گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » حقیقت چیست؟
حقیقت چیست؟

حقیقت چیست؟

بعرض خوانندگان عزیز میرسانم که به دلیل طولانی بودن نسبی مطلب  ناگزیرم این مضمون را به قسمتهای کوچکتر تقسیم نمایم.از خواننده علاقمند محترم میخواهم تا همه قسمتها را بخوانند تا به هدف کلیت مطلب و در نهایت به داوری نهایی مناسب خود شان برسند.بحث از چیستی حقیقت به درازای عمر فلسفه است،این مساله بر سر زبان همه اقشار بوده و در تمام ابعاد زندگی انسانها مطرح میگردد بویژه فعالان فرهنگی و محققان معارف بشری در هر موردی از حقیقت سخن میگویند.میتوان گفت فلسفه برای دست یافتن به چیستی حقیقت متولد گشته و رسیدن به انرا هدف اعلای خویش قرار داده بود.باز به همان وضاحت میتوان گفت فلسفه با تمام ژرفکاوی های خودش از ۲۵۰۰ سال تا کنون چیزی از عمق و پیچیدگی مطلب نکاسته است،شاید عمر بشر هم برای رسیدن به کنه مساله حقیقت کفاف ندهد.بی تردید این مقوله به میزان گستردگی کاربردی اش عمیق بوده و در تمام اعصار و دوره های تفکر بشرهمچنان درخوردلبردگی ودغدغه خاطرمتفکران خواهدبود.تامل و ژرفکاوی درچیستی حقیقت بصورت جدی در رفتار صاحب اندیشه و روابط اجتماعیش اثرگذار خواهد بود.در یکی ازنوشتارهای گذشته مساله حقیقت را ازدیدگاه یک متفکرمتاله فرانسوی اقای ژان لوک ماریون مطرح نمودیم که در ان بصورت تنبه دهنده ای از قول اگوستین قدیس از رویارویی انسان با حقیقت سخن گفته و جمله معروف او را که *حقیقت صاحبش را متهم میکند* عنوان گفتار خویش قرار داده است.اینک به توضیح نکات چند در مورد حقیقت از دیدگاه متفکران دیگر و نحله های فکری مختلف می پردازم.از دوران متفکران قدیم در قلمرو فلسفه *حقیقت* در جایگاه هدف نهایی قرار داشته بلکه برای انها جنبه تقدس نیزاداشته است. رسیدن به حقیقت برای فلاسفه بمثابه رسیدن به قله اورست همالیا برای کوهنوردان دنیا بحساب میرفته است که چیزی بالاتر ازان برایشان مطرح نبوده.چون هیچ چیزی فراتر ازان وجود ندارد باید به ان دست یافت.تاریخ فلسفه هم چیزی به معنی تلاشهای متفکران برای رسیدن به حقیقت بوده.واضحا فلسفه ورزیدن بدون طرح مساله حقیقت نوعی بی هدفی و اشفتگی پروسه تفکر محسوب میگشته است.مانند اینست که پروسه ای را براه بیندازیم بدون اینکه بدانیم هدف ما چیست.مشکل اینجاست که همه فلاسفه تعریفی واحدی از حقیقت نمیدهند،با فرض هدف واحد باز هم راههای که برای رسیدن به ان ارایه میکنند یکی و مشابه نیست.امروز نیز این سوال را مطرح میکنند که حقیقت چیست؟ایا حقیقتی وجود دارد یا نه؟اگر وجود دارد چگونه میتوان به ان رسید؟برای ورود به مطلب باید به مساله ای بپردازیم که برای ما امکان میدهدبه خطا هایی که درین پروسه داشته ایم جواب بدهیم.چون مغالطه ها و سوء تفاهم ها پیرامون این مساله کم نیستند.یکی اینکه میگویند حقیقت یک امر فردی و سوبژکتیف است.یعنی هر فردی حقیقتی برای خودش دارد زیرا به کثرت شنیده میشود که حقیقت یک امر شخصیست و از یک شخص به دیگری متفاوت میباشد.دو نفر با هم جدال میکنند و نظرات شان با یکدیگر در تعارض است و اشتی ناپذیر.یکی از میان ادعا میکند که هرکس برای خودش حقیقتی دارد.خیلی خوب، ایا این ادعا معنی ای دارد؟اگر بر تعریف کلاسیک حقیقت اتکا کنیم،نخیر این ادعا معنی ای ندارد.امکان ندارد هرکس حقیقتی برای خودش داشته باشد.چون در قدم اول مفهوم حقیقت دارای ویژگی عمومیت است.وقتی یک امری حقیقت باشد لزوما برای همه حقیقت است.اگر حقیقت نیست یک نقطه نظر است.یا یک نظریه است یا یک دیدگاه است نه یک حقیقت.در فلسفه کلاسیک حقیقت را تطابق میان نظر و واقعیت تعریف میکردند.به عباره دیگر مطابقت میان فکر و واقعیت را حقیقت میدانستند.این تعریف از حقیقت را در اراء دیکارت و قبل ازان توماس اکویناس میتوان سراغ نمود.همین تعریف بمثابه قاعده ای در فلسفه کلاسیک رواج یافت.توافق میان فکر و واقعیت حد اقل یک قاعده فکری بما میدهد که ایده یا فکر باید با واقعیت عینی تطابق داشته باشد.یعنی برای اینکه حقیقتی وجود داشته باشد باید واقعیتی مطابق با خود در بیرون داشته باشد که بر ان تکیه داشته باشد.باید بدانیم که حقیقت و واقعیت هردو با هم یکی نیستند.واقعیت ان چیزیست که وجود دارد،هرچه وجود دارد متعلق به قلمرو واقعیت است.در حالیکه حقیقت فکر و درک ماست ازان واقعیت که باید ان با این توافق داشته باشد.مثلا این یک ماشین است که یک واقعیت است اما این ماشین در نفس خودش نه حقیقت است نه باطل.حقیقت و باطل در فکر و درک ماست ازان واقعیت.یا انچه ما در مورد ان میگوییم مشمول حقیقت و باطل یا بعباره دیگر مشمول صدق و کذب میشود.اگر بگوییم این یک ماشین است حقیقت است اما اگر بگوییم این یک سیب است باطل دانسته میشود.پس حقیقت فکریست در مطابقت با واقع.درینصورت چندین حقیقت نمیتواند وجود داشته باشد زیرا فقط یک واقعیت وجود دارد.دلیلی که حقیقت نمیتواند شخصی باشد اینست که همه با یک واقعیت روبروییم.ممکن است شیوه های بیان مختلف از یک حقیقت وجود داشته باشد اما حقیقت یکی بیش نیست.وقتی ادعا میشود که هرکس حقیقتی از خود دارد به این معنیست که هر فرد مفهوم ویژه ای در مورد یک حقیقت در ذهن خود دارد.ایندو یکی نیستند ،به هیچصورت یکی نیستند.معنی اش اینست که هرکس یک دیدگاهی،نظری ،ایده ای و زاویه دیدی از خودش دارد.هرکدام نظریاتی از خود ارایه میدهند.وقتی میگوییم دیدگاه یا نظرگاه به وضاحت محدودیت دید انسان را نشان میدهد.این محدودیت خود را در شناخت هر واقعیت اشکار میسازد.یک نظریه یک زاویه دید به جهان است.ما هرکدام دیدگاه هایی داریم که لایپ نتز انرا موناد نام میگذارد.اما همه این تکثر اراء به یک حقیقت واحد ارجاع میدهند.اگر حقیقت عمومیت دارد به یک دلیل ساده است و ان اینکه واقعیت خارجی متکی به هیچکدام ازین اراء و نظریات نیست.به عباره دیگر واقعیت عینیت دارد.وقتی میگوییم یک مکعب شش رخ دارد این فقط نقطه نظر من و شما نیست بلکه در واقعیت مستقل خودش چنین است.نه تنها یک واقعیت است بلکه شش رخ بودن عین تعریف مکعب است، یک شی جامد شش رخ.وقتی ویژگی ای شامل تعریف شی ای باشد من نمیتوانم با ان مخالفت نمایم.نمیتوانم بگویم یک مکعب چهار رخ دارد چون این نظر بنده است.اگر چنین باشد هرکس هرچه دلش بخواهد میگوید به بهانه حق شخصی.حقیقت امر متکی به حقوق کسی نیست چه رسد به اینکه متکی بر فردیت کسی باشد.اگر من بگویم ۲+۲=۵ میشود من حقیقت خودم را بیان نکرده ام بلکه مرتکب خطایی شده ام،یک خطای ریاضی.نمیتوان مدعی شد همه چیز مساوی همه چیز است.برعکس اگر بگویم هیچ چیز از هیچ چیز فرق ندارد درینصورت هرچه دلم بخواهد میتوانم بگویم. وقتی تمام معیار های صدق و کذب را حذف نماییم درانصورت هر باطلی را میتوان حقیقت نامید.بر اساس این استدلال ادعای *هرکس حقیقت خودش* یک ادعای باطل است.با این روش نمیتوان به هیچ مساله ای پرداخت.شش رخ بودن مکعب مربوط به نظر و دیدگاه من نیست این یک امر عینیست.چیزی که عینی نیست دریافت و درک من از مکعب است.وقتی ما به مکعب نظر می اندازیم چند رخ انرا میتوانیم ببینیم؟ما فقط سه رخ انرا میتوانیم ببینیم،حد اکثر.انچه ازین امر میتوان استنتاج نمود اینست که دریافت و درک ما محدود است،این دریافتها فریبنده اند،بصورت دقیق ما فریب خوریم.ازینجا به نظر دیکارت می رسیم که میگفت دریافتهای perceptions ما ابزار های بدی اند.برای رسیدن به حقیقت حواس ما قابل اعتماد نیستند.برای اینکه این حواس تصویر های غلط از واقعیت بما میدهند.او مثال می اورد اگر مدادی را در گیلاس اب فرو کنیم ان مداد در سطح اب شکسته به نظر می ایددر حالیکه مداد در واقعیت راست است

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا