گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » مابکدام بدیل سیاسی نیازداریم؟
مابکدام بدیل سیاسی نیازداریم؟

مابکدام بدیل سیاسی نیازداریم؟

افغانستان قرنهاست که در چنبره قدرتهای سیاسی استبدادی،فاسد و تبعیض طلب گرفتارست و نمیتواند خود را ازین سامسارای شوم برهاند،پیوسته از یک نوع استبداد به نوع دیگر و رنگ دیگر استبداد فرو می افتد.این چرخه بحران در هر دور خود شدت و پیچیدگی بیشتر پیدا میکند .باز هربار ما به دنبال راه حلهای موقت،سطحی و جورامد های سیاسی ای میرویم که مدتی مشکل را از چشم ما پنهان نموده و ریشه های بدبختیها و نزاعها همچنان سر جای خود باقی میمانند یا اینکه خود همیشه از حل مشکلات خود ناتوانیم و دیگران یک راه حلی را بر ما تحمیل میکنند که درانها فقط منافع و مصالح خودشان نهفته است.معضلات اساسی چون نفاق و پراکندگی ملی،فساد،تبعیض و همه بیعدالتیها عمیقتر و پیچیده تر میگردند.ما از دیدن و تشخیص عوامل اصلی مشکلات یا عاجزیم و یا ازانها هراس داریم چون پرداختن به عوامل ریشه ای معضلات به اگاهی ،اراده راسخ و تعهد و صداقت نیازدارد و ما فقط بدنبال راه حلهای اسان، کمخرج و بدون دوراندیشی و اماده ایم که دیگران بر ما تحمیل نمایند.ما همیشه خود را صغیرتر ازان میدانیم که قدمهای اساسی در راه وحدت ملی،ایجاد یک هسته سیاسی ملی متکی بپای خود،ترسیم یک استراتژی مستقل،خود کفایی و اعتماد به نفس برداریم.رهبران سیاسی ما به سادگی و ارزانی خودشانرا بقدرتهای خارجی میفروشند و به همان سادگی دارایی های ملی را بغارت می برند و ملت را هر روز فقیرتر و صغیرتر میسازند.مردم ما نیز به همان ارزانی و ساده اندیشی خود شانرا به همین رهبران الدنگ و خودفروخته مانند گله های گوسفند میفروشند تا مورد معامله همین شارلتانها قرار گیرند.وقتی مردم اینگونه گرفتار تفرق،سرکوب شده و مستاصل ،سرگردان و بی اعتماد،گروههای سیاسی نیز اینگونه بیعرضه و ناتوان در ابتکار یک راهکار ملی و همه پسند و نا توان در جلب اعتماد مردم باشند،روشنفکران و فرهنگیان هم اینگونه در بیداری و بسیج مردم به یک هدف بزرگ ملی عاجز و سردرگم باشند و همه اینگونه چشم به سوی خارجیان و بیگانگان برای نجات ما ازین بحران باشیم درانصورت چه نوع راه خروج از بحران را میتوانیم انتظار داشته باشیم.وقتی چنین پراکندگی، سردرگمی و ناتوانی در تشکیل یک هسته داخلی ملی که بیانگر خواستهای همگانی باشد برقرار باشد درانصورت ابتکار عمل مثل همیشه در دست دیگران و بیگانگان خواهد بود و به یقین این دیگران باز مانند گذشته همان راه حلهای را بر ما تحمیل خواهند کرد که در گذشته بما ارمغان اوردند،بدون تردید یک بار دیگر باز این قدرتهای خارجی همان گله الدنگها و یا مشابه انها را با محوریت طالبان بر مردم تحمیل خواهند کرد.با همین وضعیت و همین عناصر شما چه انتظاری میتوانید داشته باشید.ما در مقدمه ناگزیریم صورت مساله یا مشکلی را که در پیش داریم به دقت و با صراحت و با تمام پیچیدگیهای که دارد در پیش چشم خود قرار دهیم. با چشمپوشی و روگرداندن و ندیدن بزرگی مساله نمیتوان مساله را حل کرد.ما مانند بسیار دیگر تمایل به راه حلهای اسان و کم هزینه و بی تفکرداریم اما زندگی و برتر ازان زندگی با سعادت اسان و کم هزینه نیست.اگر به سخن هگل گوش دهیم میگوید سعادت درین زندگی میسر نیست بلکه زندگی سراسر مبارزه و جهدیست برای سعادت.به گفته او همه کسانیکه با خوداگاهی تمام و جهد همگانی و اراده تزلزل ناپذیر برای ازادی مبارزه نمیکنند مواد سوخت ارزان چرخ بیرحم تاریخ خواهند شد.ما همچنان خطاهای بدفرجام و زهر اگین خود را تکرار میکنیم و تکرارا خود محکوم عذاب جهنمی ای میگردانیم که خود عامل انیم.ما حق نداریم نتایج بهتر از انچه میکنیم انتظار داشته باشیم.مشیت این زندگی بر تصادف،بخت و طالع و معجزات نمیگردد.ما خود همه کاره و صحنه گردان این زندگی هستیم و ما خود باید به ان معنی ببخشیم.همه فرهنگیان،قلم بدستان،باسوادان،چیزفهمان و انهاییکه جرات اندیشیدن ،نقد کردن و عصیان در برابر پوچی و زشتی زمانه را دارند دارای مسوولیت انسانی،اخلاقی و ایمانی اند تا به تقدیر تحمیلی زمان نه بگویند و به انسانیت خود اری.هیچ رویداد تاریخی بویژه تاریخ معاصر،عقلانیت و روشن نگری و در صدر همه کارنامه قدرتهای سلسله جنبان جهانی بما اجازه نمیدهد که به راه حلهای انها اعتماد کنیم و یکبار دیگر ساده لوحانه تقدیر خویش را بدست انها بسپاریم.شکی نیست که تعامل و پروسه قدرتها در جهان بر پاشنه حقوق بشر،اخلاق و مصالح انسانی نمیگردد و نباید انتظار داشت قدرتها از سر انسانیت و مسوولیت اخلاقی و ترحم بیایند و ما را ازین بحران نجات بخشند.مقولاتی از قبیل اخلاق،حقوق بشر و همنوعی انسانی همه برای قدرتهای حاکم بر جهان حیثیت و مقام ابزاری دارند.در دیانت و اخلاق است که اینها در جایگاه هدف و غایت قرار میگیرند و به هیچ نوعی قابل معامله نیستند.اما وقتی منافع قدرتها اقتضا نماید به راحتی و بی تفاوتی تمام این ارزشهای اخلاقی قربانی میشوند حتی از سوی دولتهایی که خود را دینی مینامند.واقعیت عریان تعامل قدرتها همانست که الویسیوس فیلسوف میگوید اگر جهان هستی و طبیعت بر قانون جادبه میگردد جامعه بشری بر اساس منفعت میچرخد.ما با تمام درد و تاسف شاهدیم که روزی منفعت امریکا اقتضا مینمود که برای شکست رقیب بزرگ جهانی اش ارتش سرخ شوروی به کمک و حمایت مجاهدین برخیزد و سخاوتمندانه و بیدریغ ازانها پشتیبانی نماید و روز دیگر که همین منفعت اقتضا نمود یک ملت لگدمال شده را با امضای یک توافقنامه رسمی سیاسی بدون هیچ شرم و ازرمی تحویل یک گروه تروریستی بدهد و یکباره ماسک دروغین دیموکراسی و مدنیت را از چهره بیفگند و سیمای عبوس بربریت خود را به همه اشکار کند.از سوی دیگر حقیقت تلخ و تکاندهنده اینست که بدون ایجاد یک هسته واحد سیاسی در داخل خود ما و بدون یک اتکای ذاتی و مطمین در داخل همه حمایتها،کمکها و عنایتهای خارجی نه تنها ضایع و هدر خواهند شد بلکه اژدهای قدرتمندان زورگو و مافیای داخلی را فربه تر و خون اشام تر خواهد کرد.همه ان کمکهای بظاهر انسانی و اخلاقی گذشته اکنون بلای جان و وبال گردن ما شده است.فقط در یکصورت این کمکها و حمایتها ممکنست مفید و کارساز واقع شوند و ان وجود یک نظام سیاسی کارامد لایق ،متعهد به منافع ملی و صادق و خدمتگذار و با اراده در داخل است.در غیر ان همان خواهد شد که ان حکیم حکیمان مولانا جلال الدین بلخی گفته است

گفت هر دارو که ایشان کرده اند

ان عمارت نیست ویران کرده اند

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا