گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » امام ابوحنیفه شهید راه آزادی!
امام ابوحنیفه شهید راه آزادی!

امام ابوحنیفه شهید راه آزادی!

یادداشت  نواندیشی : نوشته ای را که مطالعه می فرمائید به قلم جناب احمد ذکی خاورنیا  یکتن از روشنفکران دینی جامعه افغانستان در باره سجایا و مناقب امام ابو حنیفه رحمت الله علیه که از امامان آزاد اندیش و مظلوم در تاریخ اسلام بوده  برشته تحریر درآمده است  البته چنانچه نویسنده این مقاله نیت وانگیزه نگاشتن این مقاله را برخلاف معمول نگاه منتقدانه به تاریخ دانسته است تا  بدینوسیله بتواند جامه قدسیت را از تاریخ و حاکمیت آن بردارد و خویشتن را از تسلط تاریخ برهاند وآنرا از مطلق به نسبی تقلیل دهند و از ایده مقدس ، به ماده علمی سوق دهند که قابل تحلیل وارزیابی باشد . البته چنانچه جناب  نویسنده خود  استفاده از مقالات دکتورعبدالحکیم صادق الفیتوری مدیر مرکز اسلامی درمانچستر انگلستان  که اکنون ریاست مرکز اسلامی شهر مانچستر بریتانیا را بر عهده دارد و از دانشمندان به نام جهان اسلام محسوب می شود به عنوان منبع و مأ خذ این مقاله ذکر نموده خود یک اقدام تحسین آمیز است بدون شک امام ابوحنیفه در روزگاری که دست به استخراج و کشف اصول و مناسبات زندگی حقوقی ، اقتصادی و سیاسی جامعه آن روزگار زد یک گام بسیار مهم عقلانی و اجتهادی بود که در تاریخ علم باید از آن قدردانی بعمل آید و اینجاست که وی را باید به عنوان بنیانگذار اصلی تدوین فقه تاریخی دانیست که برای  ما و  نسل های آئنده جوامع اسلامی حائزاهمیت فروان است .

بدترین نوع دفاع از حضرت امام ابوحنیفه از زبان کسی که برای دشمنی با آنحضرت اکثرأ در خطابه های خود برخلاف روح اصلی اندیشه های حضرت امام سخنرانی می کند .!!

اما نباید فراموش کرد که نیازهای امروزی بشر با توجه به پیشرفتهای  روزافزون جامعه  و تکامل سریع السیر انسان در تاریخ معاصر نه میتوان آنچه را که آئیمه بزرگوار وفقهای ارجمند تاریخ  در قلمرودیگرجغرافیاها برای زندگی مدنی، حقوقی و اقتصادی انسان استخراج نموده و فتوی داده اند کافی شمرد.زیرا می بینیم که انسان امروزی با تصاعد هندسی برطبیعت وهستی تسلط می یابد  ودیگرآن انسانی نیست که اسیرمناسبات زندگی قرون ؤسطائی  بوده باشد وآن مناسبات را رهنماو عصای راه حرکت بسوی آئنده خود بداند بلکه برمبنای اصول زرین ومحکم دینی یعنی (توحید وعدالت )  و با عصای اجتهاد پویا و دینامیک جمعی  قوانین تازه ای را برای مدیریت مناسبات سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی هر جامعه  استخراج می دارد .

همان ملا قاهری که خود را از پیروان امام ابوحنیفه می پندارد و  با چنین ماهیت ضد اسلامی و جنایتکارانه با دین اسلام دشمنی می کند .!!

اما سخت مراقب باید بود که نخستین دشمن چنین  گفتمان عدالت خواهانه کسانی اند که خودرا علمبرداران راه حضرت امام ابوحنیفه (رح) می دانند و درزیر چتر آن جنایا ت زیادی از حاکمان و دغل بازان را توجیه مینمایند . برای جناب احمد ذکی خاورنیا از خداوند بزرگ توفیق می طلبیم تا در راه روشنگریی و عدالت گام های بیشتر و مؤثر تری بردارد . نواندیشی نیز با کلیپی از فیلم آخرین روزهای زندگانی امام ابوحنیفه  (رح )را خدمت شما عزیزان تقدیم میداریم .

______________________________

در این نبشه بنا نیست که از مناقب وسجایای امام امامان ابوحنیفه النعمان سخن بگوییم بلکه می خواهیم بر خلاف معمول قرائت منتقدانه از تاریخ داشته باشیم تا بدینوسیله جامه قدسیت وملائکی را از تاریخ وحاکمیت ان برداریم وخویشتن را از تسلط تاریخ برهانیم وان را از مطلق به نسبی سوق دهیم واز ایده مقدس، به ماده علمی ای سوق دهیم که قابل تحلیل وارزیابی باشد تا از این طریق خواننده را از حاکمیت تاریخ وسمبل های ان خلاص کنیم. باید گفت که چنین قرائتی از تاریخ به معنای بی ارزش ساختن ویا بی ارزش نشان دادن رجال برجسته ان از نگاه علم ودین نیست بلکه در قدم اول سهم گیری در پرده برداشتن از وسائل ازاد سازی خود از تسلط تاریخ بوده ودر قدم دوم گامی است برای مرتب ساختن کلیات قران موافق مقاصد رسالت پیامبر اسلام نه موافق مقاصد کسانی که تاریخ را ساخته اند.امام ابوحنیفه رحمه الله در سال ۸۰ هجری قمری در کوفه متولد شد ودر سال ۱۵۰ جهان فانی را وداع گفت، وی بنیانگذار نخستین مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است. ابوحنیفه در کودکی شاهد وضعیت سیاسی ودینی ای بود که در ان ازادی به بند کشیده شده بود وازادی خواهان به بهانه های مختلف به دار کشیده می شدند واصل احترام به رای دیگران زیر ساطور دیکتاتور نامداری مانند حجاج ثقفی والی عراق کوفته شده بود، شخصی که از تمام وسائل برای کشتار وطرد مخالفان سیاسی خود استفاده کرد ودر این زمینه سرامد روزگار خود شد، وحتا به یاران واصحاب پیامبر هم رحم نکرد بلکه با وسائل گرم وسرد مخالفان استبداد وعاشقان ازادی را از صحنه برداشت مانند صحابی جلیل القدر جابربن عبدالله وانس بن مالک وسهل بن سعد ودیگر دعوتگران.در چنین فضایی که استبداد از در ودیوار جامعه اسلامی می بارید امام ابوحنیفه برای برگرداندن ارزش های از بین رفته که همانا ازادی واحترام به رای دیگران بود وارد میدان مبارزات بی امان شد، ومی خواست تا با دیگران بر اصول قرانی وتطبیقات نبوی در زمینه ازادی تعامل نماید وارزش های اسلامی ای را که در زیر سایه حکومت های استبدادی داشت از بین می رفت، احیا کند. امام به حلقات درس علمای مختلف حضور می یافت ودر بازار کار وتجارت هم رفت وامد داشت، تا اینکه توانست میان طلب علم وتجارت جمع کند. واین تجربه تجارتی وی را برای اجتهاد در زمینه معاملات مالی واحترام به حقوق دیگران کمک شایانی کرد؛ به همین لحاظ معتقد به کشتن مخالف سیاسی نبود وبرای زنان حق تولی مناصب قضائی وسیاسی را می داد ومیان زنان ومردان در عقد نکاح ومسائل دیگر مساوات قائل بود وجایگاه عقل وتفکر واظهار نظر واحترام به دیدگاه دیگران را بالا برد تا انجا که می گفت:« الهی کسیکه در برابر گفته های ما دل تنگ می شود، اما دل های ما برای گفته های ان ها وسیع وفراخ است».با این روش امام برای برگرداندن ارزش ازادی واحترام وکرامت انسانی که زیر چکمه های حکومت های استبدادی اموی وعباسی له شده بود مبارزه می کرد، واین کار باعث شد تا دوگروه هجوم بی رحمانه ای بر علم و دین و زندگی و وجودش راه اندازی کنند، گروه اول نمایندگان حاکمیت سیاسی اموی وعباسی وگروه دوم برخی از فقهای حاکمیت سیاسی مانند ابن ابی لیلا وابن شبرمه وبرخی از اهل حدیث. اهل حدیث کارشان به جایی کشید که افراد متعصب واوباش را برای دشنام دادن وتفکیر ومرتد وزندیق خواندن امام ابوحنیفه تشویق می کردند خطیب بغدادی در تاریخ خود می گوید:«مردی نزد ابوحنیفه در مسجد خیف امد وبرایش گفت: تو می گویی که حسن اشتباه کرده است ای فرزند زن زنا کار؟، ودر تاریخ ابوزرعه امده است که سفیان با ابوحنیفه حرف نمی زد وقاضی سلمه بن عمرو بر فراز منبر می گفت: خدا ابوحنیفه را رحمت نکند، ومطیع گفت: همراه ایوب در مکه بودیم که ابوحنیفه امد، ایوب گفت: برخیزید تا درد واگیر وی ما را نگیرد. سفیان ثوری گفت که ابوحنیفه موثق ومامون نیست، دوبار از وی خواسته شد تا توبه کند.

وکیع بن جراح برای یحی به صالح گفت: ای ابا زکریا از رای برحذر باش؛ زیرا من از ابوحنیفه شنیدم که می گفت: بول کردن در مسجد بهتر است از برخی قیاس های اهل رای. ابن عیینه گفت: کار مردم سربراه بود تا اینکه ابوحنیفه در کوفه وبتی در بصره وربیعه در مدینه ظهور کردند، به ان ها نگاه کردیم دیدیم که همه شان از فرزندان اسیران جنگی امت های دیگر بودند!!.

(نگاه کنید: به تاریخ بغداد ترجمه أبی حنفیه).این گروه همواره عوام الناس را در برابر امام ابوحنیفه می شورانیدند وخلفا وزمامداران را در برابر صاحب عقل و رای تحریک می کردند ابن ابی لیلی برای ابوحنیفه گفت: گواهی ات را هرگز قبول نمی کنم. وسفیان ثوری به وی گفت: هرگز با تو حرف نمی زنم. وشریک گفت: اگر زمام امور بدست من بود گردنت را می زدم. حسن بن صالح گفت: بر من حرام باشد که در رویت نگاه کنم ودیگری گفت: با ابوحنیفه چه کار دارید او وفات کرد در حالیکه جهمی بود.(تاریخ بغداد)اما گروه دوم دشمنان ازادی واحترام به دیگران و زندگی انسانی همانا شاهان وخلفا وزمامداران بودند، انچه از تاریخ دانسته می شود این است که اتحاد سیاسی دینی ای میان امیران وعلما ویا میان قلم وشمشیر وجود داشته است، قلم هایی که نصوص واراء دینی ای از خود ساخته تا به حاکمیت های سیاسی غیر مشروع مشروعیت بخشند وبرای نظام وراثتی قدسیت قائل شوند ودر دعوت به سمع وطاعت از زمامداران مبالغه وغلو کردند ودر روشنائی چنین روایت های ساخته وپرداخته ملاهای درباری تمام انواع استبداد وطغیان وسلب ازادی واز بین بردن مخالفان مشروعیت دینی پیدا کرد، وبر تمام مخالفان سیاسی وفکری خود برچسپ هایی مانند باغی مرتد زندیق جهمی و … زدند تا از این طریق به تصفیه ان ها بپردازند.در برابر این توطئه دینی سیاسی امام ابوحنیفه به این باور بود« کسیکه صاحب مال باشد صاحب استقلال در فکر وزبان خواهد بود» به همین لحاظ از زمان طلبگی همواره تلاش می کرد تا استقلال عقلی واستقلال مالی داشته باشد تا بتواند مستقلانه زندگی کند ومستقلانه باندیشد وچنین هم کرد واین باعث شد که از حاکمیت اموال سیاسی که از طرف خلفا وپادشاهان به دیگران داده می شد بدور باشد، بر وی مال وجاه ومنصب را پیشنهاد کردند اما وی تمام ان ها را به پشت دست زد، واین باعث شده بود که هر دو گروه را با کمال ازادی مورد انتقاد قرار دهد، همانگونه که عقل فقهی حشوی نقلی را نقد می کرد حکومت استبدادی کسروی را نیز مورد انتقاد قرار می داد، واین باعث شد تا خلفا وهمپیمانان شان بر وی کینه گیرند واز فتوا دادن او را منع نمایند.

انچه باعث بحرانی تر شدن وضعیت شد این بود که گروه اول(ملاهای درباری) ابوحنیفه را متهم کردند که احادیث رسول خدا را رد نموده ودیدگاه عقلی را ترجیح می دهد، به این نکته نیز عجالتا باید توجه کرد که ابوحنیفه هیچگاهی حدیثی را که از رسول خدا به صحت رسیده باشد را رد نمی کرد، اما زمانیکه وی دید که روایت احادیث پیشه وفراورد سیاسی برخی ها گردیده وراویان ومحدثان در خدمت سیاست خلفا وراه ورسم ان ها در برابر مخالفان شان قرار گرفته اند، گفت ما جز سنت مشهور ویا سنتی که مخالف نص قرانی نباشد را نمی پذیریم، به همین لحاظ در باره وی گفته شده است که فقط هفده حدیث را حفظ داشته است!! سپس این گروه اتهامات خود را بر ابوحنیفه ادامه دادند وگفتند که او قرانی، خارجی، جهمی ومرجئی و… است.گروه دوم( حاکمیت سیاسی) در اواخر عهد اموی تلاش کرد تا ابوحنیفه را برای پذیرفتن منصب قاضی القضات متقاعد سازد وهدایا وبخشش های خلفا را بپذیرد اما امام زیر بار نرفت، به همین لحاظ وی را زندانی کرده وسخت شکنجه نمودند تا اینکه صحتش در زندان به وخامت انجامید، واز زندان رهایش کردند ابوحنیفه سرزمین اصلی خود را ترک کرد و به حجاز رفت. زمانیکه عباسی ها قدرت سیاسی را در دست گرفتند وباز علمای دینی با ان ها همپیمان شدند، ابوحنیفه بازهم بسان گذشته به انتقاد انحرافات دینی سیاسی واخلاقی ان ها پرداخت اما علمای دیگر با حاکمیت عباسی همکاری کرده وفتواهایی هم به میل ان ها صادر نمودند؛ به همین لحاظ حاکمیت عباسی تلاش کرد تا ابوحنیفه را با پذیرفتن هدایا وتولی منصب قضا متقاعد سازد تا از شر عقل وزبان او که به ازادی وظلم ستیزی دعوت می کرد، راحت شوند اما امام بازهم زیر بار نرفت وهمواره به احیا واعاده ارزش ازادی واحترام به رای دیگران وعدم پذیرفتن قدرت وراثتی وعدم استفاده ابزاری از دین بخاطر رسیدن به اهداف سیاسی دعوت می کرد.

امام با این کار در حقیقت شمشیر حقیقت را در روی حاکمیت سیاسی وهمپیمانان دینی ان ها کشیده بود، به همین لحاظ مورد تکفیر وتفسیق اتئلاف شمشیر وقلم قرار می گرفت.این موضعگیری جوانمردانه ومعتقدانه امام باعث نارضایتی هر دو گروه سیاسی ودینی گردید، گروه سیاسی دستور داد تا امام زندانی شود ومورد شکنجه قرار گیرد وگروه دینی در علم ودین او طعن وارد کرد، وهمین بود که به زندان انداخته شد ودر تاریکی زندان بسر می برد تا این که وضعیت صحی اش بد شد واز زندان به خانه اش برده شد امام زفر می گوید: دیری نگذشت که نامۀ منصور به عیسی بن موسی امد که ابوحنیفه را نزد من بفرست زفر گفت: عیسی امام را به بغداد برد وبه مدت پانزده روز زنده ماند تا اینکه منصور وی را زهر خوراند ودر اثر ان به عمر هفتاد سالگی وفات کرد.

ودر کتاب المحن ابی العرب امده است که خود خلیفه با دستانش امام را زهر خوراند که در اثر ان وفات کرد!! وذهبی به عبارت لطیفی می گوید: که با نوشیدن عسل مسموم، امام شهید شد. جالب تر از همه اینکه خلیفه پیش از همه برای ادای نماز جنازه بالای جثمان مبارک امام ابوحنیفه حضور یافته وجنازه اش را امامت کرد!!اینگونه ایده ازادی واحترام به دیگران در زمان امام ابوحنیفه به دست همپیمانان شمشیر وقلم ترور شد. کسانی که امامت وراثتی وامامت دینی را پایه گذاری کردند وبر ان جامه قدسیت زیر عنوان اجماع وتاویل نصوص دینی پوشانیدند. ابن حزم می گوید: منصب قضا هم وراثتی شد. وجاحظ می گوید: سزاوار چنین نظامی بود که با مرور چند روزی حتا فقیهی از فقها، حاکم یکی از شهرها گردد دران صورت وای به حال کسیکه به قدرت وی وقدرت اجماع خروج کند، اگر می کرد جسم وعقلش با هم مورد شکنجه قرار می گرفت. وراست گفته است انکه گفته است: ایا کس دیگری جز پادشاهان و راهبان دین را به فساد کشانده اند!!.

ترور ارزش های انسانی به وسیله ائتلاف شمشیر وقلم باعث شد که عقیده جبر در سایه عقب ماندگی معرفتی واستقرار عقیده قدری زیر حاکمیت استبدادی سیاسی رونق یابد واین باعث شد که اراده مردم در معرفت شناسی وسیاست تمایل به تعظیم حکومت های استبدادی در حوزه سیاست وتعظیم تقلید ونقلگرائی وتقدیس میراث گذشتگان بدون نقد وبررسی گفته های شان در حوزه معرفت شناسی رونق یابد، واین چیزی است که بخش بزرگی از مسلمانان در دنیای معاصر زیر پرچم فهم کتاب وسنت مطابق فهم سلف به ان مبتلا اند، ومقتضای چنین منطق این است که مقاصد وحی را گلو می برند وکلیات رسالت محمدی را بر صخرۀ تاریخ وحاکمیت ان ذبح می کنند!!در پایان باید سخن گهربار حضرت امام را تکرار کرد وگفت: «الهی هرکس که سینه اش در برابر گفته های ما تنگ می شود،اما سینه ما در برابر ان فراخ خواهد بود»(۱) در این مقاله از مقالات عبدالحکیم فیتوری ستفاده کردم.

( ۱) دکتورعبدالحکیم صادق الفیتوری مدیر مرکز اسلامی درمانچستر انگلستان

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا