گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » افشـــای روزافــــزون مــــاهـــیت قبـــــــیله ای طــــــالبــــان
افشـــای روزافــــزون مــــاهـــیت قبـــــــیله ای طــــــالبــــان

افشـــای روزافــــزون مــــاهـــیت قبـــــــیله ای طــــــالبــــان

همه میدانند که طالبان در یک فضای سیاسی-اجتماعی باز و در جریان تعامل با جامعه و دیگر جناحهای سیاسی بوجود نیامده اند.هیچکدام از مراحل فکری -رقابتی و تشکیلاتی شبیه دیگر احزاب سیاسی را از سر نگذرانده اند و به هیچ عنوان نمیتوان انها را یک حزب متعارف تلقی نمود.برعکس این گروه متشکل از اطفال مدارس دینی سنتی اند که در یک چوکات منضبط و جزمی شریعت پرورش یافته و با علوم متعارف و متداول دیگر که در مکاتب رسمی دولتی تدریس میگردد هیچگونه رابطه و اشنایی ندارند.این هم فقط شامل حال رهبران طالبان میشود .بقیه طالبانی که در نقش سرباز و پیاده نظام این گروه قرار دارند،طبق گزارشها ،نود در صد بیسواد اند.همین اطفال مدارس شباروزی با تعلیمات افراطی و جزمی مغز شویی شده توسط ماموران استخباراتی پاکستان در چوکات یک گروه جهادی قرار داده شده که همان تعلیمات ابتدایی جزمی شرعی را ایدیولوژی و حکومت دینی را هدف کار خود قرار دادند.بیگانگی با علوم و معارف بشری ،داشتن عقاید جزمی و افراطی و حتی مخالفت شدید با علوم رایج در مکاتب رسمی ،بیگانگی مطلق با با دیگر اراء سیاسی و روش افراطی تکفیری از ویژگیهایی بودند که طالبان را به کلی موجود تافته جدا بافته ازدیگران میسازد.

همین امر یک نقطه قوت و امتیازی بود برای خود طالبان که در فضای اشفته و متفرق گروههای مجاهدین و بعدا در دوره بیست ساله جمهوریت اسلامی عامل پیروزی انها گردید.همین امر نقطه قوتی برای نظامیان و استخباراتی های پاکستان بود تا همه گروههای دیگر را توسط طالبان از صحنه جاروب بزنند.این گروه سازمان داده شده یکدست،متحد ،جزمی و مقلد محض که دارای ترکیب قبیلوی ساده است و حاکمیت شریعت را شعار خود قرار داده اند شرایط و ویژگیهای ایده ال یک حکومت توتالیتار را بوجود می اورد.هیچ ویژگی و مولفه ای در بدنه طالبان وجود ندارد که قدرت برقراری معامله و مشارکت سیاسی با بقیه جناحهای سیاسی ،قومی و مذهبی را دارا باشد.بنابرین توقع داشتن از طالبان برای حفظ مشترکات سیاسی-جتماعی و فرهنگی امر بیجا و بی محل دانسته میشود.توقع رعایت موازین حقوق بشر،ازادی مطبوعات ،ازادی بیان و دیگر ارزشهای مدنی و ایجاد یک نظام سیاسی قانونمند از سوی طالبان توقع بیمورد و بیجا میباشد.طالبان با ویژگیهای ضد موازین فوق شناخته میشوند.مطرح کردن این موازین شعار های کاذبیست که توسط امریکا که در یک معامله با طالبان همه این ارزشها و موازین را قربانی نموده است به عده ای از مخالفان طالبان تلقین میگردد تا انها را به تار ارزوهای خام ببندد.
از سوی دیگر امریکا میخواهد نشان دهد که باز رگهای انسانیتش نسبت به افغانستان می جنبد.واقعیت سخت و تلخ تاریخی بما میگوید که توقع از هردوی انها خطاست.ماهیت قبیلوی سختگیرانه و خام طالبان به هیچکدام ازین توقعات مجال نمیدهد و با انها سازگاری ندارد.طالبان احکام جزمی و سختگیرانه شریعت خودخوانده شان را برای این برگزیده اند تا جای برای مشارکت دیگران نگذارند.انها این احکام را ،به تعبیر و قراءت خود شان،بجای قانون اساسی و مصلحت دید رهبر شان را بجای حکومت قانون پذیرفته اند..اکنون که حاکمیت غصبی شان را هدیه و نصرت الهی برای خود می پندارند خود را حاکمان بلامنازع دانسته و مردم را مکلف به اطاعت از خود میدانند.این نوع دیانت و شریعت دیانت و شریعت قبیلویست که همه محتوای خود را از روح یک قبیله خاص اخذ میکند.یک چنین اعتقاد و یک چنین تشکیلات یکراست و چهار نعل بسوی یک حکومت توتالیتار میتازد.تمام کارنامه طالبان بویژه در سه سال اخیر این معنا را شهادت میدهد.حرکت این حکومت بسوی تصفیه های قومی،زبانی و مذهبی مانند کشتار ۱۴ نفر از شیعیان در دایکندی در روزهای اخیر لازمه ماهیت قبیلوی و بدوی این گروه میباشد.دستگاه حکومت هرچه خالصتر و یکدست تر و انحصاری تر باشد قدرت انرا تضمین میکند.بزرگترین و مقدسترین هدف این نوع نظام حکومتی قدرت سیاسی انحصاریست که همه انواع مقدسات دیگر دینی و اخلاقی و بشری را در استانه خود قربانی میکند.طالبان بلحاظ معرفتی هیچ رابطه پویا با این دنیایی که در ان زندگی میکنند ندارند.مشتی از احکام و دگمهای انتزاعی را بر گرفته اند و میخواهند همه انسانها و جامعه را بر اندام این دگمهای خود برش بزنند.بنابرین علیه خواستها و طبیعت راستین مردم حرکت میکنند .پس هیچ کلید کارگشایی جز زور و خشونت در دست ندارند.همه گره ها را میخواهند با زور بگشایند.اگر این کلید از دست شان گرفته شود قدرت بقای خام و بدوی خود را از دست میدهند.طالبان هرچه دارند از برکت زورگویی و خشونت است .اینها هیچ سرمایه ای بجز خشونت ندارند.از دست دادن این اهرم همان و زوال شان همان.در نتیجه فایق امدن بر چنین فاجعه ایکه دامنگیر افغانستان گشته است اقتضای یک بدیل هم قامت و متناسب با خود را مینماید که بتواند در تمام ابعاد با ان درافتد و حریف ان شود.سخن را با گفته یک مرد مبارز و کاردانی به پایان میبرم که روزی میگفت مشکل ما در برابر خصم فقط یک کمبود سیاسی نیست بلکه مشتی واحد است که با داعیه واحد همراه باشد.سخن از یک موقعیت خاصیست که در ان قرار داریم وگرنه فراموش نکرده ایم که مشت واحد هم بدون داعیه روشن کارایی ندارد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا