یادداشت نواندیشی : چنانچه شما خواننده گان عزیز و ارجمند تربیون نواندیشی میدانید با رسالت بزرگی که نسبت به آزادی ، عدالت و استقلال انسان داشته ایم و حمل این بارسنگینی را بیش ازهرزمان دیگربه عنوان یک رسالت بزرگ دینی وملی با گوشت وپوست خویش احساس میکنیم وبا نکته بسیار ظریفی که یکی از دانشمندان بزرگ در جائی گفته است انسان گذشته در ناخود آگاهی طبیعی و غریزی خویش آسوده بوده است و الکسیس کارل بزرگترین انسان شناس معاصرنیز گفته است ؛ هنوز « انسان یک مجهول » است هرچند دامنه علم تا دورترین مرزهای جهان گسترده است اما تا هنوز در راه شناخت انسان در اول پله ایم . یکی ازعلت های اصلی این رکود و این انجماد نیز همانا نخستین دگم اندیشی درباره انسان و ارتباط آن با هستی و کائینات است که ازنخستین مأموریت انسان به حیث جانشین و خلیفه خدا درزمین تجلی یافته است طبیعی است که این هویت سنگواره ای از انسان بویژه در حوزه زندگی تکاملی بشر انسان را فاقد تکامل و هویت متناسب با شرائط جدید اقلیمی وجغرافیاوی معرفی میکند وانسان درعصر حاضرنه به عنوان یک موجود خلاق و تأثیر گزار برروند تکامل که بتواند متناسب به شرائط فرهنگی بویژه اقتصادی نقشه راه حیات سیاسی واقتصادی اش را تعیین کند،بلکه ازنظرهواداران گفتمان بنیادگرای شریعت مداریک موجود ساکت و فاقد هرنوع مسؤلیت در عصر حاضر پنداشته میشود .
شگفت انگیز است که اکثریتی ازطراحان گفتمان سنگواره ای بنیاد گرای شریعت مدار مدعی اند که اسلام دین کامل و دارای راه حل های زندگی برای عموم بشریت درهمه مکانها و تمامی زمانه هاست ولی درعمل نه میتوانند چنانچه قرآن کتاب مقدس مسلمانها درآیه مبارکه (۲۰۸ ) سوره ء بقره بصورت روشن می فرمایند که یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی و یک مکتب کامل در جهان عرضه نمایند و در بسیاری عرصه های زندگی دنباله روافکار و اندیشه های می گردند که طراحان و اندیشمندان آن از نظر جناب ملا عبدالسلام عابد و و سائر هواداران قرئت متحجرانه و بنیادگرایانه مذهبی واجب القتل اند باید گفت که دراین گفتمان « دین » نسخه جامد و مطلق است انسان و جامعه دینی ، برانسان و جامعه ای اطلاق وصدق میکند که بر اسلام تاریخی و برداشت های عقلانی انسان ماضی استوار باشد . در این قرئت دینی بویژه در نسبت دین وجامعه از مدل پروکرستی تبیعت می شود، پروکروست ، راهزن افسانوی یونان در کوه ها و گردنه ها راه را بروی کاروانیان می بست و اموال آنان را به غارت می بردند اما تنها به این کار اکتفأ نه میکرد بلکه یک تخت آهنی داشت و دستور میداد تا افراد کاروان را یک به یک بروی تخت بخوابانند ، هرکه قد واندازه اش از طول تخت کوتاه تر بود به
فرمان پروکرست آنقدر وی را از طرف پاها و سر میکشیدند تا به اندازه تخت شود و اگر قد بلند ترداشت فرمان می داد تا از ناحیه پا میزان اضافی را آره کنند ، تا کاملأ در قالب تخت آهنی جای گیرد ، از نظر هواداران این قرئت دینی اسلام تخت آهنی است که باید انسان و جامعه را در درون آن قرار داد وکم وزیاد های آنرا با برش یا کشش قالب بندی کرد که ریشه تناقض معرفت شناختی قرئت تاریخی از اسلام با انسان وجامعه معاصر در همین جاست . ما به عنوان نواندیشان مسلمان جامعه اکیدأ باورداریم و بارها با ذکر مثال های زیادی گفته ایم که قرئت بنیاد گرای شریعتمدار با اتکای مطلق ، میکانیکی و دگم به منابع فقهی احکام برده داری را به عنوان احکام ثابت و لایتغیر همه مکانی و همه زمانی تلقی میکنند .
لذا تکلیف شرعی خود می بیند که مناسبات برده داری را توجیه ، تئوریزه و تحکیم کند و با استناد برخرافات و توهومات مال و ناموس مخالفان را نیز جائز شمارند بدین سبب فقدان شناخت هویتی انسان به مثابه حلقه مهم و قابل تکریمی درهستی وکائینات با شناخت و معرفت بشر کنونی وهم با نهاد ها ومناسبات موجود تناقض پیدامیکنند . ما اکیدأ باورداریم که اساس نقد و انتقاد ، استخراج موازین از آثار موجود ، تعریف و شناخت آن موازین در قالب خرد تکامل یافته معاصر است که بشر امروزی را به پله های از سعادت و بهروزی می رساند ، درچنین مؤقیعتی منتقد هشدار دهنده است و جلوگیری کننده از اشاعه ء ابتذال . علاوه بر این منتقد باید ریشه ها را نشانه گیرد و درعصری که بد درکنار خوب زشت درکنار زیبا – بیشعوری در کنار شعور – حمق در درکنار و به نام نبوغ عرضه میشود قلم صریح و تیز و خستگی ناپذیرش را مانند شمشیری بین مرز حقیقت و وواقیعت قرار دهد . روی همین ارتباط و در جستجوی همین گوهر گرانبها ، نوشته ای را مطالعه می فرمائید که بنام « آشفتهگی در بازار نقد » بقلم جناب احمد بشیر فکرت یکتن ازاستادان دانشگاه و ازروشنفکران نامور دینی جامعه افغانستان بصورت مختصر بیان گردیده است ضمن دعا برای توفیق مزید به آن دوست گرامی تربیون نواندیشی با یادداشت کوتاه خود با شما سروران نیز شریک میسازد
_________________________
دنیای ما دنیای بسیار متفاوت از گذشته است. این تفاوت از جهانبینی تا انسانشناسی ما را فراپوشانده و از اندیشه تا رفتارهای ما را درهم پیچیده است. اگر چنانکه بخواهیم عناصر ثابت و تااینک تحوّلنایافتهیی را در مسیر تاریخ نشاندهی کنیم، جز به نمونههای بسیار شاذ و نادری دست نخواهیم یافت. این در حالیست که برای درکِ دگردیسیهای تاریخی کافی است لحظهیی چشمان خود را ببندیم و رویدادهای تاریخ را یکان یکان برشماریم. آنگاه میتوان به طول و عرض تفاوت جهان ما با جهانهای پیشین وقوف پیدا کرد. با این درآمد، دریافتِ گسستهای تاریخی و درک تفاوت لحظهیی از تاریخ که ما در آن قرار گرفتهایم با لحظات پیشینِ آن بر هر داورییی در بابِ مفاهیم مدرن پیشی دارد. گذشته از این، تعیین مراد از مفاهیم جدید و تحدید معنایی اسلام و توجیه منطقاً متقاعدکنندهی آن معنا از زمرهی مؤلفههای دیگری است که پیش از نشستن بر کرسی قضاوت در باب اسلام و مدرنیسم و نواندیشی و … بایستی بدان پرداخته شود،
چنانکه از قدیمالایام اهل منطق گفتهاند: «الحکم علیالشیء فرع عن تصوّره».نیّتخوانی یکی از شاید رایجترین متودهای نقّادی در جغرافیای ماست. بسیاریها بیتوجه به اینکه نیکگمانی در اسلام به عنوان یک اصل اخلاقی مطرح است، هر دیدگاهی را که با مسلّمات دینی و سیاسیشان ناسازگار افتد، به استعمار و دستهای پیدا و پنهان بیرونی پیوند میزنند. این رویکرد در برانگیختنِ عوام و غلبه بر خصم ممکن است مؤثر واقع شود، امّا اهمیّت چندانی در کارزارهای علمی ندارد. افزون بر آن، چنین جدلانگیزییی باعثِ دامن زدن به تفرقه، غایله برپا کردن، تخطی از یک اصل اخلاقی و در نهایت، آب ریختن به آسیاب استعمار میهواند بود. تکلیف چیزفهمان این سرزمین صرفاً برچسبزدن استعمار به آنچه که خلاف میلشان است، نیست؛ مگر اینکه دلایل متقن و قاطعی در زمینه وجود داشته باشد(اگر چنانکه شواهد کافی دال بر استعماری بودن یک جریان نیز در دسترس باشد، باز هم این مقدار برای رد آن کفایت نمیکند). نقدهایی را که در آن یک اندیشه نه به دلیل ضعف منطقی و کارکردِ ناصواب، بل به این دلیل که گویی به نیّت و غرض ناصوابی طرح شده است مورد حمله قرار میگیرد، نمیتوان برابر با معیارهای نقد علمی امروز دانست. فرض بر اینکه فیالمثل جریان نواندیشی دینی پروژهی استعمار باشد، آیا صرفِ پروژه بودن میتواند نادرستی استدلال آنها را ثابت کند؟
مثلاً آیا میتوان این گفته را که «حیات انسان محترم است» صرف به این دلیل که از حنجرهی یک غیرمسلمان یا یک قدرت استعماری بیرون شده است، نادرست دانست؟ اگر چنانکه نیتخوانی را مبنای نقد اندیشهها قرار دهیم، آنگاه -از آنجاییکه هیچ ضابطهی مورد اتفاقی برای تعیین نیت خوب از نیت بد وجود ندارد- نقد نواندیشی دینی نیز میتواند در معرض نقد و مظانِ اتهام قرار گیرد. القصه، در روزگار ما، نقد پیش از تحلیل و تحدید معنایی اصطلاحات، و نقد بر پایهی انگیزهخوانی و بیتوجه به زمینههای تاریخی یک جریان نه موجه است و نه راه گشا. وقت آنست تا نحوههای تعامل خود را با قضایا دگرگونی بخشیم و انتظارات و ایجابات زمان خود را نادیده نینگاریم.