گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » امروز،مــا شکـسته،مــاخســــته ، ای شـــما بـــجای ما پیـــروز !
امروز،مــا شکـسته،مــاخســــته ،      ای شـــما بـــجای ما پیـــروز !

امروز،مــا شکـسته،مــاخســــته ، ای شـــما بـــجای ما پیـــروز !

پیش ازاین ازطرزبرخورد استعماردربرابردست نشانده های شان سخن گفتیم که چگونه به خود حق میدهند تا بدون دق الباب همچون ملخ های تابستانی بربرجهای آهنین قلعه های وطن مان میریزند ، همچنان از روشنفکران ورهبران مستعجلی  سخن گفتیم که تا هوای کشوربهاری شد ازخواب زمستانی عافیت گویان برخاستند وبی هیچ سوابقی وبدون هیچ مبارزه ای  یکشبه لباس دموکراسی وحقوق بشر را برتن کردند وخرگاه خویش را دروادی جهاد ومجاهدین ازیکسووازسوی دیگربرمراکز قومی و ملیتی کوفتند و برای افغانستان تکلیف دموکراسی و مردم سالاری شبه اسلامی معین کردندکه دریک نشست  غیرمتجانس گردهم آمدند وبا تعویذ استخباراتی نقشه راه افغانستان نوین  را خط کشی نمودند . مطلب این است که امریکا و شرکای جنگی اش با توجه به شناختی که از در بر انگیختن نقطه ضعف های مردم و ملت ما دارند و این  گونه شناخت را ازانجام ترورهای مرموز و پخش شائعات و جعلیات اضطراب آور در قالب یک سیستم شبه دولتی برمردم ستمدیده افغانستان تحمیل نمودند روی همین تعاملات  قضاوت ومیزان ملت و مردم نشان داد که قهرمسالمت آمیز خلق خدا درافغانستان طوفانی شده است وتـوده های فقیری نیزدرامواج خروشـان این طـوفان برای نـجات افغانستان شِنا میکـنند . ما وهمه قلم بدستان که در همین وادی ودراین محشر بزرگی ازتاریخ سفارش به کرامت و آگاهی نموده ایم متاسفانه در عمل ثابت کرده ایم که بسیاری از ما اعتقادی به مردمسالاری نداریم، شمایل احزاب ما نیز که با رهبران مادام العمراداره می شود، دمکراسی و مردمسالاری را به یک شوخی شبیه ساخته و به مسخره گرفته است، بسیاری ازما فرآیند ملت سازی ودموکراسی را درقالب های آمرانه و دیکتاتورانه ای از قدرت با ضرب زبانی های مدرن و ترمنولوژیی استبداد تعبیروتفسیرمی نمائیم.چنانچه دوتن از طراحان فاشیسم قومی هریک استاد محمد اسمعیل یون نویسنده اثر جنجالی موسوم به ” دوهمه سقاوی “ که در دوران حاکمیت گروه طالبان به مثابه مانیفیست که در دوران حاکمیت گروه طالبان به مثابه مانیفیست حاکمیت طالبان برشته تحریر درآورده بود و آقای جنرال عبدالواحد طاقت که بر تلاش ها وخدمات  استخباراتی اش در سازمان اطلاعات شوروی سابق KGB  مباهات میکند طی یک گفتگو با تلویزیون ژوندون حرف دل تاریخی شانرا که در مانیفیست حاکمیت طالبان یا ” دوهمه سقاوی ” نیزبرآن ترکیز شده بود به بیرون آورد و گفتند :

بیشتری ازماکه حرمت قلم را باید پاس میداشتیم  سؤ استفاده از آزادی های فردی راعامل اغفال ملی میدانیم وبجای آنکه به فکرازمیان بردن عوامل و ریشه های چنین اغفال شویم در مخالفت با تکامل تاریخ قرار میگیریم وبا چشم پوشی ازکله منارها وحلق آویزساختن آزادی خواهان وعدالت طلبان که همیشه جنازه شانرا درعالمی ازبی خبری برشانه های مجروح ما حمل  و در قبرستان بزرگی از تاریخ دفن میکنند وتنها بر این امراکتفأ نه مینمائیم و ریشه ها را نشانه نه میگیریم بلکه برای قدسیت بخشیدن به استبداد مستبدان ازمسخ حقائق تاریخی مدد می جوئیم وبا سردادن  شعارزنده باد دیکتاتورهای تاریخ معاصرافغانستان ! شیوه های خونین حاکمیت و زمامداری آنها را به عنوان نقشه راه نسل جوان و پرخاشگر معاصرنسخه  نویسی میکنیم .چنانچه همه میدانند مسأله هویت از دیر زمانی است که در کانون توجه اندیشمندان و محققان جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی قرار گرفته است. کارل مارکس  Karl Marxیکی از شناخته شده ترین فلاسفه آلمان  باور دارد وقتی نظام اقتصادی و اجتماعی عوض شد تفکر و اندیشه نیز تغییر می یابد چونکه هر انسان دارای تفکر و فرهنگی است که خود زائیده مناسبات اقتصادی میباشد لهذا لزومأ باید نظام و مناسبات اقتصادی در جامعه به عنوان بستر عامل اصلی تکامل تاریخ تغییر یابد .دربرابر این اندیشه کارل ماکسیمیلیان امیل وبر Karl Emil Maximilian “Max” Weber فیلسوف و جامعه شناس خرد گرای دیگر آلمانی برخلاف  تفکر کارل مارکس  باور دارد که اندیشه به عنوان یک اصل و موتور تمامی تحؤلات و مناسبات اجتماعی و اقتصادی است

هرگاه اندیشه یک جامعه و ملت تغییر یابد تمامی مناسبات اجتماعی و اقتصادی تغییرمی یابند. تاریخ تجربی زندگی ما وهمه ملت های فقیر جهان سوم و عقب نگهداشته شده  نیز بخوبی  نشان میدهد که نه میتوان بصورت مطلق بر چگونگی تقدم وتأخر اندیشه و یاهم مناسبات اقتصادی  حاکم بر یک جامعه حکم صادر کرد که کدام یکی تقدم دارد ؛ اندیشه یا مناسبات اقتصادی ؟زیراگاهی با تغییرفرهنگ وتفکرمناسبات سنتی حاکم بر جامعه تغییر می یابند و گاهی هم با تغییر عوامل اجتماعی و فرهنگی نوع زندگی را عوض میکند و از مرحله سنت به مرحله پیشرفت و مدرنیته میرسند ، اما نباید فراموش کرد که درتمامی این احوال و مناسبات تاریخی جوامع بشر نگاه فلسفی جامعه و ملت در حال تغییر نسبت به هستی و انسان اهمیت فروان دارد ، چنانچه همه میدانیم دید و بینیش فلسفی کارل مارکس  Karl Marxدرباره هستی و انسان برفورمول بندی های ماتریالیستی یا مادیگرایانه استوار بود و نگرش  کارل وبر Karl “Max” Weber در باره هستی و انسان بر خرد گرائی از جنس پروتستانت مذهبی مسیحی بود و در نهایت با نـــوشتن مقــاله معـروفش ” اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری “

فرهنگ و به صورت ویژه مذهب و دین را عاملی می‌داند که بدون استثناء در شرق و غرب شیوه و راه‌های پیشرفت فرهنگی و تمدنی را تعیین کرده‌اند. بر این پایه خصیصه‌های ویژه پروتستانیسم زاهدانه (اولیه) باعث توسعه سرمایه‌داری، دیوان‌سالاری، دولت عقلانیت‌گرا-قانونمند درغرب شده است . باید گفت که اینجا یاد آوریی نظرات واندیشه های  دوفیلسوف اعظم و نامور اروپائی (کارل مارکس  Karl Marxو کارل ماکس  وبر Karl “Max” Weber ) به دلیل این بوده است که هردو رجال بزرگ تاریخ ،  دریک جغرافیا و دریک مقطع خاص تاریخی ظهورنموده اند که بر سرتاسراروپای آنزمان کلیسا ومسیحیت حکومت میکرد وهردودانشمند از فراؤرده های فرهنگی و تحقیقاتی آن زمان  در زمینه ایجاد و بیان نوع نگرش بطور مساویانه بهره مند بودند .عامل دیگری که ماکس وبر رویش تکیه میکند عبارت از پروتستانتیسم  میباشد ، پروتسته یعنی اعتراض  روشنفکران مسیحی نسبت به انحراف کشاندن مسیحیت به عنوان یک دین آسمانی  بوده است که به باور آنان  اسیر خرافات و لاطائیلات شبه مذهبی شده بود

بدون شک ما درمصیبت عظیم ملی قرارداریم  چه بخواهیم و یا هم از آن با کم توجهی عبور کنیم  یکی از شاخص های شناخت یک حزب و یک گروه و یا هم دسته ای با لاخص در جوامع عقب مانده ای سنتی چون افغانستان این است که چگونه و برویت چه تفکر و اندیشه ای ملت پراگنده  و چند پارچه شده ای افغانستان را دوباره به مسیرترقی وتمـدن باستانی و پرافتخاربرمی گـردانند ؟ و می بینیم که  قسمت اعظم سرنوشت تاریخی کشورما را بیگانه های طماع وحریص زراندوزی دردست گرفته و از بابت آن برای ما حق الامتیاز قائل اند . هرچند هر یکی از ما کوشیده ایم که زنبور های مشکلات و مصیبت های ملی خویشرا از دید و جهان بینی خویش دفع کنیم اما هرروزی که سپری میشود نواقص جهان بینی برخی ازچهره شاخص فاشیسم قومی  را که بیشتر برمادیت و فورمولبندی های غیر عادلانه مادی استواراند برملأ میگردد .چنانچه جناب آقای گلبدین حکمتیاررهبریکی ازشاخه های حزب اسلامی افغانستان قبل از آنکه از وادیی سرسبز لغمان در کسوت یک مرشد و ناجی امت ظهور کند درگفتگو بایک شبکه  تلویزیونی  عدم توجه به حقوق پشتونها را به گفته خودش درحکومت دست نشانده امریکائی ها یک فاجعه خواند و گفت :

درحکومت امریکائی کابل سهم غیر پشتونها به حدی زیاد وپُررنگ است که سهم پشتونها با آنها  اصلأ قابل مقائیسه نیست ….اما صدای چنین  شعارهای سیاه پشتون خواهی که یکجا با بسته های رنگین  استخباراتی بیگانه ها که مملو از و درمیان توده های فقیر ملت افغانستان همچون پوقانه های از نفرت می ترکید با سرعت بی نظیری از آنسوی ارگ مقروایسرای افغان تبارحکومت وحدت ملی افغانستان نیز شنیده میشد که نمونه آن سخنان کتره گونه و درعین حال کریه جناب فاروق اعظم است که در محفلی به مناسبت گرامی داشت از جهاد مردم افغانستان در محضر آقایون محمد اشرف غنی رئیس حکومت وحدت ملی و عبدالله عبدالله رئیس اجرائیه آن حکومت ابراز داشت .

حضرت فاروق اعظم که سعی میکرد مخاطب اش سران حکومت موسوم به وحدت ملی افغانستان باشد بصورت بسیار روشن در قسمتی از سخنانش گفت : جنگ بر پشتونها تحمیل شده است ! پانزده سال است که  قوم پشتون از تعلیم محروم است و برای اینکه آقای فاروق اعظم مرشد جدیدی که می خواهد برای یک ظهور تمرین کند ودرعین حال  بصورت مستند سخن گفته باشد فرمود :ازولایت ده کندی شش ونیم هزارتن  امسال برای کانکورامتحان داده بود وازکندهار بزرگ و تاریخی بیست ویک نفر! این وضع را نه میتوان تا قیامت تحمل کرد ، پشتون ها درحکومت به تناسب نفوس شان هیچگونه سهم ندارند .هرچند آقای اعظم به هیچ یکی از عوامل اش اشاره ای نه نمودند و نه گفتند که چگونه جنگ بر پشتونها تحمیل شده و آیا تنها پشتونهاست که مورد غضب جباران و نیروهای اهریمنی قرار گرفته اند یا همه ملت افغانستان اعم ازپشتون ها ، تاجیکها ، ازبکها ،هزاره ها و ده ها قوم وقبیله خورد و بزرگ درآتش چهار دهه جنگی  که درسرزمین افغانستان شعله ور شده است هزم این جنگ خانمانسوز اند ؟ آقای اعظم به شرائط فرهنگی و اتنیکی ساکنان زحمت کش ولایت  دای کندی  که از لحاظ تاریخی مردم علم پرور و فرهنگ دوست اند و مردم غیورولایت  کندهار  که بیشتر قربانی عادات ویژه ای که دارند شده  اند هیچگونه اشاره ای نه نموده است که چگونه ممکن است مردمان فقیر و ستمدیده ولایت دای کندی  که سواد و تعلیم را ازفرائیض دینی وعبادی میدانند با مردم شریف ونجیب کندهارکه به نسبت بی توجهی حاکمان و زمامداران دربرابربسیاری ازپدیده های ارزشمند فرهنگی و تمدنی مانند علم و مکتب ، سرک و شفاخانه از همه مهمتر در برابرضوابط و قانون به صورت ماهرانه و به شکل مصنوعی مملو از تنفر ساخته اند مقائیسه میکنند ؟ اگر براستی هم شما واقعأ نسبت به انسان با شنده ای ولایت دای کندی و یاهم هر قطعه زمینی از افغانستان احساس مملو از عطوفت داشته اید نباید به چنین احصایه های که همچون موریانه برعواطف ملی ما حمله میکنند متوصل می شدید .!! شما باید به عنوان یک شخصیت افغانی که با قوم شریف پشتون تعلق دارید ، تلاش های اهالی دای کندی درراه کسب سواد وتعلیم رامورد مباهات وافتخارخود وتمامی افغانستان درامر ملت سازی میدانیستید .دربازبینی مسأله ملی به صورت مختصر مؤلفه های که ملت را میسازد اشاره نمودیم و گفتیم که اندیشه و اعتقاد بر ملت سازی نخستین و لازمی ترین شرط بیان گفتمانی است که در حول حوش ملت سازی مورد مطالعه قرار میگیرند . اکنون به مستندات قرآنی اشاره میکنیم که در آن ازهویت به عنوان تعرفه شناخت تذکربعمل آمده  است .متأسفانه که برخورد بسیاری از ما با مسأله مهم هویت که در متون زرین قرآن پاک ودر آیه ۱۳ سوره حجرات بیان گردیده معیوب و در بسیاری مواقع بر تفسیر و تعبیر وتأویل ذهنی ما استوار است و یا هم نه میدانیم که قرآن به عنوان نقشه راه حیات تاریخی و فلسفی انسان به حل مسأله ملی نیز اشاراتی داشته باشد. به هرحال گفتیم که هویت به عنوان یک تعرفه شناخت بنیاد حیات یک تمدن در تاریخ بشر را میسازد که نباید از تعرفه هویتی به مثابه ارزش حقوقی استفاده بعمل آید زیرا قرآن بصورت روشن بحث حیات تاریخی بشر را در پیوند با مفرادات  فلسفی آفرینش بیان داشته است قرآن وقتی از خلقت انسان سخن به میان می آرد آنرا درهسته های کوچک با کلیمات از یک زن ومرد یاد آوری می کند و از ساختار اجتماعی مانند قبائل وشعبات سخن به میان می آرد که در مبحث حقوقی تنها وقایه شده گان دربرابرزرق وبرق دنیا محترم میشمارد که هیچگونه دلالت بر برتری جویهای قومی ، نژادی و مذهبی نه میکنند و آنرا بصورت روشن فقط به عنوان تعرفه های هویتی به معرفی میگیرد . اما از آنجائیکه تلاشهای شیطانی برخی از فعالان نامور فرهنگی کشورعزیز ما افغانستان بصورت گسترده ادامه دارند حلیم تنویر یکی از فرهنگیان سرشناس جامعه ما که با جناب گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان تعهد تشکیلاتی دارد و از مسؤلان ارشد حزب اسلامی در اروپا محسوب میگردید ، آخیرأ در یک سیمیناری که بنام بزرگداشت از محمد گل خان مومند از رجال جنجالی تاریخ کشورما در شهر کلن آلمان برگزار شده بود طی یک سخنرانی خطبه گونه اما پارادُکسیال رسیدن به وحدت ملی و تأسیس افغانستان واحد را عدم پایبندی برخی ازاقوام افغانستان به قانون و مدنیت وانمود کرد که برای رسیدن به این هدف بزرگ یعنی تساوی اقوام درحالیکه دستانش می لرزید گفت : سابق ما علفچر داشتیم به تمامی مردم در همه جا میدادیم ، کوچی های ما که می آمدند از جلال آباد و در تابستان به بامیان میرفتند اما حال که میرود کشته میشود و سرزنش نیز تجاؤز صورت می گیرد ؛پشتون ها کجاست که ازوی دفاع کند ؟ آقای سباؤون**را میبرند چهار روپیه درجیب اش می اندازد می آید درپهلوی کرزی پس می نشیند و میگوید که خیروخیریت است !! ازین کده بی ناموسی است ؟مه برایتان می گوئیم ما وشما منحیث افغان باید در خیطه توان خود این قدرت را داشته باشیم که جلو چنین مسائل را بگیریم ! محافظه کاری نکینم که فلانی از مه خفه شد ….ما وشما باید واقیعت را بگوئیم ….دوم پس وطن مساویانه که هست چرا جنگ سر اقوام است ؟ از ین خاطر بیاید سیستم را تغییر بدهیم ..انقلاب کبیر فرانسه که آمد …..را از میان برد تا تساوی حقوقی به میان آید بیاید ما وشما هم دیگه این محقق و دوستم و فلان بیسمدان ، همه گی شانرا یکطرفه کنیم ….جناب استاد هوش تان باشد اگرمه زنده باشم یا نباشم ما اگر در قدرت آمدم اختلاط اقوام می آورم دختر هزاره را برای بچه پشتون می گیرم حدش می کنم بخدا اگر بانم مثل محمد گل خان مهمند که مه شاگرد اش هستم ولی مه برایتان میگوئیم که باید افغانستان متحد شود ووحدت ملی افغانستان احیأ شود ، من نه میگذارم که دیگرکسی بنام قوم برخیزد !!  وقتی هرکسی  سخنان هشدار آمیزجناب آقای حلیم تنویر را بشنود و ازخصلت های سیاسی و اعتقادات اش آگاهی نداشته باشد تمامی معبرهای دنیای مجازی را درهم میشکند و هرآنچه که در توان وقدرتش باشد نثار حضرت حلیم تنویر میکند ؛ عده ای زنگیان مست که  درتاریکی  این فضای تاریک بدون آنکه بداند که چه کسی و چه چیزی را گفته اند برای کسب ثواب هم که شده سنگ ملامتی را بطرف گوئنده چنین سخنانی پرتاب میکند ،اما با کمی دقت و مرور براوراق  تاریخ خونین کشور ما درمی یابند که اساسأ  چنین  اظهارات ضد ملی و ضد اسلامی وحتی زننده تر ازآن  را بار ها از مناره های خانقاه قدرت و متولیان استبداد شنیده شده است.اما اینبارازمردی که خود را ازاهالی فرهنگ ، شعر و هنرمی خواند بکار گیریی  ادبیاتی را می شنوند که ظلم تاریخی برموجود مظلومی یعنی زن قبل ازاسلام را در اذهان همه شنوینده ها و بیننده ها تداعی میکند ، زیرا به گواهی بسیاری از دانشمندان مسلمان وحتی  مستشرقان منصف یکی از انگیزه های اصلی ظهورحضرت محمد  پیامبراسلام و اکمال و اتمام دین اسلام را تحقیر زن در صدر اسلام میدانند زیرا از نظر دین مقدس اسلام هیچ کسی اعم ازشخصیت  حقوقی یا حقیقی منجمله پدر و برادر حتی مادر حق ندارد وی را به زور وجبربا هر انگیزه ای  وادار به ازدواج به کسی دیگری سازند. با دریغ فروان و تأسف باید گفت که هرگاه میان دوقبیله و شعبه ویاهم  قوم و تیره جنگ های خونینی براه می افتاد با انگیزه صلح و آشتی زنان قبیله به ازدواج جوانان یا هم پیرمردان قبیله مخالف در می آمدند که دردا این رواج ضد انسانی تا هنوز هم در میان تعدادی از قبائیل رواج دارد 

* مصرعی از شعرآزاد  مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه فرهنگ وادب فارسی

** وحیدالله سباؤن یکی فرماندهان نامور حزب اسلامی در ولایت کنر که اکنون مشاور اقوام وقبائل حکومت وحدت ملی و رهبردسته ای جداگانه موسوم به حزب متحد اسلامی افغانستان را برعهده دارد

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا