افغانستان نیاز داشت که روی اشکال خشونت را نبیند، اما گروه خائن حاکم – دست نشانده، همه اشکال آنرا عمق و گسترش داد.نگرانی ازتشدید و دامنه تر شدن خشونت بیشتر در محراق توجه آنانی قرار گرفته، که آنرا زهری در پیکر بیمار و رنجدیدۀ افغانستان یافته اند. در اینجا این برداشت نیز سزاوار یاداوری است که برخی خوشوقت استند که طالبان دارندۀ قدرت در حکومت میشوند. همانگونه که پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ وهنگام قدرت داشتن آنها به رغم آشکارا بودن خشونت هار علیه انسانها و حتا تندیس های بودای آرام، لب روی لب نهاده و آن خشونت را نه تنها مورد انتقاد واعتراض قرار ندادند، بلکه آشکارا و یا پنهانی استقبال نیز نمودند. خشونتی که بیش از همه زن وزنده گی او را در افغانستان با تبارز تبعیض ننگین جنسیتی آماج تهدید وآزار طاقت سوز قرار داد…”