گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » محـمد رسـول‌الــلـه (ص)پیـامبـــر رحــمــــت یاعـــــارف مســــــــلح؟
محـمد رسـول‌الــلـه (ص)پیـامبـــر  رحــمــــت یاعـــــارف مســــــــلح؟

محـمد رسـول‌الــلـه (ص)پیـامبـــر رحــمــــت یاعـــــارف مســــــــلح؟

یادداشت نواندیشی :چنانچه همه عزیزان میدانند ما از همان آغاز کار فرهنگی خویش درحوزه عقیدتی و فرهنگی و به عنوان یک تربیون پژوهشی بر این باوربوده ایم و هستیم که برای یافتن درست یک حقیقت در حوزه اندیشه بویژه در دوره جدید باید سرچشمه های نخستین و علل واسباب و جریانات اولیه آن درعصر حاضر مورد مطالعه قرارداد البته باید گفت که این روال از دوران بیداریی ضد استعماری وضد استبدادی درمتن اندیشه های آزادی بخش در کشورهای شرقی که درتعارض با هجوم امپریالیستی آغازویا تشدید شد درطرح بازگشت به خویش عنوان گشت ، دراین رابطه آنچه درکشورهای اسلامی گذشته است ودرقلمروسیاست واندیشه سیاسی وحتی در حوزه حکومت مطرح شده همانا تفسیر وتعبیرقرآن به عنوان پیام وحیانه الهی و زندگانی حضرت  محمد صلی الله وعلیه وسلم و یارانش بوده که به عنوان بسترتحولات و تغییرات گسترده درجهان معاصرمحسوب میشوند. درراستای این مأموریت خطیرانسانی دکتورعبدالکریم سروش از منظر یک روشنفکردینی این دوپایه اساسی یعنی قرآن وزندگی حضرت محمد رسول‌الله صلی الله علیه وسلم را به عنوان اصول مهم وبزرگی ازاسلام مورد نشانه قرارداد،البته درحوزه شناخت ازقرآن بصورت قاطع اصدارحکم کرد که گویا قرآن رویای محمد (ص) بوده وبرای اینکه تحقق این رویأ را درعملکردهای حضرت محمد تبئین نموده باشد تیوریی «دین وقدرت» را مطرح نمود که این تیوری نیزمورد واکنشهای  شدید برخی ازعلمأ ودانشمندان نامورجهان اسلام بویژه ایران واقع گردید که این عکس العمل ها سبب گردید تاجناب عبدالکریم سروش رامانندهمیشه واداربه توضیحات بیشترسازند،البته باتوجه به اهمیت این بحث تربیون نواندیشی نیزآنرا مهم دانسته وبدون ارائیه نکته نظرات خود درباره این تیوری ها  به جزمواردی مانند تفسیر آیه  فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب که جناب مهندس بازرگان آنرا با استدلال عامیانه که گفت در جنگ که حلوا تقسیم نمی‌کنند !! رقاب را به معنی گردن تفسیر نمودند درحالیکه رقاب . [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراقبه. (منتهی الارب ). نگاهبانی کردن چیزی را. || ترسیدن : راقب اﷲ فی امره ؛ ای خافه خلاصه اینکه رقاب . [ رِ ] (ع مص )  انهدام برج مراقبت و تصمیم گیری کافران است نه گردن زدن فزیکی ! که در برخی موارد دیگری نیزنکته نظراتی وجود دارد ؛ خدمت شما عزیزان تقدیم میدارد ضمنأوظیفه خود میداند تا از عزیزانی که در پاتوقی موسوم به دید گاه نو @didgahenochannel  جمع شده اند و چنین برنامه های مفید و ضروری را برگزار می نمایند از طی دل سپاسگذاری نمائیم

آقای بازرگان در ابتدا گفت که متناسب با محدودیت زمان سخنرانی به برخی از مطالب به شکل «تلکرافی» اشاره می‌کند. او در نخستین مطلب به «نقصان محبت و عشق» در اسلام و قرآن پرداخت و گفت: «اولین مطلب راجع به نقصان محبت در اسلام هست که [آقای سروش] فرمودند اسلام نقصان محبت دارد و از عشق و محبت کمبود دارد؛ صوفیان [آن] را به وجود آوردند و این دیانت قبل از تصوف با یک بال می‌پرید که موجب افول یا سقوط آن می‌شد. و تصوف عشقی آن را دارای دو بال کرد و رابطه عشقی بین خدا و بنده را صوفیان کشف کرده‌اند. اگر منظور اسلام تاریخی باشد، یعنی عملکرد مسلمان‌ها یعنی درک و فهم و برداشت شان از اسلام و قرآن باشد، کاملا درست است. آبی که از سرچشمه جاری می‌شود بالاخره رنگ و بو و رسوبات مسیر را می‌گیرد و طبیعتا مساوی آن اصل و اساس نیست. مسلمان‌ها هم مانند باقی مردم دنیا تحت تاثیر شرایط و مقتضیات زمان و مکان بودند، طبیعتا با قرائت خودشان [به آن] عمل می‌کردند. به خصوص وقتی می‌بینیم در دوران ایلخانان و چند قرنی که سلطه داشتند عارفان بزرگ ما مثل مولوی، حافط و سعدی ظهور کردند نشان می‌دهد که آن دین رسمی دولتیِ زر و زور و تزویر آن‌ها را به یک لایه‌های عمیق‌تری متوجه ساخته و آنها بُعِد محبت را مطرح کردند. اما اگر بخواهیم صرف نظر کنیم که مسلمان‌ها چه کردند و قرائت‌های تاریخی چگونه بوده، و به خود قرآن بپردازیم،  قرآن شامل ۱۱۴ سوره است که ۱۱۳ سوره‌ی آن  با بسم‌الله الرحمن الرحیم آغاز می‌شود و هر کدام مانند یک مقاله‌ست و هر سوره‌ای بر اساس همان معنای سوره که یک مجموعه مقاله‌ست نشان می‌دهد که هرآنچه هست، همه ابعاد هدایتی از رحمت خاص خدا ناشی می‌شود. سوره بقره که فاقد این نام نیکو هست، شاید بیش از سایر سوره‌های دیگر به توبه و رحمت خداوند توجه کرده است. نام پیامبر در واقع محمد «حبیب‌الله» است.  محمد حبیب خدا بود. اعراب معشوق را «حبیب»  و به معشوقم «حبیبی» می‌گویند. محمد نبی الرحمه بود. قرآن می‌فرماید: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»  یعنی اصلا تو جز رحمتی برای عالمیان نبودی. و نیز «فبما رحمه من الله لنت لهم»  یعنی به‌خاطر آن رحمت ویژه خدادادی بود که تو اینقدر آدم ملایمی شدی. و اگر  قسی‌القلب بودی، خشن بودی و دنبال اقتدار و سلطه بودی که از پیرامونت پراکنده می‌شدند. اینکه  پیامبر توانست یک جامعه با یک تاریخ سراسر جنگ و خشونت و غارت را وحدت ببخشد، این جز رحمت نبود. در قرآن ۳۴۰ بار مشتقات کلمه رحمت آمده یا همان «حب» در کلمه عربی که همان عشق و محبت است ۹۵ بار آمده است و غضب [تنها] ۲۴ بار آمده. یا می‌فرماید «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم» رسولی بر شما آمده که عشق مردم دارد و مشکلات و گرفتاری‌های شما بر او غیرقابل تحمل است»عبدالعلی بازرگان در ادامه افزود:« خدا دو بار در قرآن  به پیامبر می‌گوید، که تو جانت را از شدت علاقه داری از دست می‌دهی از غم اینکه چرا مردم ایمان نمی‌آورند. از تاسف تو داری دق می‌کنی. حتی در حایی می‌گوید خدا نگران است. که مبادا از شدت دلسوزی مردم تو جانت را از دست بدهی. یعنی محمد تمام وجودش از عشق و محبت نه تنها بر مومنین بلکه برای کل مردم [لبریز] بوده است»،آقای بازرگان سپس به تعابیری در قرآن اشاره کرد که نشان از «دوست داشتن» دارد  و توضیح داد که چون کلمه‌ی «عشق» در آن زمان به معنای فعلی مورد نظر ما رایج نبوده است به قرآن و نهج‌البلاغه نیز راه نیافته است: «در قرآن، حدود ۴۰ بار فکر کنم از حب خدا، ان الله یحب المتقین، یحب الصابرین، یحب التوابین و … یا یک رابطه‌ای حاکی از دوست داشتن یاد شده است، [یعنی خدا را به عنوان مظهر دوست داشتن نام برده] مانند غفور الرحیم، غفورالبدود، یا رحیم البدود، بدود به معنای همان محبت است و از صفات خداست که تعمیم داده شده در قرآن. البته کلمه عشق در قرآن و نهج البلاغه نیامده ولی مفهومش و بالاتر از آن آمده است. زبان مفهومش سیال است در زمان‌های مختلف معنای متفاوتی از آن استفاده می‌شود. [کلمه عشق] در نهج البلاغه هست و فقط یک بارآمده و می‌فرماید «من عشر عشا و سوره». یعنی اگر یک‌بار عاشق بشود آن بصیرتش پوشیده می‌شود و با یک چشم غیر صحیح به مسایل نگاه می‌کند. لذا مفهوم عشق، در آن زمان که خیلی نادر بوده و کلمه‌ای نبوده که مصطلح باشد، نماینده آن بعد عاطفه و احساس و دوست داشتن خدا نبوده و بعدا از کلماتی بوده که عارفان و صوفیان به خصوص از منطقه خراسان تحت تاثیر هند و معارف شرقی، وارد فرهنگ ما کردند.  در قرآن بیشتر کلمه حب مطرح می‌شود. «حب» خیلی قوی‌تر است چون کلمه عشق از ریشه عَشَقَ ،آن گیاه بالا رونده‌ای که خودش را سر بار کسی می‌کرد و وابسته کسی می‌کرد، می‌آمد. در حالی‌که «حب» یک دانه‌ای‌ست که در ژن‌اش استعداد یک درخت بارور و بالارونده را دارد و اگر بتواند خودش را از عمق تاریک و تحت فشار خاک آزاد بکند و روزنه‌ای به بیرون پیدا بکند، در فضای باز و نور خورشید و هوای پر اکسیژن رشد می‌کند و به یک درخت بارور و بالنده می‌رسد. بنابراین حب را بیشتر به کار برده است در قرآن. در جایی به مسلمانها می‌گوید «یحبونهم کحب الله»، راجع به کسانی که با خدا چنین رابطه‌ای ندارند می‌گوید «الذین آمنوا اشد حب الله». عالی‌ترین مرحله حب، یا به تعبیر امروزی عشق را مومنین به خدا داشتند. یا وقتی راجع به پیامبر صحبت می‌کند با همان آیه معروف انتهای سوره فتح «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ» آنجا می‌گوید آن‌ها مثل یک جوانه‌ای بودند که از خاک سر بر آوردند و تنومند شدند و برآمدند،  کشاورز وقتی چنین ثمری می‌چنید و  [به چنین صحنه‌ای]، نگاه می‌کند کیف می‌کند و کفار غضب می‌کنند. یعنی یک رشد و خودکفایی در پرتو حب الهی بود که در قرآن یکی-دو تا نیست و سرشار از توجهاتی‌ست به بعدی که به تعبیر امروزی عشق تلقی می‌شود.»این قرآن‌پژوه  بخش دوم سخنان خود را به موضوع رفتار پیامبر اسلام  با «مشرکین» اختصاص داد و مدعی شد که «شدت عمل» پیامبر اسلام با کسانی بوده که پیمان‌شکنی کرده و حاضر به زندگی مسالمت‌آمیز نبودند: «مطلب دیگر در رابطه با صلح و تلاش پیامبر برای اخراج مشرکین است که [آقای سروش] فرمودند پیامبر با مشرکین اصلا سر صلح ندارد از اول تا اخر اصرار داشتند مشرکین را از شبه جزیره بیرون کنند مگر اینکه اسلام بیاورند. در غیر این‌صورت همه باید بروند وگرنه خونشان مباح است. ظاهرا اشاره آقای دکتر به سوره توبه  است و سوره توبه همان‌طور که می‌دانید از شداد القصاص‌ترین سوره‌های قرآن است، بدون بسم الله هم آغاز شده است. یعنی اگر درآن سوره ببینیم  مساله غیر از  این است باید تعجب کرد. آیات ۱ تا ۱۴  سوره توبه بحث برائت را مطرح می کند که به‌نظر کسانی سخت و شدید می‌آید.  در این‌باره سه نکته را می‌خواهم عرض کنم. برائتی که مطرح شده در این سوره فقط از مشرکینی‌ست که عهد همزیستی مسالمت‌آمیز را شکستند. این را هم در آیه ۱ و ۴ و ۷ و ۱۲ می‌گوید. ۴بار می‌گوید که این برائت و تهدیدها شامل کسانی ست که حاضر نیستند زیر بار همزیستی مسالمت‌آمیز بروند. در آن روزگاه مسائل قبیله‌ای مطرح بوده  است که نمی‌شد راحت کنار هم زندگی کنند و همه درحال جنگ و ستیز با یکدیگر بودند. پس از اولا برائت فقط از مشرکینی‌ست که عهد را شکستند. دوم می‌گوید با مشرکینی که نقض عهد نکردند تا پایان آن، شما هم باید پای‌بند باشید، مادامی که آنها سر راست و صاف هستند شما هم با آنها صاف باشید. این را هم آیه ۴ و هم آیه ۷ می‌گوید. و سوم این‌که به پیامبر می‌گوید هرکدام از مشرکین به تو پناه آوردند، تو برو یک پناه امن به آن‌ها برسان. این خیلی عجیب است که در آن اختلافات شدید، پیامبر وظیفه دارد که به  پناه آنها برسد تا مبادا از طرف مسلمان‌های متعصب به آنها تعرضی بشود. بنابراین شدت عمل سوره با کسانی است که آن‌ها شروع کردند، آن‌ها رسول را اخراج کردند و آن‌ها نقض عهد کردند. [این‌جاست که می‌گوید] چرا تعلل دارید، چرا تسامح می‌کنید. بعد هم می‌گوید ۴ ماه فرصت دارید، یا بیاید دوباره قرارداد همزیستی ببندید یا نه. لذا هرگز در این آیه گفته نشده که مشرکین باید بروند، مگر آنهایی که سر جنگ داشتند و نمی‌توانسته‌اند.»عبدالعلی بازرگان سپس به موضوع جهاد و کشتار و رفتار پیامبر با مرتدین و کسانی که از دین خارج می‌شدند، پرداخت و در این‌باره نیز ادعای عبدالکریم سروش  را نقد کرد«[آقای سروش] در جای دیگر فرموده‌اند پیامبر می‌گفت مرتدین را باید کشت، هرکس دینش را عوض کرد بدون چون و چرا بکشندش.  این رفتار مناسبت دارد با اقتدارگرایی پیامبر و اینکه می‌خواست سلطه خودش را در جزیره العرب و فراتر از آن تحکیم کند. پیامبر از اول آدمی اهل جنگ بود و این اهل جنگ و قدرت و سلطه بودن از اول با ایشان بود. این روح را در دین خودش دمید و قرآن کتابی است که بر قدرت تاکید دارد و پیامبر هم یک شخصیت اقتدارگرا بود. اما [برخلاف نظر عبدالکریم سروش] روایت متواتر در  شیعه و سنی این‌گونه نیست که افراد بیایند هرچه دلشان خواست بگویند. این اصالت دادن به این روایات و احادیث است، و عملکرد مسلمان‌ها را به حساب پیامبر و کتاب او گذاشتن. مسلمان‌ها چه در ایران و چه در جاهای دیگر به همان سیستم قدیمی خودشان عمل کردند و در قرن ها و عصر‌های مختلف هم چنین بوده درحالی که قرآن می‌گوید جنگ اصلا مجاز نیست. در قرآن  فقط به کسانی اجازه جنگ داده می‌شود که به آن‌ها حمله شده است. در برابر آنهایی که دارند «قتال» می‌کنند، اجازه داده شده بجنگند. خدا در آن آیه معروف بقره به صورت خیلی کوتاه جنگ را توضیح می‌دهد. می‌گوید «قاتلوا» که این از باب مفاعله است ( که دو طرفه است)،  به معنای «بکُشید» نیست. [و آن هم ] با چه هدفی؟ آیا توسعه سرزمین خودتان؟ یا صدور انقلاب؟  [خیر!] قاتولوا فی سبیلالله. با چه کسانی؟ با الذین یقاتلونکم [کسانی که با شما می‌جنگند]. پس اول این‌که سخن از جنگ هست ،بله خیلی هم جدی هست، چاره ای هم نداشتند. آن‌ها اقلیتی بودند که در شبه جزیره برای توحید قیام کرده بودند.در مکه دستور این بود که نجنگید. گفته شد دست نگه دارید. فقط با برپایی نماز اعتقاداتتان را تقویت کنید و با زکات پیوندتان را مستحکم کنید. به مدینه هم که رفتند، جنگ بدر و احد که اتفاق افتاد یا جنگ احزاب که با جمعیتی سه برابر خودشان محاصره شدند، باید به شدت میجنگیدند تا بتوانند دوام بیاورند. پس خداوند در قرآن می‌فرماید «وقاتلُوا فی سبیل الله الذین یُقاتلونکم ولا تَعتدوا إن الله لا یحبّ المعتدین» . یعنی در قرآن جنگ هست. با چه کسانی؟ اولا در راه خدا، دوم با کسانی که با شما می‌جنگند و سوم این‌که تجاوز نکنید. اگر از شهرتان بیرون‌شان کردید، نمی‌توانید تعقیب‌شان بکنید. برای اینکه «ان‌الله لا یحب المعتدین» خدا معتدین را دوست ندارد. یا در جای دیگر می‌فرماید اگر این دفاع مردم نبود همه مراکز دینی از بین می‌رفت و این قدرت‌مندان و سلطه‌طلبان همه چیز را ازبین می‌بردند. [آقای سروش] در همان بخش فرمودند که عیسی نگفته که جنگ کنیم و فرمودند دو سال تبلیغ داشته. ولی عیسی یک نفر بود، مثل پیامبر اسلام نبود که ۲۳ سال تلاش کند امتی را تاسیس بکند. حضرت عیسی امتی را تاسیس نکرد که بخواهد از آن دفاع کند. وظیفه حفاظت از آن‌ها را نداشت. با همین حال در انجیل لوقا باب ۲۲ بند ۳۶ می‌فرماید هرکه شمشیر ندارد، پیراهنش را بفروشد و شمشیر بخرد. در انجیل متی باب ۱۰ بند ۳۴ می‌فرماید «گمان نکنید که من آمده‌ام صلح و صفا برقرار بکنم بلکه تا شمشیر را»، می‌گوید بین زن و شوهر بین والدین و بچه ها و دوستان جدایی بیندازم. یعنی وقتی حق و باطل مطرح می‌شود، مواضع باید روشن شود. من نیامدم صلح و آشتی و بگو-بخند کنم، جدی‌ست این مساله. قرآن هم می‌فرماید عیسی هم وقتی کفر را با تمام وجود احساس کرد گفت چه کسانی یاران من در راه خدا هستند. اعلام کردند که ما نصرت می‌دهیم تو را در راه خدا. بنابراین در قرآن هم اشاره شده که او آماده بود برای یک دفاع با شمشیر و دفاع مسلحانه از موجودیت افرادی که داشت.»عبدالعلی بازرگان، بخش‌نهایی انتقادات خود را به موضوع  «گفتمان سلطانی» ، «عذاب»، «شکنجه» و «پیش بردن اسلام با شمشیر» و «ذبح» در سخنان سروش اختصاص داد و گفت: «[آقای سروش] در جای دیگر می‌فرمایند: خداوند یک ارباب نسبتا عبوس و خشنی‌ست که باید در مقابلش به سجده افتاد و همواره او را تقدیس کرد و از عذاب و خشم و شکنجه او ترسید، کلمه «عذاب» در فارسی معنای شکنجه می‌دهد و شکنجه مالامال از خشم و خشونت است و این تعبیرات سراسر قران را فراگرفته است. [امابر خلاف آقای سروش]  من فکر نمی‌کنم که عذاب معنای شکنجه داشته باشد. در سوره قلم که داستان آن باغداران بخیل را مطرح می‌کند که وقتی باهم هم‌سوگند می‌شوند که صبح بروند میوه‌هایشان را بچینند تا کسی از این فقیران و مستمندان نیاید و تقاضایی بکند. این‌ها می‌روند و می‌بینند شب یک طوفانی آمده و میوه‌هایشان ریخته و تلاش یکساله‌شان از بین رفته است. قرآن  از این ماجرا نتیجه‌گیری که می‌کند، می‌فرماید «کذلک العذاب ولعذاب الآخره أکبر لو کانوا یعلمون».  یعنی عذاب همین است که می‌بینند، حاصل یک‌سال خراب شده و عذاب آخرت هم همین شکل است ولی بزرگ‌تر؛ اگر علم داشتید. به عبارتی دیگر یعنی  در دنیا وقتی خودتان تجربه می‌کنید که چطور دست‌تان خالی می‌ماند، در عمر هفتاد-هشتاد ساله هم اگر کاری نکرده باشید، دست‌آوردی ندارید. یعنی «عذاب» بازتاب عمل خود انسان است. مثل مدرسه که وقتی کسی نمره نمی‌گیرد و رد می‌شود، عذاب می‌کشد. در مدرسه وقتی کسی نمره می‌گیرد مدرسه نمره را می‌گوید و آنها فقط اعلام می‌کنند چه کسانی قبول شدند چه کسانی تجدیدی هستند، ولی آنها هیچوقت سر خود عمل نمی‌کنند، نظام مدرسه است که عمل می‌کند. قرآن به وضوح گفته که عذاب هست. سوره پانزدهم آیه پنجم می‌گوید پیامبر به بندگانم خبر بده «انی انا الغفورالرحیم» (غفور و رحیم صفت است.) ولی عذاب من هم دردناک است اما عذاب دیگر صفت خداوند نیست. همان‌طور که هیچ معلمی نیامده برای آزار و اذیت شاگردها، هیچ موسسه تعلیم و تربیت تاسیس نشده برای رد کردن کسی و هدف قبول شدن همه ست. ولی حکمت ایجاب می‌کند که به هرکسی سهم خودش را بدهند. ما همه در گرو اعمال خودمان هستیم. پس اگر قرآن از عذاب الیم می‌گوید چون همه افعال و نیروها و انرژی ها به خدا برمی‌گردد، [آن‌را] به خودش نسبت داده، ولی خدا می‌گوید مطلقا به کسی ظلم نمی کند ولی عمل خودش است. قرآن البته در جای دیگر می‌گوید خداوند همه گناهان و خطاهای تو را می پوشاند، توبه وجود دارد و هر وقت بخواهید می‌توانید برگردید اما شدیدالعقاب هم هست. «عِقاب» یعنی چیزی که از عمل میاد. عقوبت هم همین است در تعقیب عمل شما. چنان‌چه در الگوی غذایی ما هم همین است که اگر رعایت چربی و قند و… را نکنیم سختی و عذاب می‌کشیم و هزاران عامل دیگر. کدام نظام سیاسی در دنیا وجود دارد که فاقد حساب و کتاب باشد؟ آیا این اصولا خدمت به بندگان نیست که اگر تلاشی نکنی، متناسب با یک قاعده و نظمی، عوارض اعمالت دامنت را می‌گیرد؟ آیا این نعمت است است یا خسران؟ و  یا ایرادی که بشود در دین گرفت؟ خداوند آسمان و زمین را به حق آفریده که هرکسی به نسبت تلاش خودش نتیجه را ببرد. اما نکته اینجاست آیات بهشت و جهنم از مشابهات قرآن است. قرآن بارها هم گفته هیچ نفسی نمی‌تواند آنچه مربوط به آینده است را امروز درک کند. بخش عمده آن به‌صورت نکره آمده و مسایل مربوط به آینده را با زبان ساده بیان کرده است، جنان‌که گفته‌اند: چونکه به کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد.نکته دیگر هم درباره ذبح هست که [آقای سروش]می‌فرمایند پیامبر با ذبح و شمشیر و قدرت کارش را پیش برد تا نظرش را جا بیاندازد. [اما برخلاف نظر ایشان] من دو آیه بیشتر در قرآن ندیدم که در مورد«ذبح »آمده باشد. یک جا می‌فرماید: «فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب» موقعی که برخورد کردید به کسانی که کافر شدند. در  اینجا «کافر» به معنای عقیدتی نیست،  بلکه همان‌هایی  هستند که ضد اسلام بودند و شکنجه و کشتار می‌کردند. در جنگ اگر با آنها تلاقی کردید می‌گوید فضرب الرقاب. رقاب گردن زدن است. در جنگ که حلوا تقسیم نمی‌کنند. در جنگ امروزی هم موشک و بمب بر سر دشمن می‌اندازند. می‌گوید اسیر کنید و در بند بیاندازید و یا آزادشان کنید از موضع قدرت و یا فدیه بگیرید. برای چه این شدت عمل را می‌گوید؟ برای اینکه جنگ و تجاوز را تمام کنند. […] و  در جای دیگر و در سوره انفال آیه ۱۲ می گوید وقتی برخورد کردید «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ » این‌جا برخورد در جنگ است. می‌گوید گردن‌هایی که به روی شما کشیده شده یا پنجه‌هایی را  که شمشیر تجاوز بر شما کشیدند، قطع کنید. بلی ازین جهت قرآن به شدت در مورد جنگ جدی است، ولی جنگِ تهاجمی نیست و همه جنبه دفاعی دارد،  برای حفظ اقلیتی که به پیامبر گرویده بودند.»

عبدالکریم سروش از«تفطن» خود در قرآن  گفت و با اشاره به یکی از مقالات خود که در سال ۲۰۰۷ در ترکیه ارائه کرده است، قرآن را کتاب «خوف و خشیت» نامیده و گفت در اسلام ما «نقصان محبت» داشتیم و تصوف آن را به اسلام افزود: «مقاله‌ای که در آن‌جا ارائه کردم این بود که ما در اسلام یک چیزی را کم داریم و آن نقصان محبت است که تصوف آن را به ما داده است. قرآن در واقع کتاب خوف و خشیت است. در واقع تا قبل از تصوف ما این دیانت با یک بال می‌پرید و این یک بال موجب افول و سقوط او می‌شده است. تصوف ما چنین مضمونی را زنده کرد و به صحنه آورد. […]تصوف عشقی همان چیزی بود که اسلام را واجد دو باله کرد. یکی بال خوف و خشیت. که قویا در قرآن وجود دارد و از عشق و محبت کمبود دارد. و بال عشق و محبت که صوفیه آن را به وجود آوردند، خصوصا تصوف خراسانی ما به قوت آن را مطرح کرد و حقیقتا یک جریان مبارکی را در بستر دیانت اسلامی و تمدن و فرهنگ اسلامی جاری کرد. این نکته‌ای بود که من مفصلا توضیح دادم در سخنرانی، که اگر قرآن را خشیت‌نامه بنامیم، مثنوی و دیوان شمس را باید عشق‌نامه بنامیم و در تمام این‌ها می‌بینیم که نکته اصلی و فربهی که در مثنوی و دیوان شمس است، همان رابطه عشقی بین خدا و بنده است. صوفیان ما کاشفان حسن خداوند بودند و در برابر این حسن جز عاشقی نمی‌توانستند بکنند.»قدرتهایی  بیرون از دین وجود دارند و سایه شان بر سر دیانت، رشد دیانت، فهم دیانت و حتی تولد و تکون خود دیانت یعنی در زمان خود رسول، میافتد و به او شکل میدهد. این نکته پاک در قبض و بسط مورد غفلت بودهاین نواندیش دینی افزود :«در قرآن خداوند یک ارباب نسبتا عبوس و خشنی ست که در مقابلش باید سجده افتاد، همواره او را تقدیس کرد و از عذاب و خشم او و شکنجه او ترسید. اینجا کلمه شکنجه را مخصوصا به کار بردم زیرا ما در فارسی بعضی از کلمات را داریم که بار معنایی آن را خوب حس می‌کنیم اما وقتی به زبان دیگر می‌بریم یا از زبان دیگر می‌آوریم مفهومش را به خوبی درک نمی‌کنیم. یکی از اینها کلمه عذاب است. ما در قرآن زیاد داریم که در روز قیامت خداوند بندگان را عذاب می‌کند اما توجه نداریم که کلمه عذاب در فارسی معنای شکنجه می‌دهد. ما اگر از همان روز اول عذاب را شکنجه ترجمه می‌کردیم، اصلا تصویر و تصور دیگری برای ما پیدا می‌شد. «عذاب» امروزه یک واژه تلطیف شده‌ایست که ما به کار می‌بریم. یعنی تصور کنید یک تنبیه دردناک. واقعا تنبیه دردناک خیلی لطیف است ولی «شکنجه» داخلش مالامال از خشم و خشونت است و این تعبیرات سرتاسر قرآن را فرا گرفته است. این تفکیک بین تصوف عشقی و مفهوم خشیت در قرآن در درجه اول نزد من تفکیک بود در فرهنگ اسلام که چنین اتفاقی افتاده است. فی المثال گویا که برای پیامبر آن چهره رحمان و رحیم، تعالی به مفهوم عشق پیدا نکرده است؛ گرچه که گفتند «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» رحمت همه چیز را فرا می‌گیرد، و غضب الهی بر زیر سایه رحمت است، با همه این احوال بر عشق آن چنان که باید تاکید نرفته است. این را عرفای ما تعمیم کردند و به میدان آوردند.»………..

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا