گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » کنفرانس دوحه و نظــایر ان تداوم شکنجه مـــردم افغانســـــتان
کنفرانس دوحه و نظــایر ان   تداوم شکنجه مـــردم افغانســـــتان

کنفرانس دوحه و نظــایر ان تداوم شکنجه مـــردم افغانســـــتان

در سقوط افغانستان به فاجعه باورناکردنی جاری امریکا متهم اصلی در میان عوامل مختلف این فاجعه شمرده میشود.اگر ما در میان همه این عوامل به عامل درونی و مسوولیتهای فردی و جمعی خویش پی نبرده باشیم شایستگی رهایی ازین فاجعه را نخواهیم داشت.بنابرین شرط اولی و اجتناب نا پذیر هر گشایش و رخنمایی هر بهبودی ایجاد و تشکل هسته ذاتی در خود ماست.بدون این سرمایه و استعداد بالفعل خودی هیچ مساعدت و همسویی عوامل بیرونی عامل نجات ما نخواهد بود.اگر هزار بار این عامل را نادیده بگیریم هزار بارشکست خواهیم خورد زیرا بازگشت به اصول و نوامیس و مشیت حاکم بر زندگی یگانه راه بهروزی و توفیق است.اگر حافظه تاریخی دیروزی مردم افغانستان پاک نشده باشد باید از شنیدن نام *کنفرانس دوحه* بر خود بلرزند.زخمی که کنفرانس استعماری دوسال و نیم قبل دوحه بر قلب همه ما زد هنوز تازه و خونریزی اش جاریست.

برای من قابل فهم نیست که عامل فاجعه چگونه میتواند راه نجات هم باشد.کاریکه در فضای جهان مدرن که دران بوق های مدنیت و حقوق بشر گوش همه را کرده است باز لرزاننده و تکاندهنده بود امضای توافقنامه سیاسی میان پرچمدار جهانی دیموکراسی و حقوق بشر با شناخته شده ترین گروه تروریستی خشونت پیشه و بدوی طالبان بود.ایا راه حل دیگری غیر از تحویل دهی سرنوشت مردم افغانستان به تروریسم وجود نداشت که امریکا انجام میداد؟این دومین بار است که امریکا با مداخلات ویرانگر و خانمانسوزش افغانستان را به گروههای تروریستی و حامیان و متولیان منطقه ای شان می سپارد.امریکا بگونه سیستماتیک و اگاهانه و طراحی شده افغانستان و منطقه را در دخمه سیاه بحران ناتمام انداخته است.هرکه این عمل امریکا را ناشی شده از اشتباه و غیر ارادی میداند خود گرفتار یک خطای راهبردی ازاردهنده ای میباشد.امریکا اگاهانه بعنوان یک قدرت فعال مایشا همین وضعیت را بر سر ما مردم اورده است.ایا با وجود درک این حقیقت تکان دهنده میتوان توقع مثبت و خیر را از امریکا داشت؟اگر ما بازهم گرفتار همین توقعات خام و بیدلیل باشیم ایا گرفتار یک پریشانی و از خود بیگانگی ویرانگری نشده ایم؟بشریت کنونی وقتی با تمام هوش و حواس عملکرد امریکا در غزه را نظارت میکنند ایا خود را در برابر یک هیولای ادمخوار لجام گسیخته قرن که هیچ ارزش و پرنسیب انسانی و اخلاقی در کارش دیده نمیشود نمی یابد و بر خود نمی لرزد؟باید اول منکر همه ارزشها و پرنسیبهای انسانی و عقلانیت سالم گردیم تا انگاه از امریکا توقع خیر و بهبودی نماییم.بربریت و بدویت روز افزون و لگدمال ساختن همه ارزشهای انسانی،اخلاقی و دینی توسط طالبان و اقدامات ارتجاعی و خانمانسوز که کشور را چهارنعل بسوی وحشت میراند خود صحنه ایست که امریکا بعنوان عامل اساسی انرا اراسته است و در ایجاد ان نقش عاملانه و اگاهانه داشته است.

برای جبران شکستها و سیهکاری های خود بعد از اراستن و گرداندن صحنه اینک با روشهای شیادانه تبلیغاتی و رسانه ای باز مردم را غافل و سرگردان میکند.دواندن مردم و مشغول کردن شان به امید کنفرانسهای این چنینی تداوم شکنجه و ازار مردم افغانستان است.از یکسو امریکا این گروه جهول تروریستی را تمویل و حمایت میکند که انرا پنهان هم نمیکند و از سوی دیگر باز به انتقاد های کاذب و بی محتوا بنام ازادیهای نامنهاد خودش و حقوق بشری مسخره خود می پردازد.این رفتار امریکا خود توهینی بزرگیست به ارزشهای ازادی و حقوق بشر و نیز گستاخی و توهینی دیگر به اراده مردم دنیا.دلخراش تر و مسخره تر ازان بوق و کرنای کر کننده بلند گوها و رسانه هاییست که هر صبح و شام باز مردم را برای طواف و سجده بدور همین کعبه فریب و سامری زمانه که واشنگتن باشد فرا میخوانند.ضرورت اول برای رهایی و بهروزی رها ساختن خود است ازین دیو و در قدم دوم بازگشت بخویشتن و اثبات شایستگی زیستی خویش.تا انگاه که این چنین اراده و هستی ما در اراده دیگران زایل و نفی شده باشد و ما دارای هستی اگاهانه مستقل از خود نباشیم رهایی و نجاتی در کار نخواهد بود.غفلت و انکار مشیت جاری در هستی به نفی و زوال وجودی خود ما می انجامد.باید اول خویش را اثبات و اراده خود را در کار کرد و انگاه از نجات و رستگاری سخن گفت.دل بستن به چنین کنفرانس هایی و نپرداختن به اراده فردی و جمعی خویش و نیز غفلت مرگ اور از مسوولیت وحدت و انسجام ملی و درین حال تکیه بر اراده دیگران فرجامی جز ذلت و بردگی ندارد.

من حالت اسفبار تر ازین نمی بینم.جوبایدن ، کفتار پیر در یکی از بیانیه هایش در سال گذشته مطلبی را در مورد افغانستان یاد اوری نمود به این مضمون که افغانستان یک جزیره منزوی محکوم در جهان است که درد شدیدی از ناکامی و شکست در پشت این سخن نهفته است اما روی دیگر این سخن بیان تراژدی افغانستان است که ما خود دران مسوولیم.ما نیازمندیم چنین سخنانی را که پشت انسان را میلرزاند بشنویم تا پند گیریم.بزرگترین و عمیقترین اثار هنری در جهان اثار تراژیک اند که تراژدی خلقت انسان در صدر انها قرار دارد.اما من به استعداد باز افرینی انسان بدست خویش ایمان دارم زیرا انسان ان پوتانسیل را دارد که بار دیگر چون ققنوس از خاکستر خویش برخیزد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا