گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » افتخار تراژیدیی “طاهره!” به جنگجویان تشنه ای قدرت!
افتخار تراژیدیی “طاهره!” به جنگجویان تشنه ای قدرت!

افتخار تراژیدیی “طاهره!” به جنگجویان تشنه ای قدرت!

یادداشت نواندیشی : داستانی را که مطالعه می فرمایئد و یاهم درصورت امکانات در دست داشته می شنوید قصه تلخ ودرعین حا ل عبرت انگیزی است که به قلم میا عبدالصبور یکتن از فرهنگیان نامور و فعالان اجتماعی حقوق بشربرشته تحریردرآمده است و خود با لمس کردن رنج های زندان پلچرخی به این نتیجه رسیده است که باید در گام اول علل وانگیزه انجام  یک جرم و جنایت را با مطالعه عمیقی از محیط زیست و قلمروجغرافیاویی که درآن جنایت بؤقوع می پیوندد دریافت که بدون ریشه یابی عوامل ؤقوع جرائیم هرنوع قضاوت ما نسبت به ؤقوع هرگونه جرم وجنایت ناقص خواهد بود . که بدون شک برچگونگی  مبارزه پیگیر نهاد های مسؤل ضد فساد و جنایت تأثیر مستقیمی دارد هرچند میا عبدالصبور نویسنده ارجمند این یادداشت خود با ظرافت  ادبی به این پهلوی جرم وجنایت اشاره ای داشته است با آنهم تربیون نواندیشی با سپاس از این همکار فرهنگی یادداشت متذکره را با شما خواننده گان ارجمند شریک میسازدطاهره مهاجر افغان پدرش از ولایت غور و مادرش از هرات است، این دختر کم بخت بعد از آنکه پدرش را تفنگداران به قتل میرساند در سن یک سالگی با مادر، مادر کلان و پدرکلان به ایران مهاجر میشود. این دختر توسط باند مافیایی در شهر مشهد به عمل گدایی در سرک ها سوق میشود و بعد در سنین ده سالگی مردان محل وحشیانه در کوچه و بازار هر روز از او استفاده جنسی میکنند، این دخترک در عین حال به مرض Epilepsy یا “مرگی” و مرض روانی هم مبتلا است.

با این دختر در سن ۱۳ سالگی یک مرد مهاجر افغان که حدود پنجاه سال عمر دارد و مدت ده سال را در زندان پلچرخی سپری نموده بود و میخواست از طریق ایران و ترکیه به اروپا مهاجر شود با وساطت پدر کلان این دختر و مردم آن محله شهر مشهد با این دختر خوش صورت اما معلول و مریض نکاح میکند که بعد از چندی این مرد و این دختر توسط حکومت ایران رد مرز میشوند و حالا این دختر معلول که هژده سال سن دارد از این مرد پنجاه ساله دارای دو طفل است و در ولایت بامیان زندگی دارد. ماجرای بیشتر این داستان تراژیدی را در   “اشک و لبخند”  به تماشا گیرید.
امید که با تماشای قسط اول نه قضاوت کنید و نه از تماشای قسط های بعدی آن دلسرد شوید، اینکه بالای این دختر بدبخت در افغانستان توسط این کمک رسانان و موسسات چه واقع میشود جز خدا و خودش میداند و بس.از همه زشتر اینکه برادر شوهرش دیوانه است و این دختر مظلوم را تا سرحد مرگ لت و کوب میکند. دل سنگ باید داشت که این داستان را دید و نه گریست.یاالله! تشنگان قدرت و جنگجویان جاهل را به غضب خود گرفتار کن. باور به خدا کنید که مانند قضیه بانو طاهره در زمان جنگهای داخلی کابل ده ها قضیه مشابه آنرا در کمپ جدید اکوره ختک زمانیکه با موسسه بین المللی نجات (آی آر سی) مصروف کار بودم با چشمان گنهگار خود دیدم که همه آن چشمدید ها را در روز قیامت به خدای خود قصه میکنم.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا