گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » هین بگو کـــه ناطقه جـــو میکند تــا به قــــرن بعد ما آبی رسد
هین بگو کـــه ناطقه جـــو میکند   تــا به قــــرن بعد ما آبی رسد

هین بگو کـــه ناطقه جـــو میکند تــا به قــــرن بعد ما آبی رسد

هین بگو که ناطقه جو میکند

تا به قرن بعد ما آبی رسد

گرچه هر قرنی سخن نو آورد

لیک گفت سالفان یاری کند

مولوی

 

هیچیک از قوانین عالم بدون نقش فعال انسان ها در هر نسلی کامل نخواهد بود.تسلسل تفکر خلاق و باز نسلهای بشری ضامن بقای فرهنگ از جمله فرهنگ دینیست.وقتی میگوییم تفکر منظور انباشتن اطلاعات و تراکم معلومات میراثی از گذشتگان نیست.تفکر همان نیروی فعال و تمییز دهنده و نقاد در انسان که میراث علمی همه نسلهای گذشته و کنونی را از غربال خود گذرانده و به گزینش میپردازد.هیچ فرهنگی بشمول دین در جامعه منحط و راکد فروغی نخواهد دا شت.مولانا عبدالعلیم صدیقی میگفت:« بعضی ها چنان سرگرم نشخوار میراث علمی گذشتگان اند که فرصت مراجعه به عقل خود را ندارند.».مولانا فضل الرحمان ملک از فلاسفه معاصر اسلامی میگوید اقبال لاهوری کسی بود که در آسیای جنوبی در پی احیای تفکر دینی و برقراری عدالت اجتماعی در جوامع مسلمان در چوکات همان قوانین سنتی برامد.او دردناکانه از گسترش مادیگری و نهیلیسم در میان مسلمانان شکوه داشت.بویژه در صدد امحای سودخواری در میان مسلمانان بود و تلاش بلیغی در جنبش آزادیخواهی در پاکستان نمود.لازم به تدبر است که نهیلیسم در نظر اقبال به همه عوامل رکود فکری و تحجر در اندیشه اسلامی که مانع ‌پیشرفت زندگی عملی و پویایی فکری میشد اشاره داشت.منظور فقط گروهی خاص از انسانهایی نیست که همه ارزشها و نورمهای اخلاقی و اجتماعی را بیهوده میدانند و از متن زندگی اجتماعی و قوانین آن گریزانند.مادیگری هم پشت پازدن به همه اصول و ارزشهای دینی و معنویست برای کسب منافع دنیوی مانند اندوختن ثروت . استحکام قدرت به قیمت فقر دامنگیر و محرومیت کل جامعه. است مادیگری فقط انکار خدا و زندگی بعد از مرگ در تئوری نیست آنگونه که ما امروز می فهمیم.به این مفهوم اکثریت امروز مادی اند.گروهها و احزاب اسلامی امروز هم مادی بکسی میگویند که در وسط میدان مرکز شهر فریاد انکار خدا و. آخرت بزنند.قابل توجه است که اقبال علاقه جدی به نیچه و افکار او داشت که نهیلیسم یکی از نکات برجسته تفکر نیچه ایست.این سخن به هیچصورت تخفیف معنی نهیلیسم در اندیشه نیچه نیست.ادورنو میگفت هرکسی در اروپا ادعای روشنفکری دارد باید خودش را با دو فیلسوف محک بزند که یکی نیچه است و دیگری کارل مارکس.تفرقه میان مسلمین یکی دیگر از بلایایست که جان اقبال را میرنجاند و پیوسته مسلمین را برای وحدت بر اساس توحید و اصل مشترک انسانی دعوت میکرد.نکته بسیار با اهمیت دیگر در اندیشه اقبال آزادی اراده مسلمین بود برای تعیین سرنوشت خودشان و اسارت را با شدیدترین الفاظ نکوهش مینمود چون؛آدم از بی بصری بندگی آدم کرد،گوهری داشت نذر قباد و جم کرد یعنی در خوی غلامی ز سگان پست ترند

من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

لازم به دانستن است که ما نباید به دنبال اصول و قواعد مشروح و مدون برای زندگی اجتماعی امروز در آثار اقبال برویم هر چند او به عموم اصول بنیادین استقلال جامعه مسلمین و کلید های تفکر خلاق میان آنها در سراسر آثارش اشاره دارد.مرحوم دکتور شریعتی در جایی میگوید اندیشه اصلاح تفکر دینی در برنامه سید جمال الدین مطرح گردیده و مورد اصرار قرار گرفته.این اندیشه توسط اقبال پیگیری شده و رئوس مطالب آن در آثار اقبال یادآوری شده است،بر روشنفکران و اندیشمندان امروزی مسلمانان است تا بر پایه این منابع و رهنمود های اساسی ایندو مصلح بزرگ جهان اسلام برنامه مفصل نظام اسلامی و منهج زندگی مسلمانان امروز را تدوین نمایند زیرا آندو فرصت کافی برای انجام اینکار را نیافتند.آنچه من در پرتو افکار بلند و مآل اندیشانه این بزرگان بر آن اصرار و. ابرام دارم اینست که هیچ منبع و مآخذ غنی گذشتگان ما را از تفکر مجدد یا بقول فیلسوفی جرآت اندیشیدن و ایجاد یک راهکار خلاقانه بر مصادیق زمان خودما بی نیاز نمیسازد.به عباره دیگر با وجود بررسی و تمییز رهنمودهای این متفکران و استفاده از این منابع باید محصول ارزیابیهای دقیق خود از زمانه خود را به آن منابع بیفزاییم یا نقش خود را بر آن بگذاریم.هر نسلی مسؤل درک و شناخت زمانه خود است یا بقول فریدریک هگل فیلسوف کسیست که زمان خود را بشناسد.آقای شبستری در سخنانش در بزرگداشت آقای مهدی بازرگان میگفت من او را تنها کسی میدانم که در میان دولتمردان بعد از انقلاب جرآت تفکر داشت و تقلید مغزش را فلج نکرده بود.اقبال کسی بود که عصر خودش را بخوبی شناسایی کرده بود،هم بمیراث فرهنگی خودش اگاهی داشت و هم دارای قوه تمییز و ارزیابی گذشته خودش بود.

بر علاوه به فرهنگ و جریانهای فکری غرب آشنایی کافی داشت که در عصر او بسرعت جهان را در شعاع خود قرار میداد.کار این بزرگان این نیست که ما را از تفکر و ابتکار فکری بی نیاز سازند،برجسته ترین کار شان درینست که نهیب شان نسل خوابیده و راکد و غافل را بیدار سازد و با تنیه و تلنگر شان سد سکندری و جمود فکری نسل شان را بشکنند.بما بگویند که تفکر هیچگاه متوقف نمیشود زیرا توقف فکری همان و مرگ نسل همان.اگر ما زمان و عصر خود را نشناسیم و چالشهای بزرگ دوران خود را تشخیص ندهیم،و ارزشهای متعالی دینی،معنوی و اخلاقی را در قالبها و مصداقهای جدید زمانه خود نریزیم و این هنر و مهارت را پیدا نکنیم هیچکسی دیگر نمیتواند ما را نجات دهد،نه میراثهای بزرگ دینی و فکری گذشتگان و نه قوانین آماده و قالبهای زندگی غربی.بزرگترین کار اقبال و دیگر متفکران درین نیست که راه حلهای اماده و قالبهای عملکرد از پیش تهیه شده در اختیار ما بگذارند بلکه کار شان اینست که یک نیروی خوابیده و بی حس شده در ما را بیدار کنند و به حرکت درآورند.اینکار خود یک بعثت،یک نهضت و یک محشر است.اینان با صور اسرافیل شان در پیکر بیرمق زمان و در اجزای مرگ فرسوده مردمان افیون شده و افسون گشته میدمند و به انها حیات و حرکت تازه می بخشند.این حرکت مدام و جنبش ناتمام است که به هستی مسلم معنی و قوام میدهد.هستی در نگاه بلند و اندیشه اقبال حرکت است و حرکت هستی.طلب و حرکت پیوسته فلسفه حیات مسلم را میسازد.توقف،جمود،تحجر و رکود در نگاه او مرگ شمرده میشود.این نگاه که از منبع توحید،عرفان و تفکر توانای اقبال میجوشد بسیار شورانگیز و حیاتبخش است.خود ش میگوید؛

باغبان زور کلامم آزمود

مصرعی کارید و شمشیری درود

این شیوه نگاه و سخن گفتن به دل امید میبخشد و به پیکر های افسرده حرکت.

جای دیگر در مورد حرکت میگوید؛

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

موج زخود رفته ای تیز خرامید و گفت

هستم اگر میروم،گرنروم نیستم

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا