گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » اشکها و تبسم های اندوهبار!
اشکها و تبسم های اندوهبار!

اشکها و تبسم های اندوهبار!

در یکی از سحرگاهان، یک تن از یارانم که همواره رعایت حرمت ام را داشته و خویش را صاحب من و من را بردۀ خود ننامیده است، آه سردی از دل زار بر آورد، اشکها و تبسم های اندوهبار نا تمام را که من و دل او، همرازانه برکاغذ نهاده بودیم، نگریست. باری، مرا در آغوش کاغـــذ نهاد و پنجره را گشود و بیرون ها را دید. لحظه هایی را با چندین زمزمــه گوناگون سپری نمود:

“دردمنــــدی مــن ســوختــۀ زار و نــــزار

ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست.”

(۱)

… وز هیبت قلم

فرعون اگر به تخت نلرزد

دیگرجهان ما به چه ارزد؟(۲)

آهسته در گوش کاغذ گفتم: نا امیدش ننگریم.در حالی که پنجره همچنان گشوده بود و او با شب نشینی وبیدار خوابی دست وگریبان، چشم اش به این همدلی وهمرازی ما افتاد که مدتها پیش در روی کاغذ عزیز، از دیوار خانه سخن میگفت:”به هنگامی که ابراهیم در آتش میسوخت، گنجشک را دیدند که دهن پرآب کرده به سوی آتشگاه می برد. کسی گفتش: آتش انبوه است و دهان تو کوچک، رنج بیهوده می بری، گفت: ابراهیم میسوزد وگنجشک نمیتواند بیکار بنشیند”

__________________________________________

۱: مصرعی از غزلیات حافظ شیرازی شاعر بزرگ زبان و ادبیات فارسی

۲: مصرعی از شعر زیبایی بنام قدرت قلم اززنده یاد حمید مصدق

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا