گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ۷و۸ ثوردوعارضه ازیک بیماری
۷و۸ ثوردوعارضه ازیک بیماری

۷و۸ ثوردوعارضه ازیک بیماری

تحسین و افرین و مذمت و نفرین دو واکنش فوری احساسی انددر برابر حوادث اما به هیچوجه شناخت واقعبینانه ان حوادث نیستند.بروز و تولد پدیده های اجتماعی معلول عوامل کثیر گسترده  در گستره تاریخی ان جامعه است عواملیکه بگونه تدریجی نهفته و اهسته عمل میکنند اما یکروز به نقطه ای از تراکم و فشار میرسند که تکان و جهش تازه یافته و کل زندگی ان جامعه را گرفتار تلاطم و بحران میسازد.روز هفتم ثور خود سراغازی از یک فاجعه بی پایان بود که حرکت رویداد های واکنشی سیاسی اجتماعی را در افغانستان شتاب بی سابقه بخشید.امواج منفی و ویرانگر که پیامد ان بود چنان پیهم و بی امان راه افتادند که امواج سهمناکش کشتی نظام سیاسی و اجتماعی را تخته تخته از هم گسست و به هرسو پرتاب نمود.

۷و۸ ثور هرچند در بادی امر دو گونه ای  متضاد به نظر می ایند اما هردو دارای ویژگیهای مهم و مشترک اند که در یک نگرش اسیب شناسانه میتوان به بعضی ازانها اشاره نمود.  ویژگی نخست اصولی که شناختش ضروری مینماید اینست که هر حزب سیاسی حرکتیست متشکل ناظر به رسیدن به قدرت سیاسی هرچه زودتر و با هر وسیله ممکن.اولین و برترین هدف یک حزب کسب قدرت و حفظ انست.بقیه هرچه باشدشعار و بهانه ایست برای همین نصب العین.این حرکت بگونه اجتناب ناپذیر بعد از قبضه کردن قدرت وارد میکانیسمی میشود که با اهداف ظاهری و اعلان شده در تقابل اشکار قرار میگیرد.خواسته ها و ارزو های مردم از همینجا به فراموشی می افتد.نباید فراموش کرد که شعار های مختلف و متضاد از چپ تا راست و از دیندار تا بیدین محکوم همین میکانیسم خواهد بود.ثمرات تلخ و مشابه این میکانیسم را مردم ما در دوران اقتدار تمامیت گرایانه کمونیستها تا طیف ظاهرا متضاد دینی ان در حکومت سیاه تمامیت خواه طالبان با پوست و گوشت و استخوان شان تجربه میکنند.وقتی فقط قدرت سیاسی هدف نهایی باشد ثمره بهتر ازین به بار نخواهد اورد.ویژگی دیگر این حرکتهای سیاسی روییدن انها بود در زمین نامساعد و شوره زار فقر فرهنگی و سیاسی فراگیر یک ملت که خود ثمره قرنها حکومتهای قبیلوی و جاهلی بود.این حرکتهای سیاسی همه خام و احساسی بودند که بروز و ظهور شان صورت واکنشی با یکدیگر داشتند و پرخاش به یکدیگر.هردو حرکت عارضه  و پدیدار های در ظاهر متضاد بودند از سر نااگاهی که انگیزه های سیاسی بیرونی انها را می چرخاند.عدم شناخت جامعه و مولفه های فرهنگی تاریخی ان بگونه نقادانه و اسیب شناسانه خصوصیت دیگر این حرکتها بود که هردو را از مردم و خواسته های واقعی انها بیگانه میساخت.وقتی ضرورت تغییر و اصلاحات در جامعه متناسب با شرایط فرهنگی و تاریخی و عقیدتی مردم هماهنگ نگردد ان حرکت با مقاومت میکانیکی و واکنشی مردم روبرو میگردد.نیات و ارزوها و شعار های ایدیولوژیک هرچه باشند وقتی تناسب  تاریخی پیدا نکنند توسط جامعه درک و فهم نخواهند شد.هنگامیکه  نظام سیاسی حاکم نیاز ها و ضرورتهای حیاتی اولیه مردم را در نظر نگیرد و هدفش فقط تحکیم قدرت خودش باشد از مردم بیگانه خواهد شد و در تقابل با مردم قرار خواهد گرفت چه نظام سیاسی دینی باشد چه غیر دینی.اساسا مارک دینی و غیر دینی زدن بر پیشانی نظام سیاسی بی تناسب با موقعیت تاریخی مشکلی را برطرف نمیکند اینکار فقط برای اقناع تیوریک و ایدیولوژیگ هواداران و رهروان میباشد.اگر فرض را بر حسن نیت و ایده الهای این احزاب قرار دهیم اظهار این حسن نیت فقط به درد مردم فریبی و ریاکاری میخورد.وقتی همه اینها با درایت سیاسی ،کارشناسانه و پرداختن به نیاز های ملموس و حیاتی مردم همراه نباشد در عمل به ضد خود بدل خواهند گشت.

طالبان با تمام شعار های غلیظ دینی و شرعی وقتی در عمل تمام ارزشهای انسانی اخلاقی و بشری را نادیده بگیرند به همان میزان بیگانه و دشمن مردم اند که کمونیستها.این شعار های کاذب هرگز میان انها و مردم قرابت و خویشاوندی ایجاد نمیکند.خصوصیتهای چون شعارهای بیگانه با واقعیت،اله دست قدرتهای بیگانه بودن،تمویل و حمایت بی قید و شرط یک قدرت خارجی از یک گروه سیاسی،بی تجربگی،بی درایتی سیاسی و توسل بزور برای خم کردن سر مردم شاید ویژگی همه رهبران و سران سیاسی افغانستان باشد صرف نظر از شعار ها و ظواهر شان.همین خصوصیات مشترک بود که در عمل همه فاجعه افریدند.توهمات ایدیولوژیک و ایده الهای سرابگونه نوعی افسونگری و از خود بیگانگی بود که همه این مدعیان پرطمطراق و عوامفریب با ان گرفتار شده بودند.به همین دلیل به بوی بهشت و علف تازه مردم را راهی جهنم و سلاخ خانه ها کردند.هدف اصلی و بنیادین یک نظام سیاسی سامان دادن به زندگی عملی مردم،رفع نیاز های زمینی و انسانی مانند خوراک،پوشاک،سرپناه،امنیت،کار و تهیه اسباب معیشت برای مردم،رفع انواع تبعیض و تفرقه از جامعه و ایجاد اعتماد و وحدت ملی و تحقق اقتدار ملی است نه سوق دادن مردم به جامعه ایده الی اخرزمانی بی طبقه و نه بردن مردم به بهشت.اگر نظام سیاسی از عهده این مهمات براید کاری کرده است کارستان و قهرمانانه اما اگر سر مردم را به اخرزمان و اسمان ببندند شیاد دروغگویی بیش نیستند.عملا میبینیم که عموم نظامهای های سیاسی در براوردن نیازمندیهای فوق در مانده اند و سپر افگنده اند.ویژگی دیگر مشترک همه این سازمانها چه دینی و چه بی دین این بود که کمترین توجهی و تلاشی کارشناسانه و دلسوزانه برای بیداری و اگاهی بخشی مردم نداشتند بلکه هیچکدام اهلیت و لیاقت اینکار را هم نداشتند تا شرایطی را ایجاد کنند که مردم بدانند جلو شان دست کیست و به کدام سرنوشت سوق داده خواهند شد.

همین یک ویژگی کافیست تا نام و وصف روشنفکری از اینها سلب گردد.بالاخره خصلت مشترک دیگری که میتوان به اینها نسبت داد اینکه همه شان وارد و درگیر یک رقابت منفی و ویرانگر با یکدیگر بودند و کار شان پرخاشگری ،تخفیف و حذف همدیگر بود که ماحصل کارشان جز ناکامی پیامد دیگری نداشت.همه شب و روز خواب خلافت و سلطنت و اقتدار سیاسی میدیدند هر شب هوای یک کودتای تازه برای سربه نیست کردن دیگران در سر می پروردند.اگر اهداف اصلی یک نظام سیاسی را در براوردن نیازمندیهای واقعی فوق  بدانیم در انصورت همه این گروهها اعتبار یک حزب سیاسی به معنی مدرن کلمه را از دست میدهند.هرکدام به نوبه خود کاری کردند  که فاجعه کنونی را برسر مردم طاری ساختند که همه پادر گل مانده اند.یکی از خصلتهای یک حرکت سیاسی اصیل دینامیک بودن و قابلیت تغییر داشتن است که میتواند خود و مردم را از فاجعه و بن بست های کور برهاند که من این توانایی را در اینها نمی بینم.این یک نگرش واقع بینانه و فارغ از زنجیر های ایدیولوژیک ،ارزو پردازانه و خیالبافانه است که عرضه شد تا باشد دیگر صاحبنظران و ژرف اندیشان چه تشخیصی دارند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا