اکتای براهنی فرزند زنده یاد رضا براهنی که در ایران به سرمی برد د ر صفحه شخصی انستاگرام خود این آگاهی را به نشر رسانده است :به اطلاع تمامي دوستان و آشنايان مي رسانيم كه بنا به وصيت رضا براهني ما وظيفه داريم كه پيكر او را به كشور بازگردانده و در ايرانه خانم زيبايش كه عاشقش بود به خاك بسپاريم. پس از انجام مراحل اداري و هماهنگي هاي لازم در روزهاي آتي اطلاع رساني خواهيم كرد. از پيام هاي تسليت مردم عزيز و كليه علاقمندان و دوستان و همراهان كه صميمانه در كنار ما هستند تشكر مي كنيم.
تربیون نواندیشی نیز درجهت بزرگداشت ازاین استوانه فرهنگی وادبی عصرحاضرشعربلندی از ایشان را که دررسای زنده یاد دکتر علی شریعتی سروده است به نشرمیرسانیم روح اش شاد و یاد اش گرامی!
دررثای مرد بزرگ علی شریعتی !
آيينههاست
و انعكاس سلسله دستان مردم است
سوسوي دعوتي است از آن سوي شب،
شبي
كان را كرانه نيست، خداوندگار نيست
بر كشتي شكستهي شب ناخداست او
مشت است در زمانهي دستان باز
باز،
دستيست كز سخاوت خود برملاست او
او را اگر گرفتي و گفتي گرفتنيست
در چنگهاي شوم تو حتي رهاست او
بيمارييِ غريب گرفتهست قوم را
بر هر وَباي شومِ زميني دواست او
وقتي در اين قيامت يغماييانِ ما
هر كس «گليم خويش بدر ميبرد ز موج»(۱)
سدي ست موج حادثه را و فداست او
گر پورزال نيست، چرا من غمين شوم؟
زيرا كه او عليست كه شير خداست او
وقت است اين سكوت درآيد ز پا به سر
افراشت باز قامت عالم، صدا ست او
از فرق مردهاي زمين در ربودهاند
اين روسپي- زنان زمان بس كلاهها
فرق است مردهاي زمان را، كلاست او
تصويري از بريدن و بُردن دارم
زين عالم جديد
وقتي تمام مردم عالم را
مثل بُراده از تن آهن بريدهاند
او سرفراز باد كه آهنرُباست او
وقتي كه گاو، طعنه به بلبل زند،
«خموش»!
گل آنكه گفت، هيچ نپرسم چراست او
با هم غريبهايم كه ناساز ميزنيم
آن نغمهزن كجاست غمش آشناست او
تاريخِ راهزن همه را جامهها ربود
كو آن رفيق پاك كه ما را قباست او؟
«وَالله كه شهر بي تو مرا حبس ميشود۲»
ما را هواي اوست كه ما را هواست او
«زين همرهان سُست عناصر دلم گرفت۳»
كو دستهاي دوست؟ كه دست رضاست اومردم،
هر يك درون آينهاي خواب ميروند
بيدار باد و باز فزون باد ياد او
چون انعكاس سلسله دستان ماست او
او زندهباد باز كه آيينههاست او
پينوشت
۱- تعبيري ازسعدي
۲ و۳- مصرعهايي ازغزلي از مولوي
توضيح: شعردر رثاي علي شريعتي، در همان سال مرگ او سروده شده، نخست در جاهاي مختلف چاپ شده، بعد در ظلالله، شعرهاي زندان، در نيويورك، بعد در چاپ جديد همان كتاب توسط اميركبير در اوايل انقلاب و بعد در كتاب غمهاي بزرگ ما در كنار مراثي مربوط به محمد مصدق، جلال آلاحمد، خسرو گلسرخي و ديگران در سال ۶۳ در تهران چاپ شده است.