پیشروی های جنگی و نظامی آخیر طالبان افغانستان که سعی دارند با تصرف در آوردن یک وجب خاک ولسوالی های بی دفاع آنرا فتح الفتوح و فتح المبین بخوانند صفحات اکثریتی از روزنامه های افغانستان و منطقه باضافه امواج شبکه های رادیویی و تلویزیونی را اشغال کرده است . البته هرکس به نحوی وبه حکم اطلاعات و تجاربی و اندیشه و عقل اش در باره اینگونه حوادث و چنین فتوحات سریع السیر قضاوتی دارد هرچند هردو جناح شامل در جنگ یعنی مدعیان دروغین جمهوریت که خودرا نمادی از آزادی و مردم سالاری می خوانند ، همچنان مخالفان آنها که نظام ” امارت “ را بهترین گزینه مردم مسلمان افغانستان می پندارند هزم این تنور تبلیغاتی را فراهم میکنند و بدون شک که چشم انداز چنین نگرش در هزینه سازیی میلیارد ها دالری که بنام اعمارمجدد و بازسازیی زیربناهای افغانستان جنگزده به این کشور سرازیر شده بود نهفته است .
البته نخستین خِشت آن در سال ۲۰۰۲ میلادی وپس از برگزاریی کنفرانس بن با انتقال قدرت ازاستاد برهان الدین ربانی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان به حامد کرزی که انتصاب آن به عنوان رئیس اداره موقت افغانستان در فیصله های کنفرانس بن تذکر یافته بود گذاشته شد که به قول ایرج میرزا شاعر برجسته زبان وادبیات فارسی ، خشت اول چون نهد معمار کج — تا ثریا می رود دیوار کج!!
هیچکسی نه میتواند انکار کند که ازبیش ازچهار دهه بدینسو بویژه پس از تشکیل اداره موقت برهبریی حامد کزی و اینک حکومت وحدت ملی و سپس مشارکتی همه داشت وندا شت ملت بزرگ ما را که مفتخر به تاریخ سرافراز آزادی خواهی بوده آنگاه که سرزمین افغانستان بنام لانه ترور و تروریزم نشانی گردید درحلقومی ازهیولای مجهول و مجعول مبارزه علیه تروریزم فروبرده شد .شاید دیگر برای هیچکسی حتی انانیکه معادلات مبنی برسازش و توطئه علیه افغانستان و مردم آنرا همیشه از منحنی خوش باوری و ساده اندیشی می نگریستند سیاست توطئیه گرانه و گام به گام استعمار غربی بویژه ائتلاف جهانی ضد تروریزم که در جلگه های افغانستان غیرت و ایمان مردم این سرزمین باستانی را نشانه گرفته اند در تاریکی مانده باشد آنچه که در این میان موجب حیرت و شگفتی میگردد این است که برخی از دوآتشه ترین چهره ها ی مبارزه و راه آزادی که در مقاطعی از تاریخ میهن ما پیشگامان بسیاری از نهضت های آزادی بخش نیز خوانده می شدند دچار سانحه ای شده و به جای مقابله مسالمت آمیز با دشمنان آزادی و مردم سالاری جاده صاف کنان مخلص استعمارنو و استبداد گردیده اند .که بدون شک باید این عمل آنها بحیث بیماری فرهنگی و آفت زده گی سیاسی تلقی گردد . اخبار وگزارش های آخیر در باره وضعیت گفتگوهای صلح دوحه که گویا آن مذاکرات با کنُدیی شگفت آوری به پیش برده میشوند و آخیرأ به دلیل عدم تمائل هردو طرف به سرعت بخشیدن به هدف کسب نتیجه مطلوب مذاکرات بویژه جانب حکومت جمهوری اسلامی افغانستان که مدعی مشروعیت است به دلائیل گوناگونی بویژه پمپ ساختن غرائز قدرت و ثروت در وجود هیأت های هردو طرف مذاکره کننده صلح که با اعطای امتیازات وافر مادی مانند پرداختن چندین هزار دالر با ضافه پرداختن جیب خرچی های دالری که بصورت منظم و همه روزه از خزائین غیب پرداخته میشود این مذاکرات به نتیجه قطعی نه می رسد .در خبر ها خواندیم که در اوج به اصطلاح فتوحات مبین و مستعجل طالبان که در اطرا ف واکناف افغانستان به شدت ادامه دارد هیأت های از این گروه غرض بیان انگیزه اصلی این هجوم گسترده به بلاد همجواری چون ایران و روسیه ای تزاری اجلال نزول فرمودند
وضمن بیان فضائل تباه کننده و ظالمانه این به اصطلاح فتوحات الفتوح اظهار داشتند که :…..گفته بودیم که در ۳۴ ولایت به شمول کابل که ما در این تمامی مراکز نظامی عملیات نه می کنیم .خلاصه این شد که زندانیان هر دوطرف آزاد شوندلیست سیاه ختم شود به مراکز ولایات هیچ حمله صورت نگیرد ، هیچ ولسوالی سقوط نکند در مزداحم هیچ عملیات صورت نگیرد و یک فضای اعتماد در بین افغانها ایجاد شود و نود روز برای مذکرات یک فرصت خوب داده شود تا که به یک نتجه و جائی برسیم و این پیشنهاد مارا خلیلزاد به ائاره کابل رساند .آنها فکر کردند که امارت اسلامی افغانستان خدا نخواسته در حالت ضعف است که این چنین پیشنهاد را میکنند ..و پیشنهاد ما با بسیار اخلاص و صداقت بود وقتی در همین مسکو در کنفرانس گذشته از دکتر صاحب عبدالله ما پرسان کردیم شخصأ خودم پرسان کردم که آیا پیشنهاد ما که برای تقلیل جنگ بدست خلیلزاد ما داده ایم به شما رسیده او جواب داد که پیشنهاد را برای ما داد خو ما سیل نکرده ایم و ما یقین میداریم که سیل کرده است تا فی الحال جواب آن پیشنهاد به ما نرسیده است .نه زندانیهای ما آزاد شد اما با لمقابل ما بندی های آنها را و عسکر های آنها را در گردن شان گل می اندازیم و رخصت شان می کنیم کرایه راه هم برای شان میدهیم ویک خط هم برایشان میدهیم که از طرف ما در کل عمر آزاد هستی و برادر ما هستی !!وقتی این عمل را انجام دادیم تمامی ملت ما از ایشان یعنی حکومت مأیوس شدند وبرای امارت اسلامی افغانستان درهرجای مراسم استقبال برپا می کردند .ما ولایات را سقوط نه می دهیم فی الحال هیچگونه عملی را انجام نه میدهیم که در آن خون افغانهای ما ریخته شوند سه مثال برای تان میدهیم بدخشان ۲۸ ولسوالی دارد یک مرکز فیض آباد !ما بیست وهشت ولسوالی زیر سلطه امارت اسلامی افغانستان است . صرف فیض آباد است که در آن بعضی ناحیه ها در دست امارت اسلامی افغانستان بود یا کمتر درآن تصرف میکردیم …بدخشان آن ولایتی است که تاجیک نیست برادر های ما ودرامارت اسلامی که پیش بود در آن وقت به بدخشان نرسیده بودیم و یا فتوحات ما اصلأ از واخان شروع شده مردم بدخشان کلگی همراه امارت اسلامی است وبرادران ما میباشند و از کلان های امارت اسلامی هستند . تخار که مرکز اصلی احمد شاه مسعود بود هشت ولسوالی دارد که کل شان مفتوحه استقبالأ گرفته شده و درزیر تسلط امارت اسلامی افغانستان میباشند صرف تالقان مانده . فاریاب ، جوزجان – سر پل – بغلان – کندز تمامی ولایات که دعوی میکنند دوست و غیره که جا های سکون ما است غیر از مرکز ها تمامی ولسوالی ها زیر تسلط امارت اسلامی افغانستان هست و مردم نیز از ظلم اش به سطوح امده بود به هرصورت ازاین حرف ها بسیار داشتیم و داریم اما با همه این عظمت های شگفت انگیز استخباراتی و فتوحات سریع السیر تاریخی وبا توجه به شناختی که ازعملکرد های استعمارنو درکشورهای شرقی واسلامی بویژه افغانستان عزیز داریم رسمأ وصریحأ بارها و بار ها اعلام داشته ایم که اینگونه عملیات و فتوحات سناریوی از قبل طراحی شده ای استعمار و قدرت های منطقوی است که نمونه های آن بارها در تاریخ کشورما به مشاهده می رسند .واقیعت این است که پس ازتأسیس کشورپاکستان و شکل گیری نظام جمهوری مبتنی برگفتمان متحجرانه شریعت پرور شبه مذهبی در این کشور، پاکستان همواره با اوضاع داخلی ناآرام و با نظام سیاسی متزلزل روبرو بوده است .غالبأ مشکل از آنجا آغاز شد که از همان آغازشد که انگلیس ها و پادوهای داخلی آنها که از جنوب آسیا مانند محمد علی جناح که گفته میشود وی فقط بر اینکه در یک خانواده به ظاهر مسلمان تولد یافته بود مورد پسند استعمار بریتانوی واقع شد بسیاریها معتقدند روندی که منجر به تشکیل کشوری بهنام پاکستان شد، محصول یک تعامل خودجوش نبود، بلکه سیاستهای استعمار بریتانیا بهگونهای طراحی شده بود، تا در پایان کار، شبهقاره بر مبنای مذهب تجزیه شود. از نظر منتقدان این روایت تشکیل پاکستان، تضاد اصلی در شبهقاره هند، نه تضاد هندو- مسلمان، بلکه تضاد استعمارگر و مردمی بود که زیر یوغ استعمار و تحت ستم زندگی میکردند. آنان به حضور روحانیان مسلمان در جنبش استقلالطلب هند و حزب کنگره اشاره میکنند. اسناد و کتابهایی که در مورد جنبش استقلالطلب هند نوشته شده نیز نشان میدهد که برخی از نامورترین چهره های اسلامی مانند مولانا ابوالاعلی مودودی ، مولانا ابوالکلام آزاد و برخی دیگر از علمای مسلمان کشور باستانی هند برای یک هندوستان بزرگ در کنار مهاتما گاندی پایهگذار مبارزه صلحآمیز و بدون خشونت، همه طرفدار تشکیل هند واحد بودند. محمدعلی جناح حقوقدانی بود که در بریتانیا تحصیل کرده بود و نظریات لیبرال داشت و گفته میشود که با اساسات اولیه شریعت اسلامی مانند نه خوردن گوشت خوک ، نه نوشیدن مشروبات الکلی چندان میانه ای نداشت و خود گوشت خنزیر و مشروبات الکلی را بصورت مداوم مورد استفاده قرار میداد . اینگونه بود که نظریه تجزیه شبهقاره به دو دولت هند و پاکستان حمایت کرد. محمدعلی جناح و حزب مسلملیگ، بر مبنای اسنادی که در دست است، در سالهای آخر استعمار بریتانیا، روابط محکمی با بریتانیاییها داشتند البته وی بدون آنکه دموکراسی و شیوه مدیریتی جمهوریت در کشور های مذهبی را مورد مطالعه عمیق قرار داده باشد و یاهم دین اسلام را که دین نفوس از مردمان قابل ملاحظه ای نیم قاره هند بود بصورت اساسی مطالعه نموده باشد و بتواند شیوه های پیوند فکری و عقیدتی آنرا با نیاز های جهان معاصر و آزادی انسان ها بصورت مؤمنانه مورد مطالعه قرار داده باشد با فرمان خاصی آنرا بنام جمهوری اسلامی پاکستان به عنوان یک قانون اعلام نمود . همچنان کسی دیگری از همین قماش در خاورمیانه و حییم عزرائیل وایزمن که رئیس سازمان جهانی صهیونیزم بود به حیث نخستین رئیس جمهوردولت نوتأسیس اسرائیل به قدرت رساند .کاملأ طبیعی است که تأسیس کشور پاکستان در کنار ایجاد کشور اسرائیل به عنوان زخم ناسور در جنوب غرب آسیا ودرهمجواری با هند وافغانستان به مثابه یک پروژه استعماری انگلیس ایجاد گردیده بود که با توجه به شرائط آن زمان برای هر دو کشور همسایه بسیاری از مسائل به شمول نزاع های مرزی بصورت لاینحل باقی مانده بود که وقتی موضوع برسمیت شناختن کشور پاکستان علی الرغم همه این نزاع های مرزی در سازمان ملل متحد مطرح شد نمائنده دائمی افغانستان درسازمان ملل متحد در برابر آن رأی منفی بکار برد ه بود که این امربه مثابه کینه تاریخی درعمق استراتیژیک پاکستان حک گردید بدون شک که حلقه های نظامی واستخباراتی کشورنوتأسیس پاکستان بااستراتیژیی ماجراجویانه استعمار انگلیس تا انجا پیش قدم شدند که تمام یا اکثریت قریب به اتفاق دولت های به اصطلاح اسلامی راوابسته به قدرتهای بزرگ ساختند . با توجه به نظریات و تحلیلهای کاملا متفاوت و بعضا متضادی که از «عمق استراتژیک پاکستان در افغانستان» ارائه شده، به نظر نمیرسد که سیاستمداران پاکستانی بر روی یک تعریف واحد از «عمق استراتژیک» توافق داشته باشند. برخی جنرالهای پاکستانی ظاهرا تعریف نظامی فوق را از این امر دارند و گویا معتقدند که قلمرو افغانستان میتواند یک عمق استراتژیک برای ارتش پاکستان در حملهی هند به این کشور باشد. آنها نگرانند که چون از نظر جغرافیایی پاکستان یک کشور باریک است، تاکتیک ارتش هند این خواهد بود که با یک حملهی سریع و ضربتی، پاکستان را از میان به دو قسمت تقسیم کند. به نظر این دسته از نظامیان پاکستان در آن صورت ارتش پاکستان میتواند به داخل افغانستان عقبنشینی کند و در آنجا ضد حملهی خود برای عقبراندن نیروی هند را برنامهریزی کند.
اما جالب ودرعین حال تأسف باراست که سرزمین افغانستان نه به حیث یک دشمن با لفعل استراتِژیستها وطراحان چنین دکتورین که گویا به قول آنها پاکستان یک کشور باریک است و باید با خون از آن نگهداری کرد . اما برای فهم درست از عمق استراتیژیک پاکستان لازم است به سخنان کوتاه و مؤجز جنرال پروسز اشفاق کیانی از بلند رتبه ترین افسران نظامی آنکشور که در یک کنفرانس مطبوعاتی بیان داشته بود توجه داشت و با ملاحظه عمیق با آن به عنوان یک ملت سلحشور اقدامات وواکنش های مناسبی بعمل آورد این جنرال بازنشسته میگوید : ، که کشورش خواهان آن است که افغانستان تبدیل به کشوری “امن و باثبات” شود و افزود که این امر می تواند “عمق استراتژیکی” ما را تضمین کند که پاکستان از طریق حمایت از رژیم سابق طالبان به دنبال دست یافتن به آن بود.طبیعی است که وقتی ساختار وجودیی کشورقدرتمند همسایه ای مانند افغانستان را با هزاران ترفند ناروا و ناجائزی از پا درآورده اند وچنانچه شاهدیم همه فرزندان آن منجمله روشنفکران و سیاست مداران آن به مثابه نگهبانان ووارثان برحق آن نه میتوانند در برابر دشمنان میهن باستانی خویش به دفاع بپردازند و اصلأ توان هرنوع مقا بله را از دست داده اند این است که با توجه به این وضعیت تاروتاریک کشور دشمنان معلوم الحال وطن با هرشیوه ای که متوصل گردند و با هر نوعی که اراده کنند به انجام میرسانند ، چنانچه می بینیم اکنون با گذشت اضافه از بیست سال زمامداران پاکستانی همان سیاست” فشار از پائین و چانه در بالا ” را پیشه کرده اند .