گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ماهیت ابزاری تروریسم
ماهیت ابزاری تروریسم

ماهیت ابزاری تروریسم

تروریسم عارضه ناپسند دنیای بیمار و فاسد است و مانند هر پدیده دیگر اجتماعی و انسانی برخاسته از یک بستر تاریخی،فرهنگی و سیاسی است نه یک امر مستقل  و پدیده جدا از شرایط تاریخی.بنابرین نمیتواند مستقل از عوامل داخلی و بافت قدرتها در منطقه و جهان عمل نماید.خود زاییده ماهیت و نوع رابطه قدرتهای حاکم در جهان و منطقه میباشد.این قدرتهای حاکم متناسب با ماهیت و نوع عملکرد خود در جهان زاینده هسته های مقاومت و مخالفت در برابر خود میباشند.نه خشونت ورزی و زورگویی در جهان چیز تازه ایست و نه رابطه قدرت با خشونت .به شهادت تاریخ ایندو لازم و ملزوم یکدیگر اند.سخن بر سر اینست  در حالیکه قدرتهای ظالم و استبدادی از دیر زمانی در جهان و در منطقه جاگرفته اند و ریشه ای به درازای تاریخ دارند چه  ظهور و عملکرد قدرتهای کوچک و چه زایش گروههای تروریستی هیچکدام نمیتوانند پدیده مستقل باشند.تروریسم تافته جدا بافته ازین عالم نیست بلکه در بسا جهات با همین قدرتهای فاسد همسنخی و هم جنسی دارد.بنابرین میدان عملکرد هر قدرتی متناسب است با قدرت درونی و ذاتی ان.هرکدام بمیزان قدرت ذاتی خود ازادی عمل دارند.گروههای تروریستی به هیچ وجه ازین قاعده مستثنا نیستند.برعکس گروههای افراطی و خشونت گرا در میدان جاذبه و دافعه این قدرتها شکل گرفته و همین بافت قدرت در جهان  در جهت دهی این گروهها نقش تعیین کننده دارند.ساده لوحیست اگر تصور کنیم این گروههای افراطی و خشونت پیشه خارج از حوزه نظارت و کنترول قدرتها قرار دارند.تروریسم بر مقتضای ماهیت خودش ضعیف و محدود است بنابرین در سایه و خفا عمل میکند.به همین دلیل گفته اند تروریسم ابزار کنش ضعیف در برابر قدرت مسلط و اشکار قرار دارد.همین محدودیت قدرت و ضعف ذاتی استقلال عمل را از تروریسم سلب میکند.چون نمیتواند برای همیشه و در همه جا از حیطه کنترول و نظارت قدرتها بیرون بماند لاجرم بعنوان یک قدرت کوچک و تابع عمل میکند.همین امر تروریسم را به مثابه ابزار دست قدرتهای غالب تقلیل میدهد.در نتیجه ضعیف بودن،وابسته بودن و ابزار بودن تروریسم را  تابع قدرتهای مسلط ستمگر و فاسد میسازد.همین اوصاف داعیه مقدس بودن را نیز ازانها میگیرد و شعار مقدس مآبی انرا باطل میسازد چون تروریسم در بافت و شبکه ای از قدرت قرار می گیرد که او را همسنخ و همجنس قدرتهای فاسد و مستبد میگرداند.تروریسم در کشورهای اسلامی سرطانیست که ازبطن دین برخاسته و از دین تغذیه می نماید.قدرت طلبی انحصاری و نامحدود او را با قدرتهای فرعونی و شیطانی همسنخ  میسازد زیرااودین را به مثابه ابزارمیخواهد ،ابزاری برای تخدیر و انقیاد مطلق مردم.درنتیجه دین را همراه با خود چنان منحط و الوده میسازد که هیچ قدرت بیرونی  دشمن و ضد دین این توانایی را ندارد.

 دکتور علی شریعتی مرحوم چقدر بجا گفته است که اگر میخواهید دین ویران کنید به ان خوب حمله نکنید بلکه ازان بد دفاع کنید ،دقیقا همان کاری که طالبان میکنند.زیر نام دین کاری انجام میدهند که همه دنیا مثل طاعون ازان  فرار میکنند مانند ممنوعیت زنان از تعلیم ر تربیت و همه کار های دیگر شان.خود شاهد بودیم که کمونیستها با حمله و دشمنی با دین بطور اشکار سبب تحریک و بسیج همگانی مردم در برابر خود شدند.کمونیستها به دین تحرک و به دینداران انگیزه مقاومت و مبارزه بخشیدند اما دشمنی طالبان با ارزشهای بزرگ دینی در لباس دین و متولی و تیکه داران دین مومنان را فلج و دلیل مقامت و قیام را ازانها گرفته است.طالبان مومنان را توسط خود دین خصی کرده و خلع سلاح شرعی نموده اند.هیچ قدرتی از بیرون قادر نبود که دین را اینچنین ملکوک و ملوث گرداند.شوروی درین کار خیلی خام و احمقانه و انگلیس خیلی استادانه عمل کرد.امریکا از دین و دینداران  ماهرانه بعنوان سپر بلا و سرباز در برابر ارتش سرخ بهره کشی کرده در اخر اسلام و مسلمانان را هیولای قرن نمایش داد.تروریسم و بنیاد گرایی به هیچ پرنسیب بزرگ انسانی جهانشمول و ارزشهای والای بشری اتکا ندارد.دارای هیچگونه اصالت فکری و معرفتی نیز نیست.واکنش بر اساس تعصب محض و تکیه بر خشونت بعنوان یگانه ابزار مبارزه گروههای تروریستی را برای همیشه ابزاردست استعمار گران  نگهمیدارد.مبارزه و کنشگری وقتی دارای اصالت و ارجمندیست که بر محور ارزشهای جهانی و انسانی و پرنسیبهای بزرگ بشری قرار داشته باشد و هیچ قدرتی مغایر این پرنسیببها انرا از محور ارزشی اش خارج نسازد.نمونه این بی ارزشی و بی پرنسیبی عمل تروریستی کرایی و نوکری چند روز قبل در ماسکو بود که تنی چند از تروریستان بنام و ادعای دین انهم در ماه رمضان است که دستگیر شدگان اعتراف نمودند که در بدل پنجصد هزار دلار این کار را انجام داده اند.اینچنین موجودات لایشعر اینگونه بنام دین و بکام استعمار عمل می نمایند و انرا جهاد نام میگذارند.چه کسی قادر است اینگونه یکشبه آبروی دین و دینداران را ببرد.اگر کسی مدعی شود که این تروریستان بر اساس پرنسیبهای ایدیولوژیک و جزمیات مذهبی عمل میکنند باز اعتباری ندارد زیرا هیچ قراءت عقل پسندی از دین چنین عملکردی را نمیپذیرد.اینگونه عملکرد فارغ از عقلانیت و دور از همه پرنسیبهای اخلاقی و انسانی این تروریستان را در معرض همه انواع مفاسد و انحرافات بی حفاظ رها میکند.انکه برای توجیه این نوع اعمال دلایل شرعی میتراشد در منحط ترین درجه فهم دینی قرار دارد.اما اگر ادعا کنیم که تروریسم دارای مبانی سیاسیست میتوان این ادعا را با دلایل کثیری توجیه و تبیین نمود زیرا تمام مانور ها و عملکرد های تروریستان متناسب است با اهداف سیاسی قدرت انحصاری و تمامیت خواهانه در داخل و منافع قدرتهای استعماری در منطقه و جهان.در شرایط و زمینه های کنونی قدرتهای حاکم بر جهان و منطقه استقلال عمل توسط یک گروه ادعاییست محال عقل و خلاف نقل.تروریسم پدیده ایست متناسب با بافت شیطانی قدرت در جهان علیه منافع و ارزشهای انسانی.تروریسم بیشتر دارای دلایل و انگیزه های سیاسیت تا مذهبی.اگر دیانت و مذهبی هم در کارست مذهبیست استعماری و تخدیری .شاید هواداران و پیروان دور از هسته مرکزی قدرت سیاسی دینی بر اساس عقاید و باور های عامیانه خود شان عمل کنند که اکثریت اینگونه اند و انگیزه سیاسی ای از خود نشان ندهند اما زمامداران و اراکین قدرت در حلقه مرکزی قطعا چنین نیستند و اینرا خود نیز میدانند.این قاعده در مورد همه احزاب سیاسی میتواند صادق باشد.در نهایت میتوان ادعا نمود که اگر گروههای تروریستی و افراطی بتوانند  مستقل از همه جاذبه های قدرت عمل نمایند فرضیه ایست دور از واقعیت زیرا نفس قدرت طلبی انهم تمامیت خواهانه و مطلق درقلمرو سیاسی میتواند یکراست ان گروه را بسوی فساد سیستماتیک و استبداد عریان سوق دهد که نمونه اش در تاریخ در همه جا دیده میشود.درین پروسه قدرت دینی و غیر دینی تفاوتی از یکدیگرندارند.اما با تاکید میتوان گفت میکانیسم قدرت و میکانیسم  دینداری دارای دو نوع کارکرد مغایر یکدیگرند.هم عاشق قدرت مطلقه سیاسی بودن و هم دیندار بودن دو گلیست که به یکجا نشگفند بهم.بسیار دشوار و غیر محتمل می نماید که *قدرتی* فاسد نشود اگر شما دیدید بما هم خبر دهید.فساد در قدرت سیاسی چنان در درازنای تاریخ و فراخنای جغرافیا رایج و شایع است که امروز حساسیت چندانی بر نمی انگیزد و در  دنیای سیاست امر غریب نمی نماید اما در قلمرو ایمان و دیانت چنین نیست و روح دیانت انرا بر نمی تابد بلکه انرا گناه می شمارد که با خطا و اشتباه فرق دارد و مرتکبش ماخوذ خدا و خلایق شمرده میشود.چنین نوع فرمانروایی با روح بنیادین دین مغایرت دارد.اگر تروریسم را ترکیب و معلول علل و عناصر کثیر اجتماعی،سیاسی و غیره بدانیم مولفه معرفتی  ضعیفترین مولفه انرا تشکیل میدهد چون خود زاییده یک جامعه بیمار و فاسد است.وقتی یک گروه تروریستی مدعی مبارزه در برابر یک قطب یا قدرت استعماری باشد ناگزیر ابزار دست قدرت رقیب خواهد شد زیرا در خلا نمیتوان عمل کرد،باید ادعای تقدس و دیانت را کنار گذاشت.با قطعیت میتوان گفت تروریسم به هیچ پرنسیب بزرگ انسانی و ارزشهای جهانشمول متکی و متعهد نیست و ارتکاب جنایت علیه نوامیس مردم او را ازین دایره بیرون میکند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا