گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » غزه یک واقعیت یایک اسطوره؟
غزه یک واقعیت یایک اسطوره؟

غزه یک واقعیت یایک اسطوره؟

تجارب درونی،هیجانات مثبت و منفی و احساساتی که بر روح و عمق جان ادمی مستولی میشوند امور سوبژکتیف یا شخصی اندکه انتقال شان از یک شخص به شخص دیگر بطور کامل ناممکن و ناشدنی به حساب می ایند.انگونه که خود ما خوشحالی و بدحالی را تجربه می کنیم هیکس دیگر حتی نزدیکترین کس به ما بانها راه ندارند.از سوی دیگر انسانها میل دارند تا این تجارب خود را با دیگران شریک سازند تا خود را از احساس تنهایی و بی خویشی برهانند.میخواهند مطمأن شوند که دیگری او را با تمام ژرفا درک نموده است و به اصطلاح عام با او همدل گشته اند.این احساس تنهایی و واماندگی در لحظات سخت و غیر قابل تحمل به نقاط مرزی و نهایی میرسند،نومیدیها در همینجا بر انسانها مستولی میشوند.لحظاتی که همدلی و همنوعی مفاهیم بیگانه و بی محتوا میشوند.همین تناقض سختترین و تحمل ناپذیر ترین تجربه وجودی انسان است.کلمات و نمادهای بیانی در طول هزاران سال عمر بشر که با همه انواع تجارب تلخ و شیرین همراه بوده است برای همین منظور ایجاد تفاهم،همدلی و همدردی ایجاد شده اند.اما ایا این کلمات و اصطلاحات و نماد های بیانی حامل و منتقل کننده حالات و تجارب درونی یک انسان به دیگری میباشند؟گاهی لحظات و شرایطی بر انسان پیش می ایند که کلمات و قالبهای مفهومی ذهنی از بیان شان ناتوان و قاصر اند.این تجارب جانکاه و نهایی لحظات بیگانگی انسان از انسان اند.ایا شنیدید که ان زن فلسطینی در لحظات قیامتگونه ایکه از شش ماه تا امروز تکرار میشوند رو به اسمان نمود و گفت *ما برای این دنیا نیستیم ،باید برویم به بهشت تا انهاییکه ما را نمیخواهند جای ما را بگیرند.

ایا این اعلان پایان انسانیت نیست؟اسطوره های تراژیک در میان اقوام مختلف این جهان بگونه ای بیان شده اند تا شرارت و مصیبت وارده بر انسان را در حد نهایی و توصیف ناپذیر به نمایش گذارند .این اسطوره ها نمایانگر دلهره های نهایی وجودی ادمیزاد اند که هیچگونه توجیه عقلانی و اخلاقی ندارند.گویی این اسطوره که جلوه ایست از صحنه قیامت و روز داوری در غزه در مقابل چشمان خیره عالم به تحقق می پیوندد،ما همه شاهد و ناظر این اسطوره ایم.این صحنه ها با اواز بلند مرگ انسانیت را اعلام میکنند و خطاب به انها میگوید بروید،دلهای مرده و جانهای افسرده خویش را در تاریکی شب برهانید که اکنون هنگامه بی خویشیست و پایان انسانیت.ایا این حادثه و این هنگامه قیامت برای بیان خود شان احتیاج به کلمات دارند،ایا کلمات بیجان میتوانند بجای حادثه قرار گیرند؟این مفهومهای ذهنی و مصنوعی که اکنون در خدمت ابهام افرینی و مغالطه پردازی سخنگویان حرفه ای و شعبده بازان رسانه ای قرار دارند میتوانند جای تجربه مغضوبین غزه را بگیرند.هرکدام ازین نمایشها و صحنه های بربریت ازمونهای بزرگ و نهایی را فرا راه ما میگذارند و ما را در برابر یک انتخاب میان انسان و غیر انسان قرار میدهند،انتخابی برای انسان ماندن یا زندگی در بیهودگی.ما همه در برابر این صحنه ها در موقعیت وجودی ای قرار می گیریم که کافکا ازان میگوید که زمانه ما را در موقعیتی قرار میدهد که یا باید یک قانغوزک شویم و در زیر سرگینی فرورویم ،همانجا تا اخر عمر بلولیم و تغذیه کنیم و همانجا بمیریم و یا یک کرگدنی شویم که با یک شاخ در وسط پیشانی بر هرچه پیش روی ما قرار می گیرد بتازیم.ما در همان موقعیتی قرار گرفته ایم که انسان ماندن کار دشوار گشته است که هرکدام باید کمر بر بندد و از هفت خوان رستم عبور نماید،انسان بودن چه دشوار است.این همام موقعیتیست که خانم انیل شیلین کارمند حقوق بشر و کارگران در وزارت خارجه امریکا دران قرار گرفته است .یا باید هر دستوری غیر انسانی و شرارت گری که از سوی مقامات عالیرتبه وزارت خارجه،کاخ سفید و لابی های اسراییلی به او داده میشود اجرا نماید و یا استعفا دهد و همه عواقب اقتصادی و سختی روزگار بر خویش و فرزندان خویش را در صورت بیکاری تحمل نماید.اما این زن استعفا داد تا انسان بماند و عمله دست اهریمن قرار نگیرد.او از شرایطی کاری خویش حکایت میکند که دران مجبورش میکنند جعلکاری کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد.او بر سر دوراهی انسان ماندن و عمله شیطان شدن قرار میگیرد.اما او انسان ماندن را بر میگزیند و بما پیام میدهد که گاهی در حریم دیوان نیز بوی انسانیت به مشام میرسد.وقتی به این نمونه ها بر میخوریم که فرزانه دیگری انرا اینگونه بما خاطر نشان میکند*نپندارید که دنیا همه یک کوه ذغال سنگ است بلکه رگه های الماسی نیز در اعماق ان قرار دارد.باید به دنبال این رگه های الماس رفت که نادر است مانند انسانیت .
مدتی قبل نیز اقای دیگری بنام جوش پول در وزارت خارجه امریکا به همین دلیل از سمت خودش استعفا داد تا انسان بماند.این تناقض از انسانها میخواهد که هنگامه حاکمیت دیوان و سلطه شیاطین بر زمین با فطرت انسانی و تمایلات صمیمی خویش مبارزه نماید،هرچه از ارزشهای والای انسانی چون عدالت،همنوعی،کرامت انسانی و تمایلات اخلاقی شریف انسانی و وجدان بیدار بشریست را زیر پای خودش لگدمال کند و بر مقتضای ننگین *گزاره کردن و ساختن با هر شرایط،ماسک تمدن بررخ کشیدن و نقش بازی کردن ودیپلوماسی نمودن و همیپایی کردن با زمانه است .زندگی اختیار نماید و با خود و انسانیت خودش بجنگد.فضای حاکم سلسله مراتبی ،اداری،روانی و اجتماعی و سیاسی شما را چنان درمنجنیق قرار میدهد که ناگزیرید میان اطاعت از شیطان و طغیان یکی را برگزینید وهمسان کرگدن نمایشنامه کافکایی شوید.یا سکوت اختیار کنید که مساویست با نفی انسانیت شما یا اعتراض نمایید که شرط انسان بودن تان است.انسان بودن چه دشوار است.در انسانها نیروی وجود دارد که در برابر سقوط اخلاقی و زوال فضایل انسانی مقاومت میکند و از فروافتادن در پرتگاه سبوعیت و سیر قهقرایی انسان جلوگیری مینماید.عقلانیت سلیم،وجدان سالم،داشتن عواطف و احساسهای شریف انسانی،همنوعی فطری و احساس خویشاوندی با بشریت نیروهایی اند که در صورت رشد و پرورش به انسانها تعالی و وقار می بخشند.سلطه نظامهای ظالم و فاسد از هر پوست و پشم در دنیا این فضایل انسانی را که ضامن بقای جامعه انسانی اند در انسانها می خشکاند و ازانسانها جانوران وحشی و بی لگامی میسازد که در اوج ادعای مدنیت و حقوق بشر سبوعیت بی مانندی مانند غزه از خود به نمایش میگذارد.بلی، انسان ماندن دشوار است.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا