گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » نقاب آشنابستندکزبیگانگان رستیم
نقاب آشنابستندکزبیگانگان رستیم

نقاب آشنابستندکزبیگانگان رستیم

شعربسیاز زیبایی را که می خوانید و می شنوید به انتخاب یکی از همکاران ارجمند ووارسته تربیون نواندیشی جناب نصیر مهرین از پیشکسوتان عرصه فرهنگ افغانستان خدمت شما عزیزان نیز تقدیم میگردد . جادارد تا با انتخاب ناب اش از این فرهیخته نیز ابراز سپاسگذاری نمائیم

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کَند ما یک‌لاقبایان را

رهِ ماتم‌سرای ما ندانم از که می‌پرسد

 زمستانی که نشناسد درِ دولت‌سرایان را

 

 به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می‌آید

که لرزاند تنِ عریانِ بی‌برگ‌ و‌ نوایان را

 به کاخِ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

 طبیبِ بی‌مروّت کی به بالینِ فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی‌دوایان را

 به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

 که حاجت بردن ای آزاده ‌مرد این بی‌صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

 کجا بستند یارب دست آن مشکل‌گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلتید

 خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان رابه کام مُحتَکِر روزیِ مردم دیدم و گفتم

 که روزی سفره خواهد شد شکم این اژدهایان را

 به عزّت چون نبخشیدی به ذلّت می‌سِتانَندَت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

 حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا

بس که می‌گیرند در شهر و دیار ما گدایان را “

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا