گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » محراب سکوی پرش براریکه قدرت
محراب سکوی پرش براریکه قدرت

محراب سکوی پرش براریکه قدرت

از روزیکه انسان بقول روسو از حالت طبیعی بیرون آمد و وارد قلمرو« من» و«تو» گردید شاید هیچ خدایی را به اندازه « خدای قدرت و ثروت» نپرستیده باشد تا جاییکه آتشین ترین عشق خود را به این خدایان ورزیده و همه نوامیس و ارزش های دیگر را در پای همین خدایان قربانی نموده است.اعتقاد به خدای واحد که در عدالت و رحمت جلوه گر است برای طرد و مبارزه در برابر همین خدایان قدرت و ثروت بوده است تا انسان از باطن زنجیر شده توسط همین خدایان را از یوغ بردگی و اسارت نجات دهد تا سر عبودیت به هیچ بتی نساید.دکتور شریعتی مرحوم در « مذهب علیه مذهب» خودش از مثلث طاغوتی زر ،زور و تزویر سخن میگوید که با توحید در جنگند.انسانهای که قدرت را به منزله خدا گرفته اند برای رسیدن به آن همه ارزشها و مقدسات را نردبان و وسیله دستیابی به قدرت خود قرار میدهند.آنها دین و خدا را خرج قدرت میکنند و از دین سکویی برای پرش بقدرت سیاسی ساخته اند.از یک قرن به اینسو گروهها و احزاب سیاسی- اسلامی در کشورهای مسلمان به این اندیشه رسیده اند که از نمد دین میتوان بسادگی کلاه قدرت ساخت.ما در مقال دیگر گفته بودیم که این روش کسب قدرت بد ترین شیوه و نابخشودنی ترین خطاست.ما از مدت یک قرن به اینسو گرفتار همین فاجعه شده ایم.بجای اینکه دین مایه رحمت و اخوت باشد شده است مایه اسارت و دردسر برای مومنین:مقدسات و ارزشهای مقدس انست که برتر از همه بنشیند و وسیله هیچ امری دیگری قرار نگیرد.این بد ترین خطاییست که میتوان مرتکب شد.این دقیقآ همان کار مذمومیست که طالبان مرتکب میشوند و حکمتیار برای شان خطبه رایگان میخواند. ببینید که عشق به قدرت وسلطه تا کجا انسان را به خفت و ذلت گرفتار میکند تا جاییکه همه عقلانیت را فلج و وجدان ادمی را میکشد.عشق و پرستش آتشین قدرت برای یک ادم خودخواه و یک دنده که همه ناکامیها و شکستهای سیاسی را در کارنامه خود جمع دارد حاضر میشود از اوج بلندپروازیها و شعارهای پرطمطراق به حضیض ابتذال سقوط نماید.از فراز انترناسیونالیسم حکومت اسلامی و امت مسلمه که سرحد و قید جغرافیا و نژاد نمیشناسد به گودال و لجنزار منافع بدوی قبیلوی و همخونی قومی فرو میغلطد.ناکامی سیاسی و آشفته شدن همه خواستهای بیجا و بلندپروازانه دردناکترین و استخوانسوز ترین ناکامیست که  صاحبش را به پراکنده گویی و پریشان گویی گرفتار میسازد.

او بارها و به کرات قسم خورده بود که به هیچ چیز جز « حکومت صد در صد اسلامی » راضی نخواهد شد و درین راه با هیچکس وارد معامله و مبادله نخواهد شد و سازش نخواهد کرد.اگر کسی الفبای سیاسی و علوم اجتماعی را خوانده باشد باید بداند که در قاموس سیاست و علوم انسانی فرمول صد در صد وجود ندارد.انسانیکه ناقص و معروض به خطا افریده شده نمیتواند ادعای صد در صد داشته باشد،حتی هیچکدام از پیامبران و پاکان الهی هم چنین گستاخی نکرده اند.این ادعای صد در صد را فقط خدا میتواند و بس.این ادعا عمق بیدانشی و خودخواهی مدعیش را برملا میکند و نشان میدهد که ناکامی سیاسی تاکجا انسان را آشفته حال و هذیان گو میسازد.برای رسیدن بقدرت سیاسی و رهبریت اجتماعی باید از در قانونی وارد شد و کاردانی و تخصص سیاسی،اقتصادی،جامعه شناسی و درایت رهبری ملی از خود نشان داد.باید با برنامه و مانیفیست  سیاسی – اقتصادی برتر از حریفان و مردم پسند وارد میدان گردید.با همه این شرایط اگر مردم( به هر دلیلی) نپسندیدند باید متواضعانه به ضعفها . خطاهای خود اعتراف کرد و در پی اصلاح آنها برامد.با ادعای دینی و حیله های شرعی قدرت سیاسی را قبضه کردن کار قاچاقبرانه است و از پشت بام وارد شدن.هیچکسی حتی پرهیزگارترین شخص از خدا فرمان حکومت کردن بر مردم را ندارد و حق ندارد خودش را بر مردم تحمیل کند.اکنون ملت افغانستان و همه دنیا میدانند که در پشت شعار های کاذب دین و شریعت توسط طالبان انباری از تعصبات قبیلوی و کینتوزیهای بدوی جاهلی و انتقام کشیهای خام و وحشیانه قرار دارد که شریعت را روپوش خود ساخته است.این گروه بیدانش و نفهم و مزدور بیگانه از هیچ جنایت ضد ارزشهای دینی و اخلاقی ابا نمیورزد.نه عقل میشناسد و نه دین با یک شاخ هرچه پیشرویش می اید حمله میکند.دفاع کردن از چنین گروه مردم ستیز و غیر قابل دفاع کمال ذلت و استیصال را نشان میدهد که صاحبش به آخرخط رسیده باشد و از فرط نومیدی به هر خس و خاشاک چنگ می اندازد.حکمتیار بجای انتقاد صریح و دوری گزیدن از ین گروه بدنام خودش رادرپشت آنها پنهان میکند،سازش ناپذیری وتمامیت خواهی مصرانه طالبان حکمتیار راهر روز بیشتر به ذلت وکرنش سوق میدهد چون راه دیگرومفردیگرنمیبیند،او حقیقتآ به اخرخط رسیده است.دین راخرج منافع دنیوی واهداف سیاسی کردن شرط ایمان داری و دیانت نیست.دیانت آخرین پناهگاه و ندامتگاه است برای توبه و اعتراف.انسان از همه پلیدیها و سقوطهای خود که به نومیدی و استیصال رسیده باشد به خدا پناه میبرد تا خودش را از پستی و بیهودگی برهاند.اگر این را هم خرج دنیا کردیم دیگر چه قداست و معنی برای انسان باقی میماند.از منبر توحید تبلیغ نفاق و تعصبات قومی و قبیلکی کردن و همه ارزشها را قربانی کینه ها و رقابتهای سیاسی و گروهی خود کردن چه ارزشی برای دین و دیانت میگذارد.چنین خطبه های پریشان و آلوده به اغراض شخصی و قبیلوی پر از کینه و نفاق فقط به درد عوام بیسواد و گوسفند مشرب میخورد.مومنان ساده دل و سلیم القلبی که فقط برای صواب آخرت به نماز میآیند چه در پی منافع پست سیاسی نهفته در پس این خطابه ها اند.اگر کسی تحقیق و استدلال سیاسی و راه حلهای سیاسی دارد جایش دانشگاهها و سیمینار های علمی و اکادمیک است که دران حریف های زبده ،نقاد و موشگاف حضور دارند.خون عوام کم سواد را بجوش اوردن و تخم نفاق در دل شان کاشتن شرط سیاستمداری و سیاست دانی نیست.به نظر من ایستادن در کنار گروه خشونت پیشه و بدوی انتقامجو که با اعمال خام و خشن خود همه را از خود رانده و متنفر ساخته است و کرامت انسانی و عزت نفس هموطنان خود را لگدمال میکنند،با علم و مدنیت سر دشمنی و ستیزه دارد اعتبار سیاسی و صلاحیت علمی برای حکمتیار باقی نمیگذارد.اقتضای ایمان و وجدان اخلاقی از ما میخواهد تا در کنار ملت مظلوم قرار گیریم که سرفرازی و عزت آنها مایه سربلندی و مشروعیت و اعتبار زمامداران خواهد بود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا