گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » بحران انسانی ودرماندگی ایده الها
بحران انسانی ودرماندگی ایده الها

بحران انسانی ودرماندگی ایده الها

وقتی سیر تکاملی جوامع بشری را از بدوی ترین و ساده ترین مراحل زندگی تا روزگار کنونی در نظر می اوریم در کنار همه افت و خیز ها و در میان همه دستاورد های بشری به یک مولفه ای متوجه میشویم که در موازات همه این تحولات این جوامع در پی ان بودند و ان عنصر *قانون* است.این جوامع قدم بقدم با گذر زمان قانونمندتر و انسجام یافته تر میشوند. بشریت از اغازین روزهای تاریخ خود به این نکته پی برده بود که استحکام جامعه و بقای تمدن و زندگی انسان در پرتو قانون میسر است.این جوامع و متفکران پیشقراول ان دریافته بودند که قدرت به تنهایی ضامن بقای زندگی نیست حتی دریافته بودند که قدرت بدون قیود و حدود قانونی خود به عامل نزاع و ویرانی جوامع بدل خواهد گشت.بنابرین با دلایل کثیری که جای شرح شان درین گفتار نیست ضرورت قطعی حاکمیت قانون را دریافته بودند که این حقیقت تا روزگار کنونی به قوت خود باقیست.بر مبنای همین دلایل میتوان به این نتیجه تاکید ورزید که موقعیت برتر حاکمیت قانون نزد همه پذیرفته شده است.وقتی این قوانین از سوی اجتماعی مورد قبول قرار میگیرد و حیثیت قانون پیدا میکند صلاحیت قانون را فوق همه خواسته ها و اراده های افراد و کل جامعه میشمارند.گویی مردم در پی یک مرجع مافوق و با صلاحیتی میگردند که حکمش بر همه حتی بالاترین مقامات سیاسی و دیگر نهادها نافذ است.سوال اینست که این برتری و صلاحیت فراانفرادی و فرا انسانی قانون از کجا منشا می گیرددر حالیکه همه این قوانین ساخته و مخلوق خود انسان است.؟این انسانها اند که خود این قوانین را میسازند و در صورت لزوم انها را تغییر میدهند اما اینکه این قوانین بالاتر و بر تر از اراده و خواست افراد و گروههای اجتماعیست و صلاحیت های ان فراتر از کل جامعه قرار میگیرد از کجا ناشی میشود.چرا انسانها برتری قانون را که ساخته و دست پخت خود شان است پذیرفته اند و خود بر انها قرارداد بسته اند؟چرا انسانها به جای قانون به نیروی واقعی خود اعتماد نمیکنند و بر ان متکی نمیشوند بلکه به دنبال مرجع با صلاحیتی میروند که موقعیت و مقامش فوق همه جامعه باشد و همه در برابر ان تمکین نمایند.انهاییکه هوادار حکومت الهی در زمین اند نیز همین ادعا را دارند که احکام و دستورات خداوند فوق همه اراده ها و عقول قرار دارد که خود منفعت و مصلحت مشترک با انها ندارد.چون خداوند خود هیچ منفعت و سودی ازینکار نمی برد بنابرین حکمش از سوی همه قابل پذیرش میباشد.وقتی قوانینی از سوی همگان پذیرفته میشود و نقش قانون بخود می گیرد انگاه مرتبت و موقف قانون فوق همه اراده های افراد جامعه قرار میگیرد،این برتری و فوقیت حاصل جمع کل افراد جامعه نیست بلکه بالاتر ازانست، برای همینست که جوامع در پی صلاحیت برینی هستند که بدون معارضه از سوی همه مورد پذیرش قرار می گیرد.مساله اینست که اگر افراد و گروههایی پیدا شوند که این صلاحیت برین قانون را نپذیرند و دست قدرت شان فوق همه باشد و بخود اجازه دهند که از قانون تخلف ورزند درین صورت چه مقامی میتواند جلو انها را بگیرد.ازانچه تا اینجا گفته امد میتوان به این نتیجه رسید که بالاترین مقام تصمیم گیری در روی زمین انسان است که هم خود ضامن اجرای قانون است و هم خود مانعی در برابر ان.هیچ مرجعی با صلاحیت اجرایی بیرون از انسان دیده نمیشود.در صورتیکه این انسان با طیب خاطر خود به برتری قانون گردن ننهد و به ان خاضع نشود در انصورت هیچ امید دیگری باقی نمیماند.برجسته ترین نمونه این ادعا قدرتهای به اصطلاح متمدن غرب به سرکردگی امریکاست که چشم پر کن ترین و پرطمطراق ترین مدعی قانونیت در جهان امروز است که همه ارزشها و قوانین جهان را بی مبالات نادیده گرفته و لگدمال میکند و سازمان ملل متحد را که ظاهرا صلاحیت نظارت بر اجرای این قوانین را دارد به تمسخر گرفته است.امریکا مانند همان بچه بدماش و بی تربیت سر کوچه است که بی مهابا در برابر همه زورگویی و گستاخی میکند.چون قدرت دارد اراده همه جهان را به تمسخر می گیرد و به جهان اشکارا اعلان می کند که زور فوق قانون است.قوانین و پرنسیبها وقتی ارزش دارند که همه به انها تمکین نمایند و وقتی معنی واقعی شان را می یابند که حقوق و ارزشهای بزرگ انسانی را حفاظت نمایند.ازینجا به این نکته انسان شناسانه می رسیم که محور همه بحرانهای بشری بحران انسانیست .انسان و تمدن کنونی به ان درجه از پوچی و بی معنایی رسیده است که خود عامل بحرانهای عدیده دیگر گردیده و خود در برابر انها ناتوان مانده است.ادیان اسمانی با دعوت انسان به ایمان به خدا مدعی اند که با بیداری وجدان و حضور خدا در قلب میتوان به این بحران ها پایان داد چون رسالت برین و اخرین ایمان در اینست که با ایجاد وجدان اخلاقی و تسلیم در برابر خدا وقتی انسان اصلاح شد همه چیز اصلاح میشود.این ادیان امتیاز و برتری خود را درین میدانند که با نیروی ایمان انسان میتواند بر نفس خود حاکم شود نفسی که عامل همه بحرانهای بزرگ جهان است و با اصلاح نفس جهان همه گلستان خواهد شد.فلسفه روزه داری در ماه مبارک رمضان برای مهار کردن نفس لجام گسیخته انسان است که در محور همه بحرانها قرار دارد.نهایتا به این نتیجه می رسیم که پذیرش و اجرای همه قوانین بشمول قوانین اسمانی به تصمیم و اراده ازاد انسان بر میگردد.انسانیکه در قرن بیست و یکم و در سیطره این تمدن کیلوواتی به هیچ چیز ایمان و به هیچ قانونی تمکین ندارد به شمول خدا که برترین همه است.وقتی همه علوم و معارف بشمول معارف دینی را در می نوردیم تا راهی برای حل بحرانهای عالمگیر پیدا نماییم باز سر ما به همان سنگی میخورد که نامش نفس بی لجام ادمیزاد است که با تظاهر و تفنن با همه ایده الها و قوانین بازی میکند اما در نهایت کار خودش را انجام میدهد.هیچ پرنسیب بزرگ انسانی و هیچ قانون اسمانی نمیتواند گرهی از کار فروبسته ما بگشاید مگر اینکه انسان ادب شود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا