گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » خســـــی در طــــوفـــــــان !
خســـــی در طــــوفـــــــان !

خســـــی در طــــوفـــــــان !

تا وقتی هویت وجودی ( فردی یا جمعی) خویش را تثبیت نکرده ایم نمیتوانیم ادعا کنیم که هستیم چون نه محور مشترک داریم و نه نقطه اتکا.ما در میانه قطبهای متخاصم و متعارض قدرت های خارجی و در نسبت خود با انها میخواهیم هویت خویش را پیدا کنیم در حالیکه در قدم اول باید با یک سرمایه وجودی مستقل از خود محور و نقطه ثباتی ایجاد نمود آنگاه میتوان تناسب خویش را با قدرتهای رقیب یکدیگر تعریف و تثبیت نمود.در صورتیکه چنین اتکا و محور مشترک بر اساس اصول بنیادین تعریف شده و مورد قبول همه جناحهای سیاسی ملی که حدود و شرایط روابط خارجی ما را معین و خطوط سرخ را ترسیم می نماید بوجود نیامده باشد هرکدام از گروهها و جناحهای سیاسی جذب یک قدرت مافوق خارجی گشته و به منزله ابزاری برای اهداف بیگانگان مستهلک خواهد شد.سرگذشت تلخ مجاهدین در پنجاه سال اخیر شاهد این حقیقت است.از سوی دیگر این جناحها در جنگهای نیابتی قدرتهای خارجی در افغانستان و در درگیری های مزمن و بی هدف میان خود مستهلک گشته و کشور هم ویرانه و بیصاحب باقی میماند.چنین کشوری برای همیشه عرصه تاخت و تاز و غارت بیگانان قرار خواهد گرفت.بدون داشتن یک چنین محور ملی و همبستگی درونی همه تلاشها برای برقراری رابطه با قدرتهای بیرونی و قطبهای متنازع  با اهداف متعارض سودی برای کشور ندارد.چه این تلاشها از سوی طالبان باشد و چه از سوی مقاومت.گروه حاکم و مسلط کنونی که طالبان اند کمترین تلاشی برای ایجاد این محور مشترک که نمایانگر منافع،مصالح و عوامل بقای ملی باشد انجام نداده اند.تا کنون که حدود هشت ماه از تسلط شان میگذرد یک عملی و اقدامی صورت نداده اند که قناعت و رضاییت ملی را کسب نمایند.تمام تصامیم و اقدامات پراکنده شان با انگیزه سلطه جویی مطلق بر دیگران،انحصار کامل قدرت،تنگ نظری قشری،تعصب قبیلوی و از روی انتقام جویی بوده است.هنوز از لحاظ مشروعیت داخلی و قانونیت قدرت پای شان در هواست.در کشوری چون افغانستان و ملت صدپاره بقول اقبال لاهوری ممکن نیست هیچ جناح سیاسی،قومی،مذهبی و زبانی بتواند بر همه اقشار مردم سلطه دایمی پیدا نماید.این توازن و تعادل قدرت در کشور ما امر حیاتی و شرط لازمی یک نظام سیاسی فراگیر است.تلاش برای گشترش سلطه یک جناح خاص بر همه کشور از نظر سیاسی و ملی احمقانه ترین تلاش است.در نظر داشتن این تعادل و توازن سیاسی آنقدر امر حساس است که به راه رفتن روی طناب معلق در هوا شباهت دارد.اقدامات متعصبانه طالبان هرروز در پی نابودی این محوریت و وفاق ملی میباشد.ازانسو هر جبهه مقاومتی که در برابر طالبان ایجاد میشود نیز ملزم به این مشروعیت ملی و ایجاد محوریت مشترک میباشد.اگر از امروز در صدد ایجاد این محوریت بر نیایند فردا که هر جناح و دسته قدرت وسعت و فربهی بیشتر پیدا میکنند ایجاد وحدت و محوریت صادقانه در آستانه پیروزی مشکلتر میگردد و باز هم مثل گذشته مدعی سهمی برای خویش و تقسیم مملکت مانند گوشت قربانی میان خویش خواهند شد.

اینبار کسی دیگر از بیرون نمیتواند کشور را از فروپاشی مطلق و تجزیه نجات دهد و آرزوی وحدت و هویت ملی برای همیشه دفن خواهد گشت.مقاومت در صورت غریزی بدوی و با دید تنگ  جناحی یا از سر انتقام جویی مقاومت نیست.اینبار مقاومت حق ندارد تجارب تلخ و ویرانگر گذشته را تکرار نماید.باید از خطا های خانمانسوز گذشته پرهیز نمود.ما همه میدانیم که ایجاد وحدت راستین و محوریت با ثبات در کشور کار ساده ای نیست،آنقدر این امر مشکل است که قامت کوتاه کنونی ما به ان نمیرسد.تکیه بر قدرتهای بیگانه و مغرض و کسب حمایت مشروط انها هیچگاه منافع ملی ما را برآورده نخواهد کرد.تجربه ایکه از گذشته داریم هفت پشت ما را بس است.وضعیت مسلط شده کنونی در کشور ما محصول پراکندگی،بی برنامگی و فقدان زمامداران دلسوز و صادق بوطن و دارای اندیشه ملی از سوی خود ما در قدم اول و نقشه ها و اغراض شیطانی و استعماری در قدم دوم میباشد.درست است که ما قربانی خشونت و تعصبیم و با یک گروه تمامیت خواه و خشونت پیشه انهم در بدوی ترین صورت ان روبروییم اما فقط چیغ و داد زدن و تظلم خواهی محض کار ما را درست نمیکند.ما نمیتوانیم به شعار های دلکش و وعده های بشردوستانه کاذب که هزار هدف شیطانی در پس خود پنهان دارند تکیه و اعتماد کنیم.ما ناگزیریم مشکل مزمن و فلج کننده درونی خود را برطرف نماییم و زمانش هم همین لحظه است،

ما فرصت زیادی تا فروپاشی کامل نداریم.اینرا همه جناحها بشمول طالبان باید بدانند که ابزار و مواد سوختی در دست بیگانگان بیش نیستند و حکومت شان مستعجل خواهد بود‌.هویتهای کوچک و قبیلوی و بدوی در بافت و روابط قدرت امروزی جهان آینده خوشی نخواهند داشت . تدریجآ در قطبهای قدرت و مسابقه بیرحم میان انها هضم و مستهلک خواهند شد.ما نمیتوانیم با این هویتهای قبیلوی کوچک و محلی مانند قبایل پراکنده در بعضی صحاری افریقا و تاریکی های جنگل آمازون باقی بمانیم.باید همراه با کاروان تکامل بشریت در هویت بزرگ و متعالی « انسانی» به اوقیانوس بپیوندیم

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا