سری بریده و فاتحانه در شهر چرخانده میشود، با خندهای بر لب، خون به دل همه مردم میشود؛ اما این خون ریختهشده بر دل شهر و آن خونهای بر دلها شده به هیچ نمیانجامند، به هیچ عملی نمیانجامند.کسی از غصه دق نمیکند، کسانی تجمع و تظاهرات نمیکنند، هیچکس کفن نمیپوشد، استعفایی داده نمیشود، عذرخواهی نمیشود و درخواست تحقیقوتفحصی نمیشود… .در این خونهای به ناحق ریخته، همه ما متهم هستیم، همه ما شریک جرم هستیم، بیشوکم. من متهم هستم؛ چراکه به سهم خودم در ساختن جامعهای مبتنی بر آگاهی و دانایی و ایستاده بر ستونهای مساوات و عدالت و عاری از خشم و خشونت تلاش نکردهام.نظام آموزشی ما متهم است؛ چراکه محتوای آموزشی در باب پرهیز از جنسیتگرایی و مردسالاری و دوریگزینی از خشونت و نیز چگونگی حل مسئله و دیالوگ به جای مجادله ارائه نمیدهد و فراتر از آن آموزشهایی در باب مفاهیم کلیدی زندگی و چگونگی گسترش فرهنگ مهرورزی و درک و همدلی و تفاهم را به فراگیران خود نمیآموزد.رسانههای رسمی کشور متهم هستند؛ چراکه سیاستورزی و سیاستمداری را بر هر چیز دیگر ارجح میدانند و از یاد بردهاند که فرهنگسازی اصلیترین وظیفه آنان است و نه فرهنگستیزی، از یاد بردهاند که تاختن بر رقیب سیاسی یا رقیب ایدئولوژیک به هر حال تاختن است و تاختن ترویج مناقشه است نه مفاهمه، رسانههای رسمی کشور عملا آتشبار حمله و مجادلهاند، نه پرچمدار زندگی مبتنی بر تعقل و خرد و آرامش، و این رسانهها آشکار و پنهان مفاهیم و شیوه زیستن دیروزها را تبلیغ میکنند، نه آنچه لازمه امروز است.رسانههای فضای مجازی متهم هستند؛ چراکه «لایکطلبی»شان مستقیم و غیرمستقیم ترویج خشونت میکند. بخش «حوادث» پررنگترین بخش خبری اغلب این رسانههاست و در رقابت سخت جلب مخاطب و لایک برجستهکردن و داغترکردن هر خشونت و آزاری انگار یک پوئن شمرده میشود.در این رقابت وحشتناک اولین قربانی اخلاق است و مخاطب در هر رده سنی و با هر پایگاه اجتماعی با خشونت عریان روبهرو میشود و از صبح تا شب ذهنش مورد بمباران اخباری قرار میگیرد که همگی مروج خشونت هستند. یادمان باشد که انتشار خبری یا داستانی خشونت یکی از عوامل رواج و بازآفرینی خشونت در جامعه است.صنعت سرگرمسازی و بهخصوص حوزه تصویری هم دراینمیان متهم است. یکی از عمدهترین مضامین اکثریت قریب به یقین تولیدات این حوزهها «خشونت» است.
اگر به بررسی محتوایی فیلمها و سریالها بپردازید میبینید که «انتقام» شاید اصلیترین انگیزه و گره داستانها باشد و خیلی جالب است که همیشه موتیف «عشق» و «مهربانی» و «بخشش» در مقابل انتقام رنگ میبازند.سلبریتیهای آشکار و پنهان جامعه ما، که به هر حال تا حدودی شکلدهنده دیدگاهها و سبک زندگی مخاطبان خود هستند چه؟ کدامیک از آنها فرهنگساز سبک زندگی منطبق بر احترام به یکدیگر و تعامل و آشتی و مهرخواهی و تحمل و بردباری و منتقدخواهی و انتقادپذیری و دیالوگ مبتنی بر پذیرش و نقد سازنده است؟همه سیاستگذاران و مجریان مقابله با گسترش مواد مخدر و مشروبات الکلی و سایر موارد آسیبرسان به سلامت روح و روان در همه سالهای گذشته هم در این میان متهم هستند؛ چراکه گرایش و مصرف برخلاف اکثر مناطق جهان در کشور ما در سالهای اخیر همواره رویه صعودی داشته. چه کسی میتواند تأثیر این موارد را بر رواج قانونشکنی و گسترش خشونت در جامعه انکار کند؟فهرست متهمان پایانناپذیر است؛ اما یادمان باشد که سونامی «خشونت» از هر زلزله و سیل و قحطی مرگبارتر است. مکزیکیها جمله معروفی دارند با این مضمون که «در شهری که همه اسلحه دارند، دزد و پلیس با هم میمیرند».در جامعه خشونتزده هیچکس در امان نیست، همه با هم قربانی خواهند شد.