گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » مـــــحـــض وجـــــــود طــــالــبــان بحـــرانــــزا و فســـــاد آور اســـــت
مـــــحـــض وجـــــــود طــــالــبــان   بحـــرانــــزا و فســـــاد آور اســـــت

مـــــحـــض وجـــــــود طــــالــبــان بحـــرانــــزا و فســـــاد آور اســـــت

عامل اول زوال طالبان و بحران کل افغانستان تمامیت خواهی طالبان است.وقتی یک گروه سیاسی از روز اول هدف اعلی و نهایی خود را معین میکند اولین کسیکه در گزینش این هدف دست و پایش بسته میشود خود آن گروه است.بعدآ ناگزیر است همه امکانات خود و خواسته های مردم را در خدمت همان هدف قربانی سازد.وقتی بنیانگذاران و گردانندگان آن بر تمام عواقب و پیامدهای هدف برگزیده اشعار و قدرت پیشبینی نداشته باشند و بدون بازنگری و غور مجدد سیستماتیک در نقاط عطف تاریخی همه سرمایه گروه و هستی مملکت را خرج روش دگماتیک در نیل به ان هدف نماید فاجعه چند برابر و متراکم میگردد که آنوقت هیچکس از عهده حل آن بر نخواهد امد.

            اینگونه استکه گروههای افراطی و جزم اندیش با استبداد فزاینده و سراسری چند گاهی بر سر قدرت میماند و در صورت شکست به کلی مضمحل و از صحنه سیاسی محو میگردد زیرا توان اصلاح و تصحیح خویش را ندارد.سیستم حاکمیت طالبان هم بر قاعده « یا همه و یا هیچ » عمل میکند..درین سیتم تضمین بقا و نیل به به اهداف در گرو حاکمیت مطلق و بی قید و شرط بر تمام عرصه های زندگی مردم قرار دارد.شعار های یک دنده و دگماتیک مطروحه از سوی رهبران گروه وقتی عملی و قابل تطبیق اند که همه قدرت در تمام ساحات زندگی مردم در کنرول کامل گروه باشد.هیچ رقیب و شریکی که با آن اهداف و روشها مخالف باشد در پروسه تصمیمگیری ها وجود نداشته باشد..رای و خواسته های مردم در پروسه تصمیمگیری  کمترین ارزشی ندارد.مردم درین نوع نظامها به مثابه توده های خودسر و بیسامان که هیچگونه مصلحت خویش را نمیتوانند تشخیص دهند شمرده شده و حیثیت رمه ای را دارد که باید توسط یک چوپان چه عنوانش رهبر حزب و پولیتبیوروی مرکزی باشد و چه امیرالمومنین هدایت شوند.درست است که تمام حیثیت و حیات و بقای آن گروه بسته به قدرت انحصاری و تمامیت خواهانه آنست.کمترین خلل و رخنه در سقف چنین قدرتی تمام حیات گروه را تهدید خواهد کرد.

در عین حالیکه اعضآ و اراکین آن حزب گرداننده قدرت اند خود زندانی آن سیستم و شبکه بافته شده اند.اختیارات و خلاقیت و نوآوری در سیستم از فرد فرد حزب سلب گشته است.درینصورت است که آن کتله سیاسی و حزبی از اصلاح آن حزب ناتوان اند،سخت کردن ،پیچیده ساختن و تنگتر ساختن چوکاتهای زندگی بر دیگران که در تحکیم و بقای قدرت به درد میخورد اجازه است و لاغیر.اینگونه است که انسانها ،گروهها،و مردمان اسیر و زندانی ساخته ها و بافته های ذهنی و رسوم خود میشوند.چه این بافته ها و تفکرات جزمی  دینی باشند چه غیر دینی.انسان اسیر و زنجیری توهمات مخلوق خویش میگردد. اکنون که طالبان همه راهها و منفذ های نجات خویش را بر خود بسته اند.هر روز که میگذرد مایه و ماهیت این گروه بدوی و بیچاره از عقلانیت به مردم علنی میگردد ضعف و ناتوانیهایش نیز ظاهر میگردد.در داخل با انزوا و نفرت مردم روبرو اند.هم خود کمترین اعتمادی به مردم ندارند و از ناحیه انها احساس ترس میکنند و هم مردم کمترین اعتمادی و اطمینان خاطری به طالبان ندارند برای اینکه غیر از خشونت و سرکوب هیچ لیاقت و شاسیتگی دیگری در وجود شان سراغ نمیشود.اگر طالبان قدرت و استعداد گره گشایی از معضلات اقتصادی،سیاسی،علوم و معارف،شغل و کاریابی و سلامت و حفاظت از احریم زندگی افراد و بهداشت آنها را داشتند اعتماد کامل اقشار ملت را بدست می آوردند در چنین مخمصه و بن بست کامل قرار نمی گرفتند.در صورت کسب اعتماد مردم و رضاییت ملت مشروعیت و رسمیت بین المللی هم کمایی میکردند در حالیکه از حدود نه ماه به اینسو کمترین اعتماد و مشروعیت بیرونی هم بدست نیاورده اند.باید طالبان در چنین موقعیتی سخت احساس حقارت و طردشدگی نمایند که قطعآ چنین هم است.چون قدرت تعقلی باز و ابتکار را ندارند که خود را مورد بازنگری و اصلاح قرار دهند و راه پس و پیش بسته شده بر روی خود را نمیتوانند با درایت و عقلانیت جمعی باز نمایند هر روز بر لجاجت و خشونت شان افزوده میگردد.چون از همه سو مورد نفرت و بی اعتباری قرار گرفته اند با مردم بیدفاع و مستآصل با انگیزه انتقام جویانه و کینتوزی قومی رفتار مینمایند.چون چیزی ندارند به مردم بدهند هر روز امکانات و امید های زندگی به اینده را از انها میگیرند و با تحقیر و تمسخر هرچه بیشتر با مردم برخورد میکنند.این نوع رفتار از انتهای سرخوردگی و احساس ناکامی است که ازآنها سر میزند.بجای آوردن سهولت و امید بمردم هر روز قیود و بند های بیشتر بر دست و پای زنان را می افزایند.گرفتن امکانات و فرصتهای تعلیم و تحصیل از زنان و زندانی کردن هرچه بیشتر آنها در انزوای چهاردیوار خانه تحقیر و تهدیدیست که هیچ حکومت مستبد و فاسد در جهان هم چنین کاری نمیکند و چنین توهینی به مردمش روا نمیدارد.همه این اقدامات بی دلیل و احمقانه هم خود طالبان را بسوی گودال زوال و نیستی شتاب بیشتر میدهد و هم ملت را با خود به انحطاط و قهقرا میکشاند. اینگونه است که طالبان اکنون جز خشونت و ویرانی کاری از دست شان بر نمی آید.اگر عقلانیت و تعهد اخلاقی . انسانی نسبت به حیات مردم داشتند درین نه ماه اینگونه مردم را گروگان لجاجت نمی گرفتند،باید شرافتمندانه و مسئولانه و آخرت اندیشانه قدرت و صلاحیت تصمیم گیری را به یک شورای مردمی صادق و نیالوده به فساد که مورد اعتماد و رضاییت همه مردم باشد می سپردند و خود نیز از فیصله آنها اطاعت مینمودند.اما با تآسف و درد که این گروه جاهل بدوی و لجوج و کینتوز حاضرند تا آخرین پرتگاه سقوط و مرگ جمعی مردم را در گروگان خویش نگهدارند.چنین فاجعه ای در جهان کم دیده شده است.به نظر میرسد رییس جمهور دلقک اوکرایینی هم همین را را برود.گروه طالبان از درون و بیرون تصادم خیز و فاجعه آفرین است.فشار های داخلی و فشارهای نومید کننده بیرونی باید تصادمات درونگروهی را در طالبان تشدید بیشتر نماید.اگر یک کله صاحب عقل سلیم در درون این گروه وجود داشته باشد باید از خود بپرسد تا کی در چنین حقارت و فاجعه پافشاری خواهد کرد .چه این سؤال را از خود بپرسند و چه نپرسند راه زوال پرشتابی را در پیش گرفته اند.بدست خود دشمن تراشی و معرکه آرایی میکنند.اینک در موقعیتی قرار گرفته اند که کمترین انعطاف و گشایش اصولی در برابر مخالفین و مردم را مرگ حتمی و آغاز زوال خود می پندارند.حال اینها مصداق همان سخنیست که گفته اند آنکه با تبر بر اریکه قدرت میرسد باید با تبر او را پایین آورد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا