گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » استعدادخود ویرانگری انسانها
استعدادخود ویرانگری انسانها

استعدادخود ویرانگری انسانها

همین روزها مطلبی در فیسبوک جلب نظر میکرد به این مضمون که انسانها در برابر ربات ها این امتیاز را دارند که میتوانند خود شان را ویران کنند.این مطلب در ذهنم تداعی گردید که انسانها با حرکات و اعمال نا هماهنگ حیات خود شان را تهدید میکنند.اگر در میان نوازندگان یک ارکستر یکی ساز مخالف بزند همه ملودی را از کیفیت می اندازد.اگر در منظومه دستگاههای حیاتی بدن انسان یکی از ارگانها بخوبی کار نکند همه ارگانها را مختل خواهد کرد و انسان را به رنج مبتلا خواهد نمود.همین قاعده در هیات اجتماعات ملی و بین المللی نیز صادق مینماید.جوامع بشری نیز با حرکات و فعالیتهای نا هماهنگ با بقیه پیکر اجتماع میتواند عوامل و عوارضی را ایجاد نماید که باز خود جامعه در رهایی ازان بیچاره و ناتوان خواهد بود.ما مردم در حیطه اجتماع خود با ناسازگاری ها و تفرق ها میان خود بلا هایی برای خود افریده ایم که اکنون تمامیت جامعه و سلامت حیات اجتماعی ما را با تهدید وجودی روبرو ساخته است.ما این بلا ها را خود بر سر خود اورده ایم که اکنون قویتر از خود ما شده است.تا انجایی که نیروی ذاتی و پتانسیل درونی جامعه ما را اگر نابود نکرده باشد بی تردید بی اثر ساخته است تا حدیکه قدرت تعیین سرنوشت را دیریست که از کف ما بیرون کرده است.فریاد میزنیم و تقلا می کنیم تا دیگران به حال ما رحم ارند و ما را از باتلاق بحران مرگزا برهانند.خود ما در معادله روابط قدرت جهانی وزن و اثر خود را از دست داده ایم.اگر این مفهوم را از قرینه اخلاقی جدا سازیم و در موازین طبیعت  بسنجیم شایستگی بقای خود را از دست داده ایم.البته تنها ما نیستیم که گرفتار این افت گشته ایم.جامعه بین المللی نیز در پیمانه بزرگتر گرفتار همین نا هماهنگی و تنازع گردیده است که یک قسمتی از تقصیر را در سرنوشت ما بردوش دارند.تا روزیکه قوای امریکا و ناتو در افغانستان حظور سنگین داشتند قدرتها و کشور های رقیب منطقه ای هر کدام با اغراض و منافع خاص خود به نحوی با طالبان هماهنگی و همکاری کردند تا رقیب جهانخوار امریکا را از منطقه بیرون اندازند که اینکاربالاخره به فرجام رسید وامریکا به نحو افتضاح امیزوشرماورازکشوربیرون شد اما افتضاح و بحران خانمانسوزی را به جای خود گذاشتند تا قدرتهای رقیب بعد ازو دم خوش نزنند و گرفتاردرد سرطولانی باشند.

میتوان گفت امریکا بعد از خروجش افغانستان را به میدان مین گذاری شده ای تبدیل نمود که هیچکس جرات نزدیک شدن و به اغوش کشیدن هیولای تروریسم را نداشته باشد.همه از روی منافع و مجبوریتهایی به این هیولا بگونه ای نزدیکتر شوند و دست به معاملات تکتیکی و موقت بزنند اما هیچگاه جرات هماغوشی کامل و پایدار و دوستی دیرپای را با این جانور عجیب الخلقه نداشته باشد.تلاشهاو اقدامات محتا طانه کشور های منطقه از حدود دو سال به اینسو بی نتیجه و ناکام بوده ازان میان به دو دلیل عمده یکی اختلاف منافع و مصالح این کشورها با یکدیگر دوم عدم اطمینان به نظام دیوسالار طالبان که باوجود تگدی و دم برزمین کوفتن در مقابل کشور های منطقه بطور کاذبانه هیچگاه نمیتواند ماهیت و هویت تروریستی اش را رها کند و از ایدولوژی بنیادگرایانه اش فاصله بگیرد.باید گفت که اینکار برای طالبان به حدی دشوار است که میتوان گفت نا ممکن است.هر گزینه ای دیگری که طالب غیر ازین هویت برگزیند به مثابه نابودیش تلقی میگردد.طالبان در بیرون از هویت تروریستی و تمامیت خواهی شان جسما و عملا نابود خواهند شد.این صورت و هیات عبوس طالبان فقط با ماهیت خشونت ورزی و تمامیت خواهی ایدولوژیک بقا خواهد داشت و لاغیر.همین امر مذاکره و مشورت را با طالبان نا ممکن میگرداند،طالبان به اقتضای ماهیت شان هیچگونه قرابت و شراکت با دیگران را نمیتوانند بپذیرند.انها همانگونه که مردم را در  قفس کرده اند خودشان نیز در زندان مخوف تحجر و خشونت پروری گرفتار اند.همین فرق ماهوی طالبان است در مقایسه با گروهها و احزابی که به هر دلیلی راه مشارکت با دیگران را باز گذاشته اند.طالبان در را بر روی خود و مردم بسته اند.زنجیر دیگر در پای طالبان وابستگی مرگ اور شان به پاکستان و امریکاست که ولینعمت شان حساب میشود.اگر طالبان ازین وابستگی بخواهند خود را رها کنند باز با تهدید مرگ روبرو اند.اینگونه است که انسانها خود شان را محکوم به مرگ میکنند و جوامع نیز هم.عقل سلیم هیچکس اجازه نمیدهد که بپذیرد طالبان روزی اجتماعی شوند و ازین خر شیطان پیاده گردند.تجربه تاریخی هم به ما این جواز را نمیدهد.اما چگونه شد که یکباره اوازه تغییر طالبان بر سر زبانها افتادو در بوق ها دمیدند که طالبان ادم شده اند و میانه روی اختیار کرده اند.مگر ما مردم حکایت شیرین گربه زاهد عبید زاکانی را فراموش کرده ایم.این اوازه در گرماگرم مذاگرات امریکا با طالبان یکباره در فضای جادویی و افسونگر  مجازی رسانه ها پیچید و شبانه روزی بیوقفه تکرار شد تا مردم فرصت اندیشه مخالف را نداشته باشند.حتی سامری زمان از واشنگتن ندای فتح باب اخوت و هموطنی را در گوشهای فسرده مردم دمید و گوساله های سامری در داخل همان صدا را تکرار کردندتا مردم را در خواب مرگ اور فروبرند.این ندای خواب اور برای ان کشیده شد تا سامری زمان دیو را در نظر مردم فرشته جلوه دهد و نحوست را از چهره اهریمن بزداید.امریکا این جادوگری را در طول تاریخش در میان دیگر ملل نیز انجام داده است اما جانهای مرگ فرسوده انرا فراموش میکنند.امریکا و شرکای منحوسش وقتی رژیم ملی جمال عبدالناصر را سرنگون کردند در ظرف یک هفته با تبلیغات شیادانه از یک سپاهی گمنام ،انورالسادات،یک قهرمان ملی درست کردند و چند شبه یک گوساله دیگر تراشیدند و مردمان را به سجده در برابر ان دعوت کردند.اینگونه بود که یکباره طالبان دیوصفت و خونخوار توسط امریکا برادران دینی ما شدند.امریکا این تردستی و شعبده بازی را خوب یاد دارد که گوساله تراشیده خودش طالبان تروریست را در ظرف چند روز مشروعیت بخشد.ایا باز هم تو،قع دارید امریکا ما را ازین گنداب بیرون اورد؟این چه افسون شدگی ایست؟همان قدرتهای منطقه ای که با ابزار طالبان توانستد امریکا را از افغانستان بیرون کنند اگر حسن نیت و احساس مسوولیت انسانی داشته باشند باز هم میتوانند برای صلح و ثبات منطقه و نجات ملت بلاکشیده افغانستان اراده شان را یکی کنند و طالبان را در برابر خواستهای مردم و قوانین قبول شده جهان خاضع سازند.انهم به دو طریق،یکی بصورت سلبی عدم همکاری با گروه دیوسیرت طالبان و دیگری بصورت ایجابی کمک به عوامل و تلاشهای مثبت در راه استقرار صلح و ثبات.با در نظرداشت نکات فوق در خطاب به مردم افغانستان میتوان گفت این تلاشها و تپیدنها وقتی میتواند مثمر ثمر باشد که مبارزات بی وقفه سیاسی در داخل و خارج همراه و موازی گردد با تشدید و توسعه مقاومت نظامی تا قدرت نظامی و خشونت ورزی طالبان را را تضعیف و متزلزل گرداند زیرا به یقین طالبان جز زبان زور زبان دیگری را نمیفهمند.اینکار این امکان را به مردم میدهد تا خود با نیروی ذاتی یک اهرم قدرت و اثرگذاری در دست داشته باشند تا جامعه بین المللی انها را در معادلات شان در حساب اورند.اگر این نیروی ذاتی و درونی ایجاد نگردد باز هم عوامل و دستهای خارجی عامل تعیین کننده در سرنوشت ما مردم باقی خواهد ماند.تلاشهایی ضعیف و پراگنده  وغیر جدی از سوی قدرتهای منطقه انهم همراه با روابط پیدا و پنهان با طالبان و عناصر لییم النفس فراری جمهوریت در نهایت منجر به یک راه حلی خواهد شد که باز همان عناصر مفسد درزیر سیطره طالبان گونه حکومت فاسد و دیکتاتور راازنو شکل دهند.ان عناصر طفیلی اماده ومنتظر اند که فقط با انداختن استخوانی پیش شان درسایه دیو گزاره کنند در حالیکه وضع مردم هیچگونه تغییری سازنده ای نکرده باشد.در افق کنونی چیزی بهتر ازین به نظر نمی رسد مگرر اینکه مردم بیدار شوند و بجنبند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا