دید گاه نواندیشی : دکتر مالک شجاعی جشوقانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از دانشمندان معدود ایرانی است که نگاه ژرف به مسائل فلسفی درحوزه جامعه شناسی تاریخی دارد آخیرأ نیز یکی از فرهیخته گان حوزه علم و اندیشه خانم نگار فیض آبادی که خود از ژورنالیست های به نام ایرانی ویکی از همکاران ویب سایت وزئن انصاف نیوز است که با مالک شجاعی جشوقانی مصاحبه ای در برخی زمینه های جامعه شناسی تاریخی انجام داده است که تربیون نواندیشی نیز به عنوان منبر عدالت خواهان آزادی طلب که با سرزمین ایران در بسیاری زمینه ها ریشه های مشترک تمدنی و فرهنگی داشته ایم با سپاس از خانم فض آبادی و پایگاه خبریی انصاف نیوز بخش کوتاهی از این گفتگو را به نشر میرسانیمشجاعی: «اندیشه» یکی از مفاهیم کلیدی است که در کل حوزهی علوم انسانی به آن پرداخته میشود. در اساطیر و تاریخنگاری فرهنگی هم تمهای اندیشهای وجود دارد؛ اما من اندیشه را با توجه به حوزهی مطالعهی خودم یعنی فلسفه و با پرهیز از تقلیلگرایی رشتهای و صنفی تعریف میکنم. در فلسفه یاد گرفتیم که اندیشیدن اساسا مبتنی بر منطق است. معروف است که منطق مقدمهی ورود به فلسفه است و بدون آن نمیتوانیم هرچه دل تنگمان میخواهد بگوییم! شجاعی: ما در سطح کلانتر آنهم با آن هویت چهلتکه نتوانستهایم به تصویر فردی خودمان برسیم. اگر از ما بپرسید «کیستید؟» پاسخ روشن و منسجمی نداریم. از طرفی خودمان را ایرانی میدانیم و از سمت دیگر خودمان را مسلمان میدانیم. از طرفی متجدد هستیم. این سازها با هم کوک نیستند و اصل و فرعشان منسجم و مُنقح نیستند و خیلیهایشان به شکل زخمهای باز تاریخی هستند که مقطعی و مکرر در قالب تعارض و نه مکالمه شکل گرفتهاند. سالها پیش مقالهای نوشتم با عنوان «کانت و نزاع دانشکدهها» نوشتم و گفتم که کانت، فیلسوف آلمانی که برخی از او به عنوان فیلسوف مدرنیته تعبیر کردهاند، رسالهای درباره «نزاع دانشکدهها» (۱۹۷۸) دارد که میگوید در دانشگاه آلمانی دانشکدههای مختلفی داریم که باهم دچار نزاع میشوند. ایدئال کانت آن است که داور و حاکم نهایی این جدالها، فلسفه باشد. در ایرانِ معاصر منطقی برای توسعهی معقول نهاد علم نداریم. چرا پزشکی، حقوق، الهیات و… باید تا این حد توسعه پیدا کند؟ نسبت این دانشگاهها و پژوهشکدههایی که داریم با مسائل و نیازهای جامعه مشخص نیست. همینطور توسعهی حوزههای علمیه هم با مسائل دینی مومنان هم در یک فلسفهی آموزش عالی، ناظر به دین و زیست دینی مومنان نیست. ما آمایش آموزش عالی نداریم. توسعهها درونِ حلقههای درونگفتمانی شکل گرفتهاست. با استفاده از تعبیر بوردیو میتوان گفت این توسعهها را بیشتر آمال و ایدههای اقوام ایدئولوژیک تعین بخشیدهاند.برخی بزرگان معتقدند که بحث داغ اخیر، یعنی افزایش ظرفیت پزشکی، بیشتر در کشاکش چانهزنیهای قدرت مطرح شد تادر بحث آکادمیکی که نظام علمی و منافع ملی در آن نقشآفرین اصلی باشد. باید بپرسیم دانشگاه برای جامعهی ایرانی میخواهد چه کارهایی انجام دهد؟ چرا باید بیش از هزار رشته-گرایش در علوم انسانی داشته باشیم ولی نتوانیم نشان دهیم که این تعداد توانستهاند به چند مسئلهی کلیدی در کشور پاسخ بدهند؟ اتفاقا دانشگاهها و حوزهها به لحاظ کمـّی تولیدات علمی زیادی دارند وحتا نشستها و جلسههای نقد و گفتوگو کم نیستند؛ ولی چرا ازدلِ آنها راهی برای ارتقا پیدا نمیشود؟ چون عمدتا درون گفتمانی هستند! شجاعی: از مثال ارگانیک بدن انسان کمک میگیرم و میگویم اگر دستتان توسعهی ناموزونی پیدا کند و پاها رشد متناسبی نداشته باشند، ناهماهنگی شکل میگیرد. اگر همین اتفاق در جامعه بیافتد، به شکل «ناموزون» رشد میکند. جسمِ جامعه (نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ) دارد متلاشی میشود ولی به فکرِ آرایههای چشم هستند و میخواهند ذهن را رشد بدهند!شجاعی: اگر علوم انسانی آکادمیک و دانشگاه تهران با عمرِ ۹۰ساله را را مبنا قرار دهیم میبینیم که قطعا علوم انسانی و دانشگاهها خدمات زیادی را برای ایران و جامعه داشتهاند. اگر دانشگاه و ایدهی مشروطه نبود، مجال این گفتوگوها هم شکل نمیگرفت. ایدهی شتابزدهی شکست مدرسه، شکست مشروطه و شکست جامعهی مدنی و بقیه شکستها ما را در میانهی مسائل، تنها و بدون آلترناتیو ایجابی رها میکنند. تمام اینها به تعبیر هابرماس پروژههای ناتمام هستند. (علیرغم اینکه از هابرماس گلهی جدی دربارهی مسئلهی غزه دارم.)سه دیدگاه در بین کسانی که در دنیای جدید نظریهپردازی کردهاند وجود دارد اول کسانی که دیدگاه بدبینانه و رادیکالی دربارهی جهان دارند که معمولا مدرنیته را به شکل جدی نقد میکنند. دوم کسانی که کاملا طرفدار تجدد هستند. سوم کسانی هستند که میگویند این پروژه تجدد ناتمام است و باید ترمیمش کرد. نمایندهی این دیدگاه سوم هابرماس است. شکلگیری مشروطه، آمدن دانشگاه به ایران، ایدهی قانون، مدرنیته، نظم و ایدهی فهم دینی متناسب با نظم زندگی جدید و…جزو مقومات ایران مدرن هستند؛ اما حتما اشکالهایی در این زمینهها وجود دارد. برخلاف برخی جریان های فکری ایران امروز، در صدرِ مشروطه بیشتر به این نکته توجه شد که تربیت دولت از تربیت ملت جدا نیست. ما حتا در گفتمانهای سیاسی و نقدهای تند هم دنبال تربیت دولت و حکمرانان هستیم. درحالیکه در زمان مشروطه یکی از بحثهای بزرگان، تربیت ملت بود. بحث تقدم هم مطرح نیست و این تربیت دولت/ ملت کاملا دیالکتیک است. حاکمان تربیتیافته از دلِ مردمان تربیتیافته به قدرت میرسند. تربیت به این معنی که فرد به ادب دین و دنیا آراسته شود. مهیا شدن دولت و ملت به ادب دین و دنیا پروژهی ناتمامی است که باید آن را پیگیری کرد. لازم است سیاستگذاریهای کلانِ آموزش در حوزه، دانشگاه و حکمرانی سیاسی و اجتماعی مبتنی بر اجماع نخبگانی باشد که دربارهی ادب دین و دنیا و آمال ایرانیها اطلاعات دارند.