گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » «نه»گفتن درمقابل مستبدان متضامـن استقلال وعدالت مـلتها !
«نه»گفتن درمقابل مستبدان متضامـن استقلال وعدالت مـلتها !

«نه»گفتن درمقابل مستبدان متضامـن استقلال وعدالت مـلتها !

اینروز ها چون بازار فسار در عالم پر رونق و دیگ آن در غلیان است بر آن شدیم تا مکثی بر آن نماییم.فساد در لغت به معنی تباهی،متلاشی شدن ‌و نابود شدن را گویند . من انحطاط را به ان میافزایم.تباهی همان اتلاف و ضایع شدن است یا سرمایه ای،استعدادی و امکانی را هدر دادن.تلاشی از دست دادن وحدت و محوریت و تمرکز و انسجام است.وحدت و تمرکز درونی قدرت و پویایی می آورد اما تلاشی آشوب و افسردگی در پی دارد.انحطاط نزول و سیر قهقراییست در پروسه سازندگی،ابتکار و خلاقیت و تنزل کیفیات تکاملی انسانی که دران انسان روبه بیهودگی و پوچی میاورد.همه اینها حرکتی و سقوطیست بسوی مرگ و نفی حیات.در قلمرو انسانی انرا تخلف و انحراف از اصول و ارزشها دانسته اند.به هر صورت فساد در دو قلمرو مطرح است؛ یکی در قلمرو طبیعت و دیگری در قلمرو

انسان.افلاطون همه این عالم را رو به فساد و آنرا لازمه طبیعت و زندگی بیولوژیک میدانست از قدیم گفته اند این عالم در کون و فساد است،یعنی سازندگی و فروریختگی سیر دیالکتیکی این جهان است.فلاسفه دیگر گفته اند هرچه آمیختگی دارد شایسته فروریختگیست. عموم.دانشمندان  جهان را رو به فرسودگی،کهنگی،کاست انرژی و تلاشی و انتروپی میدانند.فساد در طبیعت کنکاش و بحث جداگانه است که هدف این مقال نیست.مراد این نوشتار بیان و بررسی فساد است در قلمرو انسانی . اجتماعی .دانشمندان علوم انسانی و اخلاقی فساد را انحراف و تخلف از اصول و ارزشها و فروختن وجدان اخلاقی در بدل کسب منفعت مادی میدانند مثل دروغ گفتن برای پول .فقط این نیست که انسانی دروغ میگوید،او خود میداند که دروغ میگوید،خودش پذیرفته است و با اگاهی حاضر شده است تا ارزشهای خود را بفروشد و انکار کند.منفعت فاسد کننده است کمتر کسی رایگان دروغ میگوید و کرامت انسانی خود را در معامله میگذاردتا منفعتی در کار نباشد،دروغگو فقط برای مدال گرفتن دروغ نمیگوید.کاذب داوطلب و بی توقع کم پیدا میشود.انسان بخود وفادارست و با انگیزه منفعت بیرونی دروغ میگوید.کسی برای صواب هم دروغ نمیگوید.

فساد برای منفعت آگاهانه است.میداند چه میدهد و چه میگیرد.یک قاضی،یک سیاستمدارو یک داور فوتبال از فساد خود ناآگاه نیست.آنها کاملآ میدانند که کار شان نادرست،مفسده و تخلف از ارزشهای انسانیست،انگیزه منفعت است.میدانند که هیچ قانون اخلاقی ازانها دفاع نخواهد کرد.شخص خود با آگاهی میپذیرد وجدان و اراده خودش  را در بدل پول،منصب،وعده وغیره در کنترول و رهبری کسی دیگر میگذارد و کسی دیگر از راه دور وجدان و اراده او را در کنترول خود میگیرد،او با تمام شعور حاضر شده است وجدان و کرامت انسانی اش را در معامله بگذارد.او تمایل ازاد ذهن خود را باژگونه میسازد و عقلانیت و فاهمه خود را در جهت منفعت نا مشروع خود سوق میدهد.صدای عقلانیت و وجدان خود را خاموش میکند و دغدغه های اخلاق و ارزشی اش را عامدانه و اگاهانه کنار میگذارد تا دیگر مزاحم او نشوند،خواب از چشم و قرار از دلش نبرند،او فقط سرگرم نشخوار پول و دالر میشود و به اینگونه خودش را فارغ میسازد.خلبان مشهور امریکایی که بمب اتومی را بر شهر و ساکنان جاپانی پرتاب کرد در مصاحبه با خبرنگاری گفت« من هیچگونه دغدغه و دلهره ای ندارم،اشتهایم خوب است و خوابم راحت و وجدانم ارام» .بیدلیل نیست که پاسکال فیلسوف بزرگ فرانسوی گفته است انسان ذره ایست میان دو بی نهایت،بینهایت عظیم ،متعالی و شکوهمند و بینهایت پست و ارذل که هیچ درنده ای به گرد پایش نمیرسد.ما هردو نمونه انسانها را در جهان داریم.لایب نتز فیلسوف المانی میگفت وقتی انسان میخواهد اقدامی به عملی بنماید و تصمیمی اتخاذ نماید این اول خواسته ها و اراده است که پا پیش میگذارد بعدآ عقل به دنبال ان میرود.اکثریت عظیم انسانها اینگونه اند،این عقلانیت و وجدان نیست که بر تصامیم انسانها اولآ فرمان براند.

اول اراده و خواسته و منافع اند که قدم پیش میگذارند  بعد عقل را برای توجیه کار خود بخدمت میگیرد،منتهی خواسته ها و منافع خود شان را در پس عقلانیت خدمتگذار و داوریهای نظری پنهان میکند.به همین دلیل است که ما هیچگاه بر سر اصول و منافع بزرگ ملی و انسانی به اتفاق نمیرسیم چون خودخواهی ها در پرده خداخواهی ها پوشیده اند.از دست دادن وجدان یک تاوان کوچک نیست،از دست دادن کامل موقف و مقام انسانیست.بزرگترین ویژگی انسان درینست که بتواند بگوید« نه». نه در برابر منافع شخصی،در برابر وطنفروشی،خیانت و جاسوسی علیه منافع ملی ،نه در برابر ظلم و حقکشی و کرنش در پیشگاه زور و استبداد.معنی بندگی خدا هم همینست.خدا منافع ارضی و شخصی ندارد خواسته اش همان منفعت انسانی و صلاح بشریست.اکر کسی به اینها تمکین نکند به خدا هم بندگی ندارد.المال مال الله والناس عیال الله.کسیکه اینگونه وجدانش را در برابر منفعت شخصی میفروشد هگل انرا وجدان بردگی می نامد.کانت هم فرق میان انسان و یک شی بیجان را در وجدان اخلاقی میدانست.سنگ را اگر به سویی پرتاب کنند اختیاری از خود ندارد اما استعمال کردن وجدان ادمی به این سادگی نیست،انسان یک عروسک نیست،میتواند رد کند و بگوید نه.یگانه انگیزه عمل در انسان اراده خود شخص است ،وقتی کسی دیگر اراده و وجدانش را خرید ریموت کنترول او را در دست خود گرفته است،آنشخص در دست خریدار میشود یک شی.دیگر او موجود زنده اگاه و با اراده نیست،دیگر او انسان نیست.همه رسالت دین بیدار کردن همین وجدان ،دادن معرفت واراده به انسانست،وقت انسان این را نداشته باشد آنگاه از دایره دین ارزشی و معرفتی بیرون است. یونسکو در نمایشنانه کرگدن از قول کافکا میگوید وضعیت امروزی جهان انسان را بر سر این دوراهی قرار میدهد که یا قانغوزکی شوید و در زیر یک سرگین فروروید،همانجا تغذیه کنید،بلولید و آخر در همانجا بمیرید یا اینکه یک کرگدن شوید و با یک شاخ هرچه پیشرویتان می آید حمله کنید و نه بگویید.شاید نفوس قانغوزکها قسمت اعظم روی زمین را پوشانده باشد.انسان میپذیرد یک شی شود و ازادی خود را در برابر منفعت بفروشد.برای همین چهره اش زشت میشود.مردم شخص بی اراده را دوست ندارد چون منکر خود و کرامت خود است.تسلیم منفعت شدن چیز کم هزینه ای نیست،باید از همه ارزشها،اراده و کرامت انسانی خود گذشت،باید خود را تقلیل به مادون انسان داد.فساد فقط یک عمل خلاف قانون نیست،نفی انسان بودن،وجدان اخلاقی،نفی اراده و همه ارزشهای خود است،این هزینه کوچکی نیست،هیچ چیزی برای انسان نمیگذارد.مفسد  به وجدان خودش میگوید خاموش باش.نفی وجدان نفی خود متعالی و ذات خود است.وجدان بیدار مزاحم است باید سرکوبش کرد.سرکوب کرامت و شرافت خود.فساد اخلاقی فرسودگی و تنزل وجدان است.پاکی،طهارت،صفا و بساطت اصطلاحات متافزیکی افلاطونی اند که دین هم به آنها توصیه میکند.

ژان پل سارتر میگفت انسان آزاد است میان دو انتخاب یا باید انسان بود یا بی اراده و بی غیرتlache.همه هویت و ماهیت انسانی در گرو همین انتخاب میان خدا و شیطان است.انسان یک انتخاب است میان دو جهت متضاد.او خود سرنوشت خود را رقم میزند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا