست و با ان چه باید بکند دنیای توتالیتار مدرن را ساخته که شهروندانش از سر ازخودبیگانگی و بیهدفی در ان زندانی شده اند.زندانیکه نامریی است و زندانیانش در توهم ازادی بسر میبرند.بد ترین بردگی همانست که قربانی اش تصور کند ازاد است.انچه ازین فضا گفته اند روایتیست از زیست جهان انسان امروزی اما واقعیت انسان و خواستهای واقعی او درین روایت تقلیل نمی یابد.فشار و رنجی که بر انسان امروز تحمیل گشته است برخاسته از فطرت سالم و نیازمندیهای حقیقی انسان اند که پس زده شده اند و صورتکهای دروغین به انها داده شده است.این فشار ها و این نیازمندیهای براورده نشده در انسانها وجود دارند هرچند انسان امروز نمیداند چگونه خود را ازینها رهایی دهد.خشمها و نارضایتیها خود را به گونه های مختلف و  جدا از یکدیگر در نقاط مختلف جهان نشان میدهند.این اعتراضات و طغیانهای مختلف حکایت از یک جهان تحمیلی ،تصنعی و ناسالم دارد که هرکدام از ملتها انرا بگونه ای احساس میکنند.همین فشار ها و همین نیاز های براورده نشده بستریست که بالقوه یک طغیان و انقلاب احتمالی را در خود پرورش میدهد که بسیار کند و اهسته دامنه اش به هم خواهد رسید.بسیار به مشکل میتوان مسیر و هدفی برای این قیام تعریف نمود اما طغیان برای طغیان را نمیتوان خارج از تصور دانست.این انقلاب را ضرورتا نمیتوان انگونه تعریف نمود که ایدیولوژیها ازان تصویر میدهند.ممکن پوچی ،بی هدفی و بی معنایی جهان امروز انسان کنونی را وادارد که انقلاب را ویران کردن جهان بر سر کسانی که جهان را بر سر شان ویران کرده است تلقی نمایند.انقلاب محصول تفکرات انتزاعی و دلبخواهی ایدیولوگها و رهبران ان نیست بلکه ریشه در نیازمندیهای حقیقی انسانها دارد.ایا انقلاب ضرورتا براورنده ان نیازمندیها خواهد بود هیچکس نمیتواند تضمین کند.اگر واقعیتها را به هزار گونه تعریف و روایت کنیم ان نیازمندیهای حقیقی را نمیتوان از زندگی حذف نمود.توتالیتاریسم جدید که با دست نا مریی گلوی بشریت رامی فشارد ازادیهای تقلبی و سرگرم کننده ازین فشار نمیکاهد.این توتالیتاریسم هرروز ازادیهای را که به مردم داده شده بود محدود ترمیکند و چهره حقیقی خودش را در ازمونگاه های سرنوشت ساز نشان میدهد.این امربما میگوید که هنوزنمیتوان واژه انقلاب را ازقاموس زمانه حذف نمود.

2 نظر

  1. نوشته پر معنی و ژرف «آیا عصر انقلابها سپری شده است» را خواندم. لذت بردم و استفاده کردم. امید وارم دریچه گفتگو بین دانشمندان افغانستانی و ایرانی بیشتر از پیش باز شود. چه لذتی دارد وقتی یک گفتار منتطقی، با گفتار منتطقی دگر به چالش کشیده می شود. میزان آموزشی مطالب بالا تر میرود و خواننده را بیشتر جذب میکند.
    در زمان سقوط انسانیت چنین گفتگو های یکی از راه های نجات انسان از این منجلاب نا امیدی و یاس است. انسان ها همیشه به تحول نیازمند است، چه نامش را انقلاب بگذاریم و چه تحول! به قول علامه سید اسماعیل بلخی: هست تحول همه پیک کمال. حتی اگر این تحولات پی هم به بیراهه سوق داده شود، بازهم به تحول نیازمند هستیم، تحول که مبتنی بر گفت و شنید استدلال و منطق باشد حتما سازنده است.
    امید آقای خلجی مطلب را بخواند و جواب ارائه نماید.

    • هیأت تحریر

      برادر فرهیخته جناب محسنی صاحب با سپاس از توجه همیشه گی تان شما با نوشتن و نگاشتن چنین یادداشت ها یرای ما قوت دل می بخشید از شما قلبأ سپاسگذاریم به نمائنده گی از تربیون نواندیشی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا