گه ملحد و گه دهری و کافَر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
محققان به خوبی به این نکته واقفاند که «فقه امام ابوحنیفه» از ویژگیهای گفتمانیای برخوردار است که باعث شده خیلی جلوتر از زمانهاش حرکت کند و حتا با عقلانیت معاصر تا حدود زیادی سازگاری داشته باشد. دشمنی شدید همگنان هم عصر ابوحنیفه با او ناشی از همین امر بوده است. اما متأسفانه هر قدر که از زمانۀ ابوحنیفه فاصله میگیریم، فقه ابوحنیفه غریبتر و غریبتر میشود و شاگردان بلا واسطه و با واسطهاش از گفتمان فقهی ایشان فاصله میگیرند و میکوشند عوامالناس و حُکام را راضی نگه دارند و به مذاق آنها حرف بزنند و حنفیت را جامۀ سلفیت بپوشانند.
سخن در این باره بسیار است، از باب مثال عرض میکنم: ابوحنیفه رویکردی بسیار سختگیرانه نسبت به احادیث داشته و بیشتر به عمومیات قرآن عمل میکرد و به مقتضیات عقل گردن میگذارده و بدینگونه غالباً استنباطهای پیچیده و دقیق فقهی انجام میداده است. اما مهمترین شاگردش، ابویوسف، اینگونه نبوده و به حدیث علاقهمندی ویژهای داشته و هزاران روایت صحیح و سقیم را از بر داشته و به این افتخار هم میکرده است. طبعاً چنین شخصی وقتی میخواهد دیدگاههای استادش را روایت کند در نخست آنها را از فیلتر ذهنیاش عبور میدهد و بدینگونه خواسته یا ناخواسته دگرگونی و تحریفی در این دیدگاهها به وجود میآورَد. این از یکسو.از سوی دیگر، به هر اندازه که فاصلۀ ما از صدر اسلام بیشتر میشود، به همان اندازه عقلگرایان به حاشیه رانده میشوند و از جامعه طرد میشوند. در عرصۀ کلام، معتزلیان در برابر اهل حدیث و اشاعره شکست میخورند و در عرصۀ فقه، حنفیان واقعی جا را به سلفیها یا حنفیانی میدهند که حنفیان راستین نیستند. اینکه چه عواملی موجب شد که نهضت عقلگرایی در جهان اسلام سرکوب شود و به حاشیه رانده شود، مبحث دیگری است که مجال فراختری میطلبد. ایناست که گفتمان اهل حدیث گفتمان مسلط در جهان اسلام میشود. دریغمندانه حنفیان- به جز شمار اندکی- شهامت اخلاقی این را نداشتهاند که دلیرانه دربرابر گفتمان مسلط بایستند و از اصول اولیه مذهب خود دفاع کنند و به همین دلیل، خود را ناگزیر میدیدهاند که به این گفتمان تن بدهند و مذهب خود را به این گفتمان وفق بدهند تا از شر هجوم بیامان طرفداران سلفیت رهایی یابند. در همین راستا فقیهان و مؤلفان طرازاول حنفی احادیث بسیاری را جعل میکردهاند تا ثابت کنند که دیدگاههای فقهی ابوحنیفه با حدیث نبوی سازگاری دارد!
یکی از کتابهای فقهی بسیار مهم و تأثیرگذار در فقه حنفی کتاب «الهدایه فی شرح بدایه المبتدی» از برهانالدین فرغانی مرغینانی است. این کتاب پر است از روایتهای بیاصل و نسبی که ساخته شدهاند تا این نکته را به کرسی بنشانند که ابوحنیفه هم برای تأیید دیدگاههایش به احادیث استناد میکرده و مخالف احادیث نبوده است.وقتی به گذشتۀ نزدیک نگاه میکنیم، مشاهده میکنیم که شاه ولیالله دهلوی در شبه قارۀ هند ظهور میکند و میخواهد طرحی نو بیفکند. ویهرچند اصلاحاتی در اندیشۀ دینی وارد میکند، اما یکی از کارهایش این است که بقیهالسیفِ حنفیت را در بارگاه اندیشههای سلفی قربانی کند.در حال حاضر، سلفیت در افغانستان جولانگاه وسیعی یافته و هر روز سرزمینهای تازهای را فتح میکند. حنفیانِ افغانستان به دلیل ضعف دانش و سواد و مسلح نبودن به دانش فقهی در برابر هجوم بیرویۀ این اندیشهها سپر انداختهاند و قدرت دفاع از خود را ندارند. البته پیشتر اشاره کردم که حنفیان فعلی تا حدودی حنفی هستند و نه کاملاً.
برای من از چند سال پیش محرز شده بود که «آیندۀ افغانستان در قلمرو سلفیت است»، مگر اینکه اتفاق غافلگیرکنندهای بیفتد. با اینهمه، به عمق فاجعه وقتی پی بردم که جمعیت فکر از من دعوت به سخنرانی کرد و من «نقد صحیح بخاری» را موضوع سخنرانی خویش انتخاب کردم. بخاریپرستان سلفی واکنش گسترده و هجوم وحشیانهای را سامان دادند تا این جلسه برگزار نشود و برگزار نشد. از جملۀ آنهایی که با برگزاری این جلسه مخالف بودند کسانی بودند که از روی جهالت و نادانی خود را حنفی دوآتشه میدانند و به حنفی بودن خود مباهات میورزند.یکی از کارهایی را که قرار بود در آن جلسه انجام دهم این بود که از ابوحنیفه در برابر هجومهای بیمحابای محمد بن اسماعیل بخاری به دفاع بپردازم و نشان دهم که خاستگاههای اختلاف فکری و فقهی میان ابوحنیفه و بخاری در کجاست و چرا امام بخاری کینهتوزی بیحد و حصری نسبت به ابوحنیفه بروز داده است. اما مدافعان بخاری توطئه کردند و بلوای عام شد و نگذاشتند به این کار توفیق یابم.آیا روزی خواهد رسید که حنفی بودن در افغانستان جرم تلقی نشود و آدمها فرصت این را پیدا کنند که از حنفیت راستین دفاع کنند و کید کایدان را از آن دور کنند؟