گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » هرجاکه زمهرت اثری افتاده است
هرجاکه زمهرت اثری افتاده است

هرجاکه زمهرت اثری افتاده است

نگارنده قبل از کودتای سیاه و منحوس هفتم ثورکمونستها  در مدرسه ی جامع هرات مدرس بودم ، عده ی از شاگردان مدرسه جامع در این مدرسه بود و باش داشتند واغلب نشستها وگرد هم آیی های نیز در این مدرسه صورت می گرفت . افراد فریب خورده ی احزاب کمونستی در اجتماعات روز جمعه ی جوانان که در مسجد جامع در سمت( ایوان) جنوب مسجد بر گزارمی شد، تلاش می ورزیدند تا اجتماعات طلبه و جوانان را اگر بتوانند اخلال نمایند معمولا این اجتماعات بعد از ادای نماز شکوهمند جمعه بر گزار میشد.اما موفق نمی شدند . یکی از روزهای جمعه ، (سال ـ ۱۳۵۰ـ تاریخ دقیق نیست شاید یک سال جلو و یا عقب باشد ) که اجتماع جوانان طبق معمول بعد ادای نماز بر گزارشد ، چند نفر از ملحدین اخلال گر شناسای شد و آنها توسط مردم به سختی تنبیه شدند. و از صحن مسجد فراری داده شدند ، بعد چندی اطلاع رسید که اخلال گران ملحد با عده ای از هم مسلکان شان در گوشه ای از( بازار لیلامی ) که در عقب مدرسه ی غیاثیه بود تجمع کرده اند ، اما با حرکت مردم و جوانان فوراًمحل را ترک و پراکنده شده بودند . بعدا جوانان در مدرسه غیاثیه که در عقب بازار لیلامی واقع شده است جمع شدند .

جوانان مدرسه ی جامع هرات باستان ، درقیام خونین و زنجیر شکن بیست و چهارم حوت سال ـ (۱۳۵۷ ـ) نقشی اساسی و آغاز گر و راهنما داشتند و عده ای از مدرسین و طلبه در این قیام خونین مردانه در راه خدا و در برابر قوای دشمنان دین و مردم شهید شدند . ارواح نورانی آن شهیدان جان بر کف در جوار انبیا و شهدای بزرگ تاریخ اسلام شاد و نورانی باد .( ابن اثیر ، الکامل ، ۲۴/۲۱۴، ابن کثیر ، البدایه وانهایه ، ۱۳ / ۱۹ .)امام در این مدرسه با شکوه و جلال تمام به تدریس و تعلیم و موعظه می پرداخت و روز های جمعه در مسجد جامع نماز می گزارد وسخنرانی می کرد . در همین شهر بود که امام فخرالدین رازی هروی لقب ( شیخ الاسلام ) گرفت . و تاپایان عمر با شکوه و جلال زیست و به درس و بحث و وعظ مشغول بود و در همین شهر بود که آفتاب عمرش غروب کرد .امام در این شهر چنان مورد احترام بود که خانهء کاخ گونه اش چون اماکن مقدسه محل امن به شمارمی آمد و یه اصطلاح «حرم» محسوب می شد . حتی در ماجرای حملهء مغولان ـ که حودود دوازده سال از مرگ امام می گذشت ، گفتند که مغولان هم خانهء امام را حرم امن می دانند!. به همین سبب مردم بسیاری بدانجا پناه بردند ، اما وحشیان مغول جز فرزندان امام همه را کشتند!

          ماجرای امام و کرامیان :

مردم غور آیین کرامی داشتند و از محمد ابن کرام ( در گذشتهء ۲۵۵ ‘قمری) که بنا بر قول مشهور به گونه ای تشبیه و تجسیم باور داشت ، پیروی می کردند . سلطان غیاث الدین محمد پادشاه غور ، به ملاحظات سیاسی و نیز تحت تأثیر علمای شافعی ، از جمله امام فخرالدین رازی در سال ( ۵۹۵ قمری ) ترک آیین کرامی گفت و به آیین شافعی گروید و در اصول مذهب اشعری را بر گزید . امام فخرالدین هم در هرات آزادانه از مذهب شافعی (در فروع ) و از آیین اشعری ( در اصول ) دفاع می کرد و در ردّ باور های کرامیان می کوشید و مردم را به تغییر مذهب وامی داشت .تغییر مذهب سلطان غیاث الدین و تبلیغات امام فخر الدین رازی ، مردم کرامی مذهب غور را آزرده می ساخت و به دشمنی با وی بر می انگیخت . سر انجام کرامیان ، که تمام گرفتاریهای خود را از امام فخر می دانستند ، به سال (۵۹۵ قمری ) او را برای بحث و مناظره به فیروز کوه دعوت کردند . و مجلسی متشکل از فقیهان و متکلمان سه مذهب کرامیه ، حنفیّه ، و شافعیه در حضور سلطان غیاث الدین غوری بر پا داشتند . همان سلطان غوری که اینک روی از آیین کرّامی بر تافته بود و به آیین شافعی و اشعری روی آورده بود .مدافع آیین کرامی ، قاضی مجدالدین عبدالمجید عمر ، معروف به قُدوه بود ، دانشی مردی زاهد و از خانواده های با نفوذ غور.اما حکایت مناظره ، آن هم با نابغه ی بزرگ و باحث بی بدیل چون امام فخرالدین رازی هروی حکایتی دیگر بود .ابن قُدوه بر برابر استد لال و اعتراضات امام مقاومت نتوانست و در برابر امام فخر به شدت شکست خورد .امـــا ظاهراً امام ( طبق روایات ) در حین بحث و پس از چیره شدن در مناظره بر ابن قُدوه علی الرغم یکی از توصیه های همیشگی خود در آداب مناظره در کتاب ( جامع العلوم ً ـ ۱۱ ) مبنی بر اینکه باید : ‘’درمناظره حلیم و خردمند بود و از خشم کردن و رنجانیدن مخالف ( خصم ) احتراز’’ باید کرد ، بر ابن قُدوه می تازید و او رامی رنجاند !. نخست ضیاء الدین، پسر عم سلطان غیاث الدین ، که از طرفداران ابن قُدوه بود و از مخالفان سر سخت ، حضرت امام فخرالدین ، بر می آشوبد و نزد سلطان غیاث الدین از امام شکایت و بد گویی می نماید و او را به زندَقَه و مذهب فلاسفه منسوب می سازد.

با آنکه ‘’ زبان آتشینش هست لیکن در نمی گیرد ‘’ شکایت و سعایتش از امام در نزد سلطان غیاث الدین غوری مؤثّر نمی افتد .روز بعد پسر عم ابن قُدوه که از سخنوران ان دیار بود است ، در مسجد جامع فیروز کوه به منبر می رود و پس از ستایش خدای یگانه و فرستادهء او ( حضرت محمد ـ ص ) ـ با حالت افسرده و بغض آلود می گوید :‘’ اما دانش ارسطاطالس ( ارسطو ) و کفزیات ابن سینا و فلسفهء فارابی را که امام فخر رازی از آنها سخن می گوید ما نمی دانیم . پس چگونه است که دیروز یکی از شیوخ اسلام ـ که از دین خدا و سنّت پیغمبر او نگهبانی می کند ـ سخن درشت شنید و خوار شد ‘’گویند این سخنان را گفت و به گریه در افتاد و سخت بگریست و مردم نیز بگریستند و فریاد و فغان بر آوردند شرّ به پا خاست و بیم شورشی عظیم می رفت ، شورشی که مردمی بسیاری در آن کشته می شدند . سلطان کسان فرستاد تا مردم را آرام کردند و شورش را فرونشاندند . وبه امام فخرالدین نیز توصیه کرد که تا به هرات باز گردد .( ابن اثیر ، ۲۴ / ۲۱۴ ـ ۲۱۷ ، ابن کثیر ، ۱۳ / ۱۹ ـ ۲۰)چهار سال پیش از در گذشت امام فخر رازی ، سلسلهء غوریان بر افتاد و سراسر خراسان ،و از جمله هرات ، آنجا که امام با احترام می زیست و به درس و بحث مشغول بود به تصرف خوارزمشاه در آمد و امام که با خوارزمشاه پیوند دوستی داشت همچنان با عزّت و حرمت به زندگی و به کار خود در هرات ادامه داد و خوارزمشاه نیز همانند سلطان غیاث الدین و سلطان شهاب الدین غوری در گرامیداشت وی می کوشیدند بدین سان شکوه و جلال امام فخرالدین و مجالس درس و بحث و وعظ او چه در زمان پادشاهان غور و سلطهء آنان بر هرات و چه در عهد خوارزمشاهیان محفوظ بود . مورّخانی چون ابی اصیبعه ، صفدی ،و قفطی از این شکوه و جلال سخن گفته اند :‘’ سیصد عالم و طالب در رکابش پیاده می رفتند . مجلس درسش شکوه و نظمی خاص داشت . کبار تلامذه نزدیک کرسی استاد می نشستند و پس از انان ،شاگردان دیگر به حسب مراتبشان جای می گرفتند . مجالس خطبه و وعظش جلال و شکوهی ملکانه داشت .شمس الدین موصلی یکی از مجالس او را در جامع هرات تصویر کرده است که چگونه او با شکوه و ابهت بر منبری در صدر ایوان نشسته بود . و ممالک و غلامان ترک شمشیر به کف از دو سوب صف کشیده بودند . و امیران غوری می آمدند و تواضع و ادب می نمودند و به اشارهء امام فخرالدین رازی در جای می نشستند . ‘’( دکتور طاهری عراقی ، ‘’زندگی فخر رازی ‘’بها ولد ، پدر مولانا جلال الدین بلخی نیز از این شکوه و جلال به عهد خوارزمشاه سخن می گوید :‘’ جمع فخر رازی در مسجد جامع هری ( هرات ) نمی گنجد . همه در شب شمعها گرفته می آیند تا جایگاه گیرند . شیخ الاسلام هری است و خوارزمشاه یکی از مقرّبان خود رافرموده است تا امام فخر هرکجا که باشد وهرکدام ولایت که بباشد آن کس با کمرزروکلاه مفرّق به نقره آراسته برپایه های منبر وی می نشیند .”معارف بهاولد ،۱/ ۲۴۵”آری !امام خود سلطانی بی تاج و تخت بودوچون پادشاه صاحب حشمت وقدرت وممدوح شاعرانی به زبان فارسی وعربی .

چو فیض علم لدنی تو را شود از غیب

به ساحت دل تو نعره بر کشد بخ بخ

ز حاسدان تو چو آتش، نفس برون آید

چنانکه دود بر آید زمنقذ مطبخ(۱)

تویی سلیمان بر تخت فضل و مسند علم

میان وحی و ولایت بیان تو برزخ

جهان نهاد زحکم تو ، بر گریبان داغ

فلک نهاد زامر تو بر دل و جان رخ

و سر انجام این آتشفشان ( امام فخرلدین رازی هروی ) از آن همه شور و جنبش و حرکت به خاموش شد .امام در خوارزم سخت بیمار شد و با حالت بیماری به هرات بازگشت .و در هرات بیماری امام شدّت گرفت ، و چون احساس کرد که به پایان راه رسیده است ، یکی از شاگردان خود بنام ابراهیم بن ابوبکر اصفهانی رابه نزد خود خواند ووصیت نامه ای بالنسبه مفصل خود رابراواملا کرد. سرانجام شمع وجودامام روزدوشنبه،عید فطر،اول شوّال سال ۶۰۶هجری قمری ، یکباره فرومردوآتشفشان هستی سراسرشوروحرکت او یکباره خاموش گشت .

کنه خردم در خور ادراک تو نیست

آسایش جان به جز مناجات تو نیست

من ذات ترا به واجبی کی دانم

داننده ذات تو به جز ذات تو نیست

۱ ـ منقذ ـ نجات دهنده ، رهاننده

منابع :

روز روشن ،۶۰۴ ـ ۶۰۵ ـ ریاض العارفین ، ۲۲۸ ـ ۲۲۹ ـ ریحانته الادب ـ ۴ /۲۹۸ .امام فخر الدین رازی یک چند در خدمت غیاث الدین محمد سام غوری روزگار گزرانید و کتاب ( البراهین البهائیه ، معروف به البراهین ) در علم کلام را به زبان فارسی به نام بهاءالدین سام بهاء الملته و الدین ابوالمؤید سام ابن محمد ( البراهین ) نوشت .غیاث الدین محمد در شهر هرات ، که در آن روزگار جزءقلمروغوریان بود ، مدرسه ای نزدیــک مسجد جامـــع هرات ، مــعروف به ( مدرسه غیاثیه ) برای امام بنا نمود . ( این مدرسه بعدها و در سالهای اخیر که مدرسه جامع هرات تأسیس شد ، به مدرسه ای کهنه که محل بود و باش طلبه ی مدرسه جامع بود معروف گردید ).

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا