گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » اسلام سیاسی و سیاست اسلامی !
اسلام سیاسی و سیاست اسلامی !

اسلام سیاسی و سیاست اسلامی !

یادداشت نواندیشی : برادرعزیز ما جناب شیر شاه یوسفزی با نگاشتن یادداشتی مو سوم به ” اسلام سیاسی و سیاست اسلامی ” بحث تاریخی و ایدئولوژیکی  بسیار پیچیده و در عین حال قابل غوری را مطرح کرده است که تربیون نواندیشی نیز لازم می بیند با انتشارنوشته زیبای جناب یوسفزی به برخی زوایای این گفتمان مهم حیات بشری روشنی اندازیم .نه میدانیم که وقتی جناب شیرشاه جان یوسفزی نویسنده یادداشت زیبای موسوم به ” اسلام سیاسی و سیاست اسلامی ” خاطره ای از مرحوم مولوی محمد نبی محمدی که دریکی از جلسات بزرگان جهاد روی حل سیاسی مسأله افغانستان یادآوری فرموده است و از مرحوم مولوی به این عبارت نقل قول نموده اند که وی گفت ” بیاید اسلام را بیشتر سیاسی نه سازیم و سیاست اسلامی را برگزینیم “ جناب مولوی مرحوم در چه شرائطی و در مقابل کدامین رهبران جهاد این دیالوگ را مطرح نموده است ؟  ماسوا ازینکه برچگونگی واکنش کسی که جناب شیرشاه جان یوسفزی ازوی (از رهبران رادیکال جهاد ) یاد نموده است سخن بگوئیم این جمله با توجه به اعتقاد ات و باور های حاکم بر منظومه فکریی جناب مرحوم مولوی محمدی برای هر بیننده و خواننده نوعی حالت پارادُکسیال را به بار می آورد

زیرا برای خواننده و شنوینده این جمله که اسلام را بیشتر سیاسی نسازیم و سیاست اسلامی را برگزینیم چنین تصور می دهد که مرحوم مولوی محمدی بحیث عالم حوزه دینی ازدین مقدس اسلام آگاهی دانشمندانه داشته است و در پرتو آن آگاهی و اطلاعات و تجارب کثیری که از سیاست دارد وی را واداربه این امر ساخـته است که در میان رهبران جهــاد اعـلام دارد که گـــویا ” اسلام را بیشتر سیاسی نه سازیم و سیاست را اسلامی برگزینیم “

مرحوم مولوی محمد نبی محمدی درمعیت هیأتی بریاست استاد برهان الدین ربانی در محضر رونالد ریگن رئیس جمهور پیشین امریکا 

_________________________________________________________________

سوال اینجاست که کدام قرئتی از اسلام و با چه شناختی از سیاست جناب زنده یاد مولوی محمدی این سخن را برزبان آورده است ؟ آیا نه تنها جناب مولوی محمدی  بلکه اکثریتی از رهبران جهاد اعم از فرقه های اهل سنت واهل تشیع از قرئت بنیادگرا و شریعت مداری که با دیگر انواع گفتمان های دینی معاصر در جهان اسلام تفاؤت  کلی و اساسی دارد پیروی نه میکنند ؟ اینجا ست که پرسش از دو مسأله اصلی یعنی فهم اسلام و تحقق آن در جامعه یا چگونگی نسبت دین اسلام با جامعه و سیاست از یکسو و روش تحقق و اجرای اسلام در جامعه کنونی از سوی دیگر ، میتواند گفتمان مورد اعتقاد جناب مولوی محمدی و اکثر رهبران جهاد در حوزه معرفتی و دین شناسی و ارتباط آن با سیاست را شناسائی و تبئین کند . نواندیشی ضمن سپاس از نویسنده توانا جناب شیرشاه یوسفزی و آرزوی توفیق برای وی نوشته مورد نظر را منتشر میسازد .

ملا محمد عثمان راسخ از هواداران سرپاقرص قرئتی که جناب مولوی محمد نبی محمدی نیز بر آن متعهد بود .

با صرف نظر از ابعاد و عمق این بحث به نقل یک خاطره میپردازم خداوند مولوی محمد نبی محمدی را غرق رحمت کند ، سالیان قبل در یکی از جلسه های بزرگان جهاد روی حل سیاسی مسأله افغانستان ، فرمودند؛(بیایید اسلام را بیشتر سیاسی نسازیم و سیاست اسلامی را برگزینیم) این جمله واکنش شدیدی یکی از رهبران رادیکال جهاد را بر انگیخت و بسیار فرمود که دین از سیاست جدا نیست، اسلام یک نظام سیاسی است ، این یک فکر ارتجاعی است و……مولوی صاحب میخواست بگوید که دین را با سیاست رنگ نکنید و به اساس دین سیاست کنید، اما کسی وقت نمیداد این جر و بحث در بیرون هـنگامه ها بر پا کرد و به نشرات کشانده شد که گویا مولوی نبی و دیگران دین را از سیاست جدا می کنند ، نظام علمانی می خواهند و حتی گپ تا سرحد ملا های مدرسه و مکتبی پیش رفت .این موضوع الی آستانه پیروزی مجاهدین چندان برایم مهم نبود، چندی که تا آن زمان کتابی از مولوی گوهر الرحمن در این رابطه خوانده بودم ،اما بعد از آن دانستم که شادروان مولوی صاحب نبی میخواست چه بگوید، همه چیز را به چشم سر دیدم، شنیدن کی بود مانند دیدن !بخاطر رسیدن به قدرت ائتلاف های تنظیم های رادیکال در شمال و جنوب، آغاز جنگ و خونریزی(با صرف نظر از عوامل خارجی آن)،تقسیم چوکی ها و سازش ها ، ارتباطات با قدرت ها بزرگ خارجی، تأمین منافع بیگانگان و بدتر از همه تعصب قومی و سمت پرستی ها دال بر این حقیقت بود که تنظیم های رادیکال که حرف از بنیادگرایی میزدند، بیشتر ” سیأ “سی شدند و بخاطر اهداف شخصی خود دین را فدای” سیأ ” ست کردند.

چون حرف دین از دهن شان دیگر لذت ندارد،امروز هم میبینم حربه نجس قومگرایی را بخاطر رسیدن به اهداف و بقا انتخاب کرده اند .طاقت، یون، أتمر و دها تن دیگر در کنار رادیکال جنوب ،و پدرام ،دوستم و ده ها تن دیگر در کنار رادیکال شمال قرار دارد .می بینم که این مرض مدهش سیاسی شدن در نسل های دوم نیز به شدت شیوع کرده و بوی آن سرتاسر جامعه را گرفته است .علمای این رادیکالییزم خیالی تا سرحد فتوای فروشی به نازل ترین قیمت سقوط کرده است سوال اینجاست که تکلیف نهضت اسلامی و مسلمانان که در مسیر مبازه بهای سنگین پرداخته اند چه می شود؟ آیا ما فقط نقش تماشاچی را داشته باشیم؟ تنها به نام جمهوری اسلامی!!! اکتفا کنیم؟ یا تا زنده ایم از دین فروشان و تاجران انسان و عاشقان قدرت حمایت کنیم؟

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا