” شب در فرودگاه ماندیم. رفیع، نجیب، سربلند، گلابزوی و دیگران به هرات رفتند. نجیب بخوبی میدانست که داده های دقیق در دست دارم که دشمن ها با دور انداختن سلاحهای خود، به مساجد شهر پناه برده و درآنجا سرگرم نیایش اند. بنابرارزیابی های نخستین، شمار آنها به ۶۰۰ ـ ۸۰۰ نفر میرسید. رئیس خاد قرار بود آنها را بازداشت کند…نجیب با خاد خود دست به پاکسازی درمیان اسیران جنگی زد.جنرال پتروخالکو با پریشانی و دلهره آمده و گفت :ـ ببخشید! در هرات نجیب با “خادِ” خود دارند آدم می کشند.ـ کی را؟ اسیران را؟ـ
آری بدون دادگاه و بازپرسی!از خشونت بیش ازحد نجیب پزشک آگاهی داشتم، مگر با آنهم تصور نمی کردم پس از پخش پیامهایی که به حریف فرستاده بودیم و درآن تضمین نمودیم که هرگاه تسلیم شوند کسی آنها را نخواهد کشت، او دستور تیرباران صادر کند. این دیگر وحشیانه و ددمنشانه بود.تلاش ورزیدم جلو تیربارانها را بگیرم، مگر نجیب پاسخ داد که او بدستور مستقیم ببرک کارمل این کار را میکند…در زندگی آدمهای بی رحم و نابکار را دیده بودم، مگر نه به این پیمانه …ازسرهنگ خلیل پرسیدم:نجیب چند نفر را درهرات تیرباران کرد؟ـ بیش از سیصد نفر را …….
خلیل افزود :
این شغال گنده (نجیب) به خاطر هرات، روزی سزای خود را خواهد دید.*
*– “درپشت پرده های جنگ افغانستان ” نوشته الکساندرماریوف. برگردان به فارسی، عزیزآرانفر. ماریوف در سالهای ( ۱۹۸۰ ـ ۱۹۸۱ ) مشاور ارشد نظامی در افغانستان بود.