گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » حقیقت وقیامت نکته ای برای تأمل
حقیقت وقیامت نکته ای برای تأمل

حقیقت وقیامت نکته ای برای تأمل

این نگاه گونه ای از تأملات بدیع فلسفی غیر مستقیم از تعلیمات اگوستین قدیس است که خود نوعی از معرفت شناسی در تشخیص میان مقوله حقیقت و مقوله التییا حاکم در سرتاسر فلسفه یونان میباشد.الیتییا همان جستجوی حقیقت است که ریشه در ارأ فلاسفه ماقبل سقراطی دارد که بعد ها توسط هایدگر فیلسوف قرن بیستم المانی برگرفته شده و به زیبایی و ظرافت پرورش یافته است که بصورت نوعی تأمل وجودی در اندیشه او تصویر میشود. 

         اما اگوستین قدیس همین مقوله حقیقت را با یک ابتکار ژرف با مقوله قیامت و در موازات ان تفسیر میکند که خیلی توجه برانگیز و بیدار کننده و تکان دهنده است.او درین نگرش از عشق به حقیقت سخن میگوید،حقیقتی که همه خواهان و تشنه انند.انتظار از حقیقت انست که با ظهور و بی پرده شدن خود هم عطش دیرینه ادمی را می نشاند و هم به اختلافات و توهمات عدیده ایکه همه در ان گرفتار اند پایان میدهد.همینگونه به بزرگترین دلهره وجودی ادمی پایان خواهد داد.اما اگوستین میگوید به همان شدتیکه مردمان در انتظار حقیقت اند با ظهور ان به همان شدت در برابر ان به کینه و ستیز بر خواهند خاست.همانگونه که حقیقت دلها را بصیرت و نور میبخشد گویی نوعی از ترس ووحشت هم با خود دارد.او میپرسد چرا مردم با حقیقت به کینه و ستیزه بر میخیزند و از استقبال بی چون و چرای ان خودداری می ورزند؟علتش در اینجاست که حقیقت مانند افتابیست که با طلوع خودش همه چیز را از دخمه سیاه ظلمت و تاریکی بیرون اورده و برملا میسازد.همه زشتیها ،فریبها،گناهها و فریبکاریها و پنهانکاریها را افتابی میسازد.سیاهکاران و کاذبان که یکباره پنهانگاه ها و کمینگاههای شان در پرتو نور افشا و بی پرده میشود ازین حقیقت فرار میکنند.اگوستین سخن تکاندهنده و غیر منتظره ایکه دارد اینست که میگوید کسیکه حقیقت را درک میکند این حقیقت قبل از همه گریبان خود شخص را می گیرد و همه خطا ها و زشتیهایش را جلو چشم خودش به نمایش میگذارد.حقیقت قبل از همه صاحبش را متهم و ماخوذ مینماید.حقیقت با ظهور خودش از همه میخواهد که تمام شبکه زندگی قبلی شان را که با تار و پود از دروغ بافته شده است باز کنند و از نو بازسازی کنند.تمام شیرازه ها و کاخهای فرارفته از فریبکاریها ،اکاذیب،ستمگریها و بیعدالتیها و خیانت ورزیها را ویران کرده از نو بر انگاره تازه حقیقت بنا کنند.همه تعلقها و عشقهای کاذبی که زندگی شان را با انها برساخته اند رها کرده و زندگی نوی را در پرتو حقیقت از سر گیرند.برای اینست که او میگوید حقیقت متهم کننده است بنابرین برای کسانیکه بتهای گوناگون را برای خود تراشیده و پرستش میکنند و ازانها برای خود قدرت،مکنت و ابرویی درست کرده اند قابل تحمل و استقبال نیست.برای همین در برابر ان به کینه و ستیزه بر می خیزند.انها حقیقتی را میخواهند که برای شان خدمت کند و منافع شان را براورده گرداند.اگوستین برای همین می پرسد چرا حقیقت نفرت را متولد میکند؟باز میگوید همه خوشبختی و بهروزی را دوست دارند و انرا ارزو میکنند و برایش به جستجو بر میخیزند اما چرا ادمها این خوشبختی را در پرتو حقیقت نمیخواهند؟حقیقت را دریافتن خود یک خوشبختیست و بهزیستن در پرتو ان خوشبختی مضاعف.اما همه ازین حقیقت رسواگر و پرده در می هراسند و به حقیقت های برساخته خود که بتهای تراشده بدست خودشان است پناه می برند.حقیقت که باید شادی و نیکبختی را با خود بیاورد نفرت و کینه ها را بر می انگیزد.یوحنا از زبان مسیح میگوید مردم همیشه چیزی را درست دارند و به ان عشق میورزند،نیز دوست دارند انچه بدان عشق می ورزند حقیقت باشد.دوست ندارند به خطای خود اعتراف کنند و قانع شوند که بر خطا رفته اند.وقتی مردم حقیقت را در می یابند ان حقیقت مبین میسازد که انچه بدان عشق میورزیده اند با حقیقت سازگاری ندارد.درینجا شخص در برابر گزینه ای قرار میگیرد و ان اینکه حقیقت تازه را برگزیند و همه زندگی اش را در مطابقت با ان بنا کند.اینجاست که او ترجیح میدهد به همان حقیقتی وفادار بماند که سالها برایش خدمت کرده بود.شخص همه زندگی اش را با ان ساخته و امیخته بود.چون دل برکندن از تعلقات درونی و بیرونی گذشته کار اسان نیست حقیقت جدید را انکار کرده و کمر می بندد به ستیزه در برابر ان.با انکه میداند باورها و تعلقات گذشته اش حقیقی نبوده اند.مردم چیز های دیگری را بنام حقیقت گرفته اند و با انها خو کرده اند در برابر حقیقت نو به مخالفت بر میخیزند.می بینند که این حقیقت تابان و درخشان است باز هم انرا نمیپذیرند چون این حقیقت انها را متهم میکند.مردم برای ان از حقیقت رم کرده و فرار میکنند که حقیقت انها را عریان میکند.همه عیوب و خطاهایشان را بر افتاب می افگند.حقیقت ملامت کننده است.درینجا به مساله ترس اور و تکان دهنده دیگر روبرو میشویم و ان اینکه مطابق تفسیر و توصیف مفسرین و واعظین دین ویژگی قیامت درین است که در روز قیامت همه پرده ها بر می افتند و همه حجابها دریده میشوند.همه بهانه ها و ترفند ها از اعتبار ساقط میشوند.همه وساطتها و حفاظهای دروغین فرومی ریزند.انسانها بطور کامل عریان میشوند و هیچ پوششی هیچ عیب و فریبی را نمی پوشاند.هنگامه داوری نهاییست .همه بر خود می لرزند .همه تنها اند همانگونه که تنها به به این دنیا امده اند.انسان هیچ پناهگاه و دستمایه ای در دست ندارد.بقول ژان پل سارتر انسان همانست که کرده است.گویی حقیقت دو چهره دارد یکی چهره ایکه اشکار میکند و شکوک را کنار میزند مورد استقبال قرار می گیرد چون معرفت حقیقی و بصیرت و روشن بینی به انسان می بخشد، همه هم میخواهند روشن ببینند و از واهمه ها رهایی یابند اما وقتی می بینند برهنه شده اند و همه زشتی هایشان نمایان گشته است و در محراق پروژکتور نور قرار گرفته اند معلوم میشود همه، چیز هایی را پنهان کرده اند که از اشکار شدن شان میترسند.پس همه میکوشند از میدان نور بیرون روند تا رسوا نشوند.ریدارگانتم به زیبایی میگوید نور متهم کننده است و تماشاچی خوش ندارد نور بخودش فوکس کند.من این تعبیر از حقیقت را دوست دارم وقتیکه روشنی همه زوایای تاریک ،برجستگیها و سایه ها را روشن و برجسته میسازد.ازین روشن میشود که شخص ناظر خوش ندارد خودش در وسط میدان روشنی قرار گیرد و خود تماشای دیگران شود.در بیان مذهب حقیقت نهایی خود شاهد حقیقت خود میباشد.همانطور که مذهبیها حقیقت را می بینند غیر مذهبی ها نیز حقیقت را کمتر از مذهبیها نمی بینند.مذهبی و غیر مذهبی هردو در هردو معنای حقیقت باهم یکی اند.مذهبی وقتی در برابر حقیقت قرار می گیرد با مشکل روبرو میشود و ان اینکه با اعتراف به حقیقت باید همه زندگی اش را از نو تعریف و تعمیر کند.شیرازه زندگی قبلی اش ویران میگردد.نوع پذیرش و در اغوش کشیدن حقیقت همان اندازه مهم است که محتوای حقیقت.به عباره دیگر شرایط اقبال بر حقیقت نسبت به محتوای حقیقت مشکل سازتر است.داوری حقیقت بقول دیکارت در مراقبت هایش در فلسفه و علم اقبال به حقیقت را در پی می اورد.در پرتو نور بزرگ به گفته او در قلمرو شناخت تمایل بزرگی را در اراده انسان در پی می اورد.بعباره دیگر معرفت حقیقی موجب تغییر اراده انسان میشود.مال برانش،لایپ نتز و اسپینوزا گرچه این نوع دیکارتی از بیان حقیقت را مورد انتقاد قرار داده اند که به اراده بیشتر از خود حقیقت اهمیت داده است باز هم گفته اند نفس حقیقت به تنهایی الزام اور است بدون اینکه داوری حقیقت را بر ان بار کنیم و تصمیم اراده را بر ان بیفزاییم.معرفت خود به عنوان شاهد و ظهور محض الزام اور است و به تصمیم اراده نیازمند نیست.وقتی یک گزاره ریاضی بمن ثابت میشود شناخت و اراده من فورا انرا تصدیق میکنند.بداهت هرچه غالب تر تصدیق اورتر است.کسی دیگر معادله دیکارت را معکوس کرده میگوید به پیمانه ایکه اراده عقلانیت را به ایمان می کشاند معرفت ان مقام را ندارد.گیوم سن تیری میگوید این اراده است که اول قدم پیش میگذارد و شناخت در پی ان میرود.پاسکال در توضیح سخن دیکارت میگوید اول باید چیزی را شناخت تا انرا دوست داشت.اما قدیسان و عارفان میگویند انچه مربوط به خدا میشود اول باید دوست داشت تا معرفت حاصل شود.این عنایت و رحمت است که معرفت می اورد.این عشق است که به معرفت و حقیقت رهنمون میگردد.انچه را تاریخ بیان میکند این اعتماد است که باور را بدنبال می اورد قبل ازانکه مراحل ان طی شود.انکه باور میکند می فهمد.هرچه باور بیشتر فهم سریعتر،کسی در پی ازمایشهای تاریخی نمیرود.از نظر مومنان انانکه باور میکنند می فهمند.دیکارت میگوید وقتی فهمیدیم دیگر احتیاجی به باور نداریم.انهایی می فهمند که باور میکنندچون بدون قلب پاک معرفت حاصل نمیشود.ژان ویولک کتابی دارد بنام قیامت ،او با مفهوم الیتییای هایدگر مخالفت میکند که به معنای پرده برداریست و اپوکلیپس یا قیامت را در برابر ان قرار میدهد. اقای ماریون میگوید ویولک هم قیامت و هم الیتییا را بخوبی تفسیر کرده است.بقول او حقیقت فلسفی فقط با الیتییا روشن میشود.اول باید باور کرد تا فهمید این همان قیامت است یا همان نوری که بر همه چیز میتابد.در حقیقت فلسفی هرچه شواهد و بداهت ها بیشتر بدنبال ان التزام بیشتر.بعد از کانت *من*با معرفت را سوژه ترانساندانتال یا من متعالی مینامند که فقط صاحبان معرفت و بصیرت و حکمت این وصف را دارند نه همه.همه انسانها بگونه بالقوه این قابلیت را دارند.من کلی و عام همه باید یک چیز فکر کنند چون بعد از کانت فکر کردن بدون اوبژه قابل تصور نیست.درینصورت شناختی بدون اوبژه یا تجربه پیدا نمیشود.تجربه و شناخت تابع شرایط شناخت اند که کاربرد سلبی دارند.در مدل دیگر شناخت شرایط فرضی تجربه توسط سوژه تعیین نمیشود.اگر باور نداشته باشید نمی فهمید،انجیل.در صورت باور احتمال دارد بفهمید.سخنان فوق همانقدر که تامل انگیزند جای بحث و استدلال دارند .قدر مسلم اینست که کانالهای معرفتی را بر روی انسان باز میکند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا