گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » نگاه تاریخی و ایدئو لوژیک به قتل های سیاسی آخیر در افغانستان !
نگاه تاریخی و ایدئو لوژیک به قتل های سیاسی آخیر در افغانستان !

نگاه تاریخی و ایدئو لوژیک به قتل های سیاسی آخیر در افغانستان !

دیدگاه نواندیشی : نوشته ای را که مرور می فرمائید بقلم یکتن از فرهنگیان ورزیده و فعالان نامور مدنی و سیاسی  کشور جناب محمد عارف منصوری برشته تحریر درآمده هرچند این مقاله با دلائیل خاصی که شاید وجود داشته باشند دریک رسانه ای که ازداخل کشور منتشر میشود  به نشر رسیده است اما تربیون نواندیشی  نیزبا توجه به شناختی که ازجناب محمد عارف منصوری این قلم بدست عزیزو بزرگواری  داریم  و ایشانرا سربازی از قافله ای نسل عیاران می شماریم درحالیکه اکیدأ براین باوریم که قضاوت هر انسان آزاد اندیش و متعهد به پاسداری از ارزشها در باره حوادث ووقائع کشورکه با سرنوشت یک ملت تعلق دارد تابع اطلاعاتی بوده  که به وی رسیده است لهذا کاملأ طبیعی به نظر که  قضاوت ایشان و یاهم هر شخصیت بزرگوار دیگری در باره برخی حوادث ووقائع متعلق با سرنوشت یک ملت گاهی از قوت لازم بهره مند نباشد .  روی همین معیار و چنین انگاره  نوشته ء جناب محمد عارف منصوری منتشر شده در روزنامه جلیلیه هشت صبح  را با تغییر تیترو مختصرویرائیشی با سپاس ازایشان و آن روزنامه محترم  مجددأ خدمت شما عزیزان تقدیم میداریم

________________________________________

تاریخ ادیان، به ویژه تاریخ اسلام مملو از حوادث خون‌بار است. در لایه‌لای این حوادث، درگیری‌های درون دینی زیادی نیز اتفاق افتاده که حتا اصحاب پیامبر اسلام ص در برابر هم قرار گرفته‌اند و خون مسلمان به دست مسلمان، به زمین ریخته شده است.دلایل زیادی برای فرضیت جنگ با غیر مسلمانان، تحت شرایط خاصی، در قرآن و حدیث موجود است. اما در مورد این که مشروعیت قتال (به جز مورد خاصی) با مسلمان و ریختن خون وی، چه توجیه شرعی دارد، اجماعی در متون دینی و دیدگاه اندیشمندان اسلامی در این زمینه وجود ندارد و غالباً منبعث از تفسیرهای سیاسی و تعبیر‌های ایدیولوژیک طرفین است که باز هم هر یکی، عمل‌کرد خودش را در پرتو قرآن و حدیث توجیه می‌کنند.

برای اولین بار فرقه خوارج که تا قبل از اعتراض بر حکمیت، از یاران و لشکریان خلیفه چهارم مسلمین بودند، در برابر کسی که او را امیر و پیشوای‌شان برگزیده بودند، شمشیر کشیدند و تا سرحد فتوای کفر وی پیش رفتند. تا آن که اکثریت قاطع‌شان در نهروان، به دست لشکریان علی ابن ابی‌طالب کشته شده و عده‌ی محدودی که جان به سلامت برده بودند، اقدام به قتل علی، معاویه و عمرو ابن عاص نمودند، که تنها موفق به شهادت خلیفه چهارم مسلمانان و اولین امام شیعیان شدند. در این جنگ‌ها هزاران صحابی، قاری و حافظ قرآن ازدو طرف کشته شدند.دردهه‌های اخیر، باظهور و بروزسمارق‌گونه جریانات افراطی و تکفیری، نظیر طالبان، القاعده، الشباب، بوکوحرام،داعش که بسترفعالیت‌شان، سرزمین‌های اسلامی ولبه تیزشمشیر‌شان به سوی هم‌دینان خودشان بوده. دربسیاری ازکشور‌های اسلامی رویداد‌های خونینی مشابه صدر اسلام، به وقوع پیوسته و هم‌چنان ادامه دارد. اینان با قرائت وارونه و خشن از اسلام و با الهام‌گیری ازجریان تندرو خوارج در تاریخ، جنگ با مسلمان و ریختن خون هم‌کیشان‌شان را بر پایه برداشت‌های تندروانه، سطحی‌نگرانه و ظاهرگرایانه از متون دینی، توجیه و عملی کرده و می‌کنند.چنان‌که طالبان به مثابه مادر و مولد شبکه‌های تروریستی، دریک گردهم‌آیی بزرگی در١٩٩۶درقندهار که مشتمل بر١۵٠٠ ملا و مولوی بود، دریک تئاتر مذهبی، شخص گم‌نام ومجهول‌الهویتی را به نام ملاعمر، به عنوان (امیرالمومنین) برگزیدند وعلَم بغاوت را علیه دولت مجاهدین بلند کردند.علیه دولتی که نه تنها یک عالم دینی در رأس آن قرار داشت و از مجرای شورای اسلامی اهل حل‌وعقد کسب مشروعیت کرده بود، بلکه بدنه آن مملو ازفرماندهان ومجاهدین ضد شوروی نیزبود.شورای بزرگ علمای طالبان با اتهام‌زدن شر و فساد، جنگ علیه دولت مجاهدین را مشروع، حرکت‌شان را جهاد ومردن در این مسیررا شهادت فتوا دادند.بنا برقول وحید مژده، تحلیل‌گر فقید امورطالبان، رهبران القاعده با مستقرشدن نیروهای امریکایی، درخاک عربستان سعودی مخالف کرده و دولت سعودی را نیز دولتی «نامسلمان» خواندند.به این بسنده نکرده، برخی ازعلمای سعودی از جمله ابن باز و محمد بن الصالح العثیمین را به خاطر عدم مخالفت و یا حمایت از حضور نیروهای امریکایی در عربستان سعودی، «علمای سلطان» خطاب نمودند. در ادامه ابومصعب سوری یکی از رهبران القاعده در رسال‌های تحت عنوان «فرق میان علمای رحمان و علمای سلطان» نامه‌های اسامه بن‌لادن و دکتر سعد الفقیه را که به شکل جواب و اعتراض به فتواهای علمای سعودی نگاشته شده بود، منتشر کرد.در چهار دهه اخیر، تعداد زیادی از روحانیون در افغانستان کشته شده‌اند. رژیم کمونیستی در اولین اقدامات ضد دینی‌اش، علمای مذهبی را به عنوان عامل ارتجاع و یگانه مانع اصلاحات تیپ کمونیستی در کشور، زندانی و بسیاری از آن‌ها را اعدام کرد. تنظیم‌های جهادی، به ویژه حزب اسلامی علمای زیادی را بنا بر مخالفت‌های سیاسی ترور کردند؛ که به طور نمونه می‌توان از ملا نسیم آخندزاده، قوماندان برجسته حرکت انقلاب اسلامی، چند تن از علمای جمعیت در تنگی فرخار ولایت تخار و مولوی نصرالله منصور یک تن از رهبران جهادی را یاد نمود. یکی از اعضای حزب حکمتیار می‌گفت که مولوی نصرالله منصور به جرم این که حکمتیار را در یک سخنرانی‌اش، سلمان رشدی خطاب نموده بود، توسط عوامل حزب اسلامی در چهارآسیاب کابل به قتل رسید. *تحریک طالبان که از ویرانه‌های تنظیم‌های جهادی سربرآورد، از بدو پیدایش، تصفیه حساب را با رهبران و قوماندانان مجاهدین آغاز کرد. هرچند پرونده‌ی جنایات و کشتار این گروه مملو از انتحار، انفجار و کشتار مخالفان و بی‌گناهان است. اما هر جریان مرموز دیگری هم که در این اوضاع مبهم و آشفته، اقدام به اعمال تروریستی نماید، انگشت اتهام به سوی طالبان نشانه می‌رود. چنان‌که امرالله صالح معاون اول رییس جمهور، در واکنش به کشتن مولوی ایاز نیازی گفت که حتا اگر طالبان هم چنین جنایتی را مرتکب نشده باشند، به دلیل این‌که بانی و باعث ترور و کشتار در کشور اند، مقصر پنداشته می‌شوند.اما قتل‌های زنجیره‌ای اخیری که بعد از امضای توافق‌نامه صلح، میان ایالات متحده امریکا و گروه طالبان، به طور سازمان یافته، مرموز و گزینشی، علمای شناخته شده و مطرح پایتخت را در محراب مساجد نشانه گرفته، این مسأله‌ی مهم را در چنبره سوال قرار داده و افکار عمومی و اذهان عامه را به خود معطوف نموده، که درعقب این قتل‌های هدف‌مند، چه کسانی قراردارند وچه اهدافی را از آن دنبال می‌کنند؟دیدگاه‌های صاحب‌نظران وتحلیل‌های رسانه‌ها رادراین خصوص، می‌توان حول چهار محور زیر خلاصه نمود:١- برخی بدین باور اند که طالبان به عنوان جریان متحجّر برخاسته از روستاها و ملهم از مدارس سنتی پاکستان، نه تنها با ادیان دیگر سر آشتی و هم‌زیستی ندارند، بلکه با قرائت‌های مختلف درون دینی نیز مأنوس و دم‌ساز نیستند. رهبران طالبان به تک‌قرائتی از دین باورمند اند. تفسیر خود‌شان را از دین، عین اسلام پنداشته، هر برداشت دیگر را مردود می‌شمارند. و از آن جایی که در طول این سالیان، جنایات بی‌شماری، از آدرس دین انجام داده‌اند، حالا که قرار است در ساختار قدرت شریک شوند، نمی‌خواهند عمل‌کرد‌شان در آیینه داوری‌های دیگراندیشان دینی محکوم و کارنامه‌ی دینی‌شان قداست‌زدایی شود. بناً هر صدای مخالفی را در نطفه خنثا می‌کنند؛ به ویژه علمای مذهبی معتدل و دانش‌آموخته از دانشگاه‌ها را که حریفان درون‌دینی‌شان می‌پندارند. بناً قبل از آمدن در صحنه قدرت، می‌خواهند، عرصه را از رقبای‌شان خالی نمایند. اما مخالفان این دیدگاه، معتقد اند که تفاوت ماهیتی آشکاری در اصول و مبانی فکری طالبان با عالمانی که به قتل رسیده‌اند، وجود ندارد و بر موضع‌گیری‌های ضد امریکایی برخی از مولوی‌های پایتخت و سکوت‌شان در برابر اعمال طالبان اشاره می‌‌نمایند.٢- بعضی دیگر این حوادث را در پرتو تضادهای قومی، سمتی و سیاسی تفسیر می‌‌نمایند. فعالان سیاسی غیر پشتون و وابسته‌گان تنظیم جمعیت اسلامی، چنین مطرح می‌‌نمایند که کشتن مولوی ایاز نیازی، بدخشانی متعلق به جمعیت اسلامی و قتل مولوی عزیزالله مفلح، پنجشیری مربوط به جمعیت و برخی دیگر از علمای تاجیک‌تبار، ریشه در تقابل‌ها و تعصبات قومی دارد که در سال‌های اخیر شدت گرفته. این دسته از تحلیل‌گران، اتهام همکاری و تبانی، حلقات مرموزی از ارگ را با طالبان نیز وارد می‌‌نمایند. گفته می‌شود که بعد از وفات مولوی قیام‌الدین کشاف، رییس شورای علمای افغانستان، مولوی ایاز نیازی به عنوان عالم برجسته پایتخت، کاندید احتمالی این مقام بوده که از سوی مخالفان حذف گردیده. اما پایه‌ی این استدلال قوت چندانی ندارد. زیرا در طول این سال‌ها بسیاری از بزرگان قومی و علمای مذهبی پشتون‌تبار نیز به همین شیوه، ترور شده و به قتل رسیده‌اند.٣- بسیاری دیگر، رویداد‌های خونین اخیر را در آیینه رقابت‌های مذهبی حنفیت و سلفیت می‌‌بینند. به اعتقاد این‌ها که غالباً روشن‌فکران و نواندیشان دینی‌اند، در ۴۰ سال اخیر، افغانستان بستر رقابت‌های مذهبی و فرقه‌ای عربستان، ایران و پاکستان بوده. سعودی‌ها در دوران جهاد ضد شوروی و بعد از آن، با ایجاد صد‌ها مدرسه دینی در پاکستان، جوانان مهاجر افغان را تحت آموزه‌های سلفی‌گری قرار داده که امروز شاهد حضور خزنده‌شان در صحنه جامعه و منظومه دینی کشور هستیم. امروزه گروه‌های متعدد مذهبی با قرائت‌های متفاوتی از دین در افغانستان فعال‌اند. این روند، ذهنیتی را به وجود آورده که گویا دولت‌های عربستان و پاکستان در یک استراتژی مشترک مذهبی و سیاسی، در پی زدودن حنفیت خردگرا و اعتدال‌پسند و ترویج و تبلیغ سلفیت ظاهرگرا و سطحی‌نگر اند که بستر مساعد و مناسبی، برای زایش و باروری جریانات تندرو مذهبی و باالتبع گروه‌های تروریستی‌اند که در آینده می‌‌توانند به عنوان پیش‌قراولان و زمینه‌سازان منافع امریکا و متحدان منطقه‌ی‌اش نقش‌آفرینی کنند.اما چنان‌که هویدا است، تنش‌های مذهبی در افغانستان تا هنوز در آن حدی نیست که منجر به حذف سازمان‌یافته هم‌دیگر و درگیری‌های آشکار مذهبی شود. در موارد مشخصی که اماکن مذهبی شیعیان و هندوان هدف قرار گرفته، عمدتاً جنبه سیاسی و استخباراتی آن برجسته‌تر بوده، تا ابعاد مذهبی‌اش. بناً نمی‌‌توان بر فاکتور تقابل حنفیت و سلفیت، وزنه‌ی سنگین گذاشت.۴- جمع دیگری، رد پای امریکا و غرب را در پشت این دسیسه‌ها می‌‌بینند که گویا با حذف رهبران مذهبی و علمای دینی،مراد و منظور سکولاریزه کردن افغانستان را در سر می‌‌پرورانَند. چنین استدلال می‌‌نمایند که از منظر غرب و در رأس امریکا، اسلام سیاسی که گویا از پدیده‌های باقی مانده دوران جنگ سرد است، یکی از موانع عمده فراراه دموکراتیزه کردن جوامع اسلامی، مخصوصاً افغانستان است. به نظر این‌ها، امریکا که با راهبرد تضعیف طالبان و نابودی القاعده به افغانستان لشکرکشی نموده بود، در صحنه افغانستان خود را عملاً در تقابل با اسلام سیاسی یافت. روی همین ملحوظ است که در سال‌های اخیر شاهد حذف رهبران و فرماندهان جهادی به عنوان سربازان و منادیان اسلام سیاسی و تضعیف و کنار زدن مجاهدین از صحنه قدرت هستیم. در آن‌سوی معادله، امریکا تلاش می‌‌ورزد، طالبان را من‌حیث مبلغان اسلام سنتی مطرح و جاگزین اسلام سیاسی کند که خطر کمتری دارند. به باور این‌ها آن‌چه را اتاترک برای سکولاریزه کردن ترکیه، با کشتن هزاران روحانی، یک شبه انجام داد، امریکا به تدریج در افغانستان صورت می‌‌بخشد. دیدگاه این گروه چنان است که غرب به تجربه دریافته که سیکولاریزه کردن جوامع اسلامی، نزدیک ترین را برای محو و زدودن اسلام سیاسی است.با مرور دیدگاه‌های مطرح شده که شاید هر یک، بخشی از حقیقت را با خود داشته باشد، واقعیت مبرهن آن است که با سقوط جمهوریت و روی کار آمدن رژیم چپ‌گرای متمایل به مسکو و در فاصله زمانی تجاوز شوروی و لشکرکشی امریکا به افغانستان، تمام تحولات و رویداد‌های کشور ما، رنگ و بوی دینی داشته و دین وجه‌المعامله یا وجه‌المنازعه گروه‌های داخلی و قدرت‌های خارجی ذی‌دخل بوده. که بالتبع در این بحبوحه، علمای دینی حرف اول را می‌‌زدند و از بازیگران اصلی صحنه سیاسی محسوب می‌شدند که طبعاً در محراق توجه نیز قرار داشته‌اند.در دوران جهاد علیه شوروی، علمای دینی موضع شفاف و روشنی در قبال قضایا داشتند. گویا یک‌سو کفر و طرف دیگر اسلام قرار داشت.اما مشکل از آن‌جا بروزنمود که رهبران مجاهدین روی ایجاد یک دولت قدرتمند مرکزی به توافق نرسیدند وجنگ داخلی برسرتصاحب قدرت، بروز کرد. طالبان مولود نامیمون اختلاف درون‌گروهی مجاهدین‌اند که الان خودشان، مادر ده‌ها جریان تروریستی دیگراند. نه تنها جنگ‌های تنظیمی، بلکه تقابل و درگیری مجاهدین با طالبان، علمای دینی را در موقعیت دشواری قرارداد که نتوانستند موضع شفافی در مواجهه با تحولات جامعه اتخاذ کنند.عدم انسجام و فقدان اجماع نظر علمای مذهبی در خصوص بحران خونینی که رنگ دینی و سیاسی دارد، باعث شد تا این کتله تأثیرگذار، به عنوان ابزاری در جهت منافع جناح‌های مختلف مورد استفاده قرار گیرد. چنان‌که روزی از مجرای شورای اسلامی اهل حل‌وعقد، به رهبری حاکمیت مجاهدین، ردای مشروعیت بپوشانند، زمانی گرد هم آیند و خرقه پیامبر را بر تن رهبر تحریک طالبان بیاویزند. گاهی هم با پول امریکا و حمایت خلیل‌زاد شورای علما را به رهبری فضل‌هادی شینواری در پاکستان ایجاد کنند و جمعی هم ریزه‌خوار خوان حاکمیت تحت‌الحمایه امریکا در کابل باشند.حقیقت تلخ آن است که بار ها، گردهم‌آیی‌های بزرگ در داخل و خارج از کشور تدویر شد تا علمای دینی دیدگاه و نظر‌شان را به طور شفاف در قبال بحران کشور ابراز نمایند و از منظر شرعی و فقهی طرفین را داوری کنند، فتوا صادر نمایند، بر زخم خونین کشور، مرهم گذارند و راه‌حلی از مجرای دین برای دنیای مردم جست‌وجو کنند. اما سوگ‌مندانه که با طفره رفتن، سخنان چند پهلو، موضع ابهام‌آمیز و موقف غیر شفاف، گرهی از مشکل و معضل کشور نگشودند. نه آشکارا از حضور جامعه جهانی و دولت تحت‌الحمایت آن پشتی‌بانی نمودند و نه قاطعانه کشتار طالبان را محکوم کردند. در خطبه‌ها با کنایه و به طور غیر مستقیم امریکا را به نام یهود و نصارا و طالبان را تحت القاب دشمنان افغانستان نقد کردند تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.چنین مواجهه‌ی علمای دینی با گروه تروریستی‌ای که نقاب دین را به رخ کشیده، چنان فضایی را شکل داده و وحشت و ترسی را بر دل و دماغ غیر خودی‌ها مستولی کرده، که حتا مهره‌های درشت مذهبی و سیاسی، نظیرحکمتیارو سیاف هم آن‌ها را با اسم ورسم‌شان محکوم نمی‌کنند و نمی‌‌توانند این کار را بکنند. طالبان با کشتن روحانیون، برحقانیت دینی‌شان پا می‌‌فشارند که سکوت معنادار و منفعلانه علمای مذهبی به نحوی بر آن صحه می‌گذارد.درچنین فضای مبهم مشروعیت دینی و موضع نامشخص علمای مذهبی، تروریسم لجام‌گسیخته و برخاسته از دل طالبان، به چنان تیغ بُرنده و خونریزی بدل شده که حتا دسته‌ی خودش را می‌‌بُرّد وکاربه جایی رسیده که دراین پروسه استادکشی،مولوی به دست طالب به قتل می‌رسد وتاهنو،نقطه‌ی پایان وروزنه‌ی امیدی برای آن متصور نیست.

*:هرچند شهید  مولوی نصرالله منصور رهبرشهید مجاهدین در چهارآسیاب کابل توسط جنگجویان گلبدین حکمتیار برای چند ساعتی یکجا با موترهای حامل اش  به اسارت درامده بود اما ایشان حین رفتن به ولسوالی زرمت در راه گردیز زرمت به اثر بمب جاسازی شده در موتراش که از دورکنترول می شد به شهادت رسیده است 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا