انسانها!
از تیغ قلم شکن و گردن بُـــرِحکومت های عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران هم خون می گریم.سعودیها، درکنسولگری استانبول، دست درگلوی من و رفیقم جمال خاشقچی برده اند. رفیقی را همراهی میکنم که چنین نوشت:”من خانهام، خانوادهام و شغلم را ترک کردهام و صدایم را بلند میکنم و کاری غیر از این، خیانت به افرادی خواهد بود که در حال پژمردن در زندان هستند. من موقعی که خیلیها نمیتوانند حرف بزنند، حرف میزنم.“
انسانها!
در افغانستان، در پهلوی هزاران درد و رنجی که متحمل میشوم، یکی از آنها هم تغییر نامها است که به من دستور مید هند: بنویس!.وقتی مجبورم نمودند این لوحه را بنویسم، از شاه بوبو جان(دختر سر دار نصرالله خان) و خواجه عبدالله انصاری، آری، از هر دوی ایشان طلب بخشش انسانی نمودم.