گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » کفشها دردست تان بادا بلند !
کفشها دردست تان بادا بلند !

کفشها دردست تان بادا بلند !

انسانها!

من کفش (بوت) استم

“کفشها دردست تان بادا بلند

تا نیاید فرصتِ این ریشخند”۱

انسانها!

من کفش هستم. پاپوشی که شاید موقعیت وپیشۀ بسیار پائینی ام، دیدن زنده گی مرا از نظر شما دور نگهداشته است. من هم سخنان و گفتنی ها دارم.چند بار درمیان سخنان یار دیرینه ام، قلم، سعی نمودم، گواهی بدهم که آری، سینۀ پر درد و آگنده از خون دارد. ریختن اشک های او را بیشتر وبهتر از دیگران، من میدانم. اما از چشمۀ مالامال درد آگین او، چنان پیهم درد شکایت و شکوه جاری بود که من بیشتر از هر موجود قرار داشته در زیر پیکر فشار ولگد مال شده، در انتظار لحظۀ به سر بردم. سرانجام چشم قلم به شگاف دل من خیره شد وگوش اش ناله نیوش فریاد های من.

انسانها!

تا هنگامی که قلم مشغول خشکاندین اشکهای خود است، برای من فرصتی فراهم شده است که از ابراز همدردی با او بیاغازم و بعد فشار طاقت سوز هزاران ساله را که بر من رفته است، فریاد کنم. زیرا اگر قلم، گواه خوب و بد وکج اندیشی انسانها بوده است، من گواه کجروی های انسانها، در روزهای آفتابی و شب های زمستانی، در کاخ ها، زندانها وقبرستانها وهر جای دیگر بوده ام.

“پادشاه و خان و سردار وزیر

نامهر یک دارد ز بر لنگه کفش”۲

اجازه دهید که از تائید سخنان رفیق عزیزم، قلم دردمند و اشک آلود، بیاغازم وبعد چندی دردهای خود را فریاد کنم:

“شب تاریک و سخت بی نوایی

نوای نی رسد از نی نوایی

حزین گشته به این ملکان نوا را

شکسته بال و پر مرغ هما را

شکسته بال و دلها پر ز فریاد

دل خونش کند پرواز را یاد

نی و بال شکسته چاره سازند

گرش فریادها را وصله سازند

نی بشکسته را بتوان قلم ساخت

قلم گر راست گوید، کی بود باخت.”(۳)

………………………….

۱- نورالله وثوق

۲- راشد انصاری

۳- میثم رحمانی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا